یکی یکی
پله ها را بالا می آیم
اولی
دوستت دارم
دومی
دوستت دارم
سومی دوستت دارم
در را که باز می کنم اما …
حالا سالهاست
دسته گلی در گلویم گیر کرده است
***
چند چراغ دیگر باید روشن می کردم تا ببینی ام؟
دیشب را تا صبح پلک روی هم نگذاشته ام
ـ سگ های زیادی این دور و بر پرسه می زنند ـ
حالا
چمباتمه زده ام گوشه ای
آه نه!
زوزه می کشم
هیچ کس
گرگی با دندان های مصنوعی را جدی نمی گیرد
پاسخ دادن