نگاهی به فیلم ژنرال جادوگریاب Witchfinder General

نگاهی به فیلم ژنرال جادوگریاب Witchfinder General

  • بازیگران: وینسنت پرایس ـ  یان اگیلوی ـ رابرت راسل و …
  • فیلم نامه: مایکل ریوِز ـ تام بکر براساس رمانی از رونالد بَسِت
  • کارگردان: مایکل ریوِز
  • ۸۶ دقیقه؛ محصول انگلستان؛ سال ۱۹۶۸
  • ستاره ها: ۲ از ۵

تا هست، چنین باشد …

خلاصه ی داستان: متیو هاپکینز، در اوج دورانِ نابسامانی انگلستان، به ژنرال جادوگریاب معروف شده است، کسی که به نام خدا و کلیسا، شهرها و روستاها را زیر پا می گذارد و آدم هایی را که معتقد است روحشان را به شیطان فروخته اند، ابتدا شکنجه می دهد و بعد به طُرُق مختلف می کُشد. او در یکی از سفرهایش به روستایی انگلیسی، دختری به نامِ سارا را مورد تجاوز قرار می دهد و این موضوع سبب می شود نامزدِ سارا، ریچارد، برای گرفتنِ انتقام، به دنبال هاپکینز راه بیفتد …

یادداشت: مایکل ریوِز تنها بیست و چهار سال داشت که این فیلم را ساخت و شاید اگر تنها یک سال بعد از ساختِ این فیلم، در بیست و پنج سالگی از دنیا نمی رفت، اکنون یکی از کارگردانانِ صاحب سبک و بزرگ دنیا بود. هر چند که به نظرم با همان چهار فیلمی که ساخت و مخصوصاً همین فیلم، که آخرین اثرش بود و تنها کاری که من از او دیده ام، توانست جایگاهِ خود را در دنیای سینما، به عنوان یک کالت ساز ثبت کند، گرچه آثارش چندان در دسترس نباشند و یا حتی اسمِ خودش آنقدرها شناخته شده نباشد. این فیلم، حکایت واقعی متیو هاپکینز، یکی از جلادانِ دوران قرون وسطی ست که به بهانه ی حفظ مسیحیت و کلیسا و با این انگ که برخی آدم ها، توسط شیطان تسخیر شده اند، جادوگر هستند و باید بمیرند، در طی مدتی کوتاه نزدیک به چهاصد نفر را شکنجه و اعدام کرد. او از هرج و مرجِ حاکم بر آن دوران انگلیس استفاده کرد تا ـ به قول خودش ـ « رسالتش» را که مبارزه با جادوگران بود، به انجام برساند. او انواع و اقسام شکنجه های ترسناک را روی قربانیانش امتحان می کرد تا آنها اعتراف کنند که با شیطان رابطه دارند. برخی از این شکنجه های ترسناک، در این فیلم به شکلی تکان دهنده به تصویر در آمده اند. معروف است که او حتی سگ و مرغ و جوجه و گربه های قربانیان را هم به بهانه ی اینکه به شیطان ملوث شده اند، از دمِ تیغ می گذراند!  بهرحال در قرون وسطی پدیده ی جادوگرکشی، امری مرسوم بود که نشاندهنده ی یکی دیگر از جنایت های بشری است و عمق حماقت آدمیزاد را عیان می کند. ریوز با تأکیدی جانخراش روی شکنجه هایی که هاپکینز بروی قربانیانش انجام می دهد، به مرزِ ژانر وحشت نزدیک می شود که همین تصاویر تکان دهنده عاملی بودند تا فیلم سال ها بعد از ساخته شدنش گرفتار ممیزی باشد. ریوز و دیگر فیلم نامه نویسِ فیلم، البته با روایتِ داستانِ واقعیِ هاپکینزِ جنایتکار، در پس زمینه هم به رویارویی ریچارد و هاپکینز می پردازند. ریچارد به خاطر اینکه هاپکینز به سارا تجاوز کرده، در صدد انتقام برمی آید و  بخشی از روایتِ فیلم به این مقوله اختصاص دارد. ریچارد به عنوان شخصیتِ مثبت و معصومِ داستان، در طیِ تعقیبِ هاپکینز، انگار کم کم دچار تغییر می شود. اویی که وقتی برای دفاع از مقامِ بالاترش، مردی را می کُشد و بعد انگار که دست و پای خود را گم کرده باشد، در جوابِ تشکرِ مافوقش، نمی داند چه باید جواب بدهد، در پایانِ فیلم، با تبر به جانِ هاپکینز می افتد و شروع می کند به تکه پاره کردنش و عجیب تر اینکه وقتی همکارش به کمکِ او می آید و با یک تیر، هاپکینز را خلاص می کند، ریچارد با فریادهایی از ته گلو به او اعتراض می کند که: (( تو اونو از من گرفتی. )) اینگونه است که انگار ریچارد تبدیل به هاپکینز شده است. ریوِز به این ترتیب، روحِ خشونت طلب و وحشی آدمیزاد را مربوط به دورانِ خاصی نمی داند؛ تا بوده، همین بوده و تا هست، چنین باشد …

در حال شکنجه ...

در حال شکنجه …

                                     متیو هاپکینزِ واقعی ...

متیو هاپکینزِ واقعی …

  دو نوع از شکنجه های هاپکینز که در فیلم هم آمده ...

دو نوع از شکنجه های هاپکینز که در فیلم هم آمده …

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم