نگاهی به فیلم خاطرات قتل Memories of Murder

نگاهی به فیلم خاطرات قتل Memories of Murder

  • بازیگران: کانگ هو سونگ ـ سانگ کیونگ کیم ـ ریو ها کیم و …
  • فیلم نامه: بونگ جون هو ـ کوانگ ریم کیم ـ سونگ بو شیم
  • کارگردان: بونگ جون هو
  • ۱۲۹ دقیقه؛ محصول کره جنوبی؛ سال ۲۰۰۳
  • ستاره ها: ۵ از ۵

آسمان آبی، کمی ابر و تونلی تاریک و بی انتها 

خلاصه ی داستان: در یکی از روستاهای دورافتاده ی اطراف سئول، قتل های زنجیره ای رخ می دهد که مقتولین، همگی زنانی هستند که لباس قرمز به تن دارند. کارآگاه پارک، مردی عصبی، خشن و بی قید و بند، به همراه دستیارش مسئولیت پیگیری پرونده را بر عهده دارد. او که به هر ترتیبی می خواهد قاتل را پیدا کند، به زور شکنجه و کتک و تهدید، از مظنونین اعتراف می گیرد اما این اعترافات هیچ کدام به ثمر نمی نشیند. با آمدن بازرس سئو، جوانی که از سئول برای تحقیق آمده، مسئولیت کارآگاه پارک و دستیارش کمتر می شود. بازرس سئو، کم حرف و ساکت و متفکر است. او سرنخ های بهتری برای پیدا کردن قاتل دارد که این به مذاق کارآگاه پارک خوش نمی آید …

 یادداشت: بونگ جون هو کارگردان جوان کره ای با فیلم “مادر”، اسمش را در اذهان ثبت کرد. شاهکاری که مخصوصاً آن سکانس پایانی اش به این راحتی ها از ذهن بیرون نمی رود. بی صبرانه منتظر دیدن این یکی فیلمش هم بودم. سعادتی که بالاخره دست داد و با شاهکار دیگری از این فیلمساز مستعد و باهوش روبرو شدم. داستانی پیچیده و قدرتمند، ایده های فوق العاده ی بصری، بازی های خیره کننده مخصوصاً بازی کانگ هو سونگ در نقش کارآگاه پارک و جزئیات خیره کننده ی دیگر، باعث می شود با فیلمی طرف باشیم که حسابی درگیرکننده و جذاب است. برای رسیدن به نتیجه ای درخور، بهتر است از ابتدا شروع کنم؛ نام فیلم روی تصویری از آسمان آبی و البته کمی ابری آغاز می شود. تضادی که از همان ابتدای کار، می خواهد به بیننده هشدار بدهد. البته این ابری بودن آسمان هم خودش حکایتی می تواند باشد که با پیش رفتن داستان و رسیدن به انتهای آن، می توانیم برداشتی از آن داشته باشیم که بهش خواهم رسید. اولین شخصیتی که با او روبرو می شویم، کارآگاه پارک است؛ مردی لاابالی و بی قید و بند و بددهن که هیچ جایش به یک پلیس نمی آید. مخصوصاً هم که دستیاری دارد عصبی و خارج از کنترل که دائم درگیر می شود و فحش می دهد. بازی های خوب بازیگران ـ و گفتم که مخصوصاً بازی درگیرکننده ی کانگ هو سونگ ـ باعث می شود خیلی زود بتوانیم این شخصیت ها را بشناسیم. پارک برای پیدا کردن قاتل دست به هر کاری می زند. او از شکنجه و ارعاب هم ترسی ندارد. مرد نیمه دیوانه ای را که گفته می شود می توانسته این قتل ها را انجام دهد، به بدترین شکل ممکن شکنجه می کند و در این راه همکار عصبی و خشنش هم یاری اش می دهد. نوعی نگاه طنازانه و در برخی قسمت ها حتی کمدی کارگردان به این داستان در جزء جزء صحنه ها و دیالوگ ها و بازی بازیگران جاری ست که همراهی بیشتر بیننده ها را با این داستان تلخ و گزنده و خفقان آور به دنبال دارد. نکته ای که مثلاً در آثار پارک چان ووک هم به خوبی دیده می شود و انگار این سنت در آثار سینمایی شرق دور، نمود بیشتری دارد. طولی نمی کشد که وقتی پرونده به نتیجه ی دلخواه نمی رسد، بازرس جوانی را از سئول برای کمک به دو کارآگاه خشن فیلم می فرستند. بازرس سئو، جوانی ست کم حرف، متفکر و آرام. اوست که با دقت و ریزبینی همه ی شواهد را بررسی می کند و کم کم سرنخ های مهمی هم به دست می آورد. در صحنه ای جالب که رئیس پلیس پشت میزش نشسته و به توضیحات پارک گوش می دهد که با لکنت و به سختی دارد از روی نوشته های روی تابلو توضیحاتی خسته کننده و درهم برهم از قتل ها می دهد، می بینیم که رئیس پلیس با بی حوصلگی، اول نگاه می کند به دستیار پارک که مشغول چرت زدن است و بعد نگاه می کند به بازرس سئو که با دقت چیزهایی یادداشت می کند. این صحنه، در عین حال که طنز ظریفی دارد و نوع صحبت های بریده بریده ی پارک و تائیدی که از همکار خواب آلودش می خواهد، کاملاً لبخند بر لب بیننده می آورد، نشاندهنده ی تفاوت این دو کارآگاه با یکدیگر است. بهرحال این تفاوت و اینکه سئو به سرنخ هایی دست پیدا می کند و به جزئیاتی توجه نشان می دهد که از چشمان پارک مخفی می ماند، باعث بروز اختلافاتی می شود که حتی به درگیری های بدنی هم منجر می گردد. بهرحال به رغم این مخالفت ها، تحقیقات ادامه پیدا می کند و دو کاراگاه هر چه جلوتر می روند، بیشتر به درِ بسته می خورند. سئو هر بار فکر می کند توانسته قاتل را گیر بیندازد اما در آخرین لحظه متوجه می شود که اشتباه کرده. از این به بعد است که فیلمساز با هوشمندی و قدرت، دو مسیر مختلف را پیش چشم تماشاگر می گشاید. یک مسیر همان پیدا کردن قاتل و تعلیق و هیجان اینکه بالاخره قاتل واقعی کیست و مسیر دیگر به دو شخصیت اصلی داستان برمی گردد. یعنی دو کارآگاه که با پیش رفتن فیلم، شخصیت هایشان عکس یکدیگر می شود. سئو، در عذابِ پیدا نکردن قاتل و طی فشارهای روحی، کم کم از آن حالت سکون و تفکر ابتدایی فیلم بیرون می آید و در روندی مشخص، کم کم تبدیل می شود به نسخه ی خطرناک تر کارآگاه پارک در ابتدای فیلم. او آنقدر به بن بست می خورد که حتی برای اعتراف گرفتن از کسی که خیلی مطمئن است قاتل اوست، دست به اسلحه می برد و قصد کشتن او را دارد که اگر مداخله ی پارک نبود، حتماً این کار صورت می گرفت. کاری که حتی از کارآگاه پارک در ابتدای داستان هم با آنهمه خشونت و لاقیدی اش انتظار نداشتیم. اما در جهت مقابل او، کارآگاه پارک قرار دارد که تبدیل شده به آدمی که دیگر به خشونت جسمی و شکنجه اعتقاد ندارد. هر چه سئو، خشن و افسارگسیخته شده، پارک آرام و مطیع به نظر می رسد و حتی در قسمتی، اعتراف می کند که تمام شواهدی که تاکنون فکرش را مشغول کرده بودند، بیخود بوده است.  انگار در انتها اینها به یکدیگر تبدیل شده اند. درست در همین نقطه است که نویسندگان و کارگردان هوشمند اثر، نمی گذارند ما فقط شاهد یک داستان جنایی باشیم که در آخر قاتل پیدا می شود و گره ها گشوده می شود و تمام. آنها کاری می کنند که به نقطه ای برسیم که پر از شک و تردید و دودلی ست. در طول داستان آنقدر نکته های ریز و درشتی برای آدم های اصلی و فرعی پرداخت شده که واقعاً هر کسی می تواند قاتل باشد. نمایی که دو کارآگاه را در آستانه ی تونلی تاریک نشان می دهد، کاملاً گویای این مطلب است و البته حتماً آسمان نیمه ابری ابتدایی فیلم را هم که به یاد دارید! اما ماجرا به همین جا ختم نمی شود. دو نکته هم هست که می تواند پایان دهنده ی این نوشته و البته تکمیل کننده ی سمت و سوی نگاه کارگردان باشد. یکی از آن دو نکته، جایی در اواخر فیلم است. ماجرا اینگونه است که قاتل، باز هم زنی را در دام انداخته و مشغول طناب پیچ کردنش است که زن، سرش را برای لحظه ای بالا می آورد و می خواهد به چهره ی قاتل نگاه کند که صحنه کات می شود به جایی دیگر و نمایی رو به بالا از چهره ی خیس بازرس سئو طوریکه انگار زاویه ی دید مقتول است. نکته ی دوم هم برمی گردد به پایان فیلم. سال ها گذشته. کارآگاه پارک میانسال، برمی گردد به صحنه ی جنایت تا خاطراتش را مرور کند که با دختر کوچکی روبرو می شود که اظهار می کند چند وقت پیش هم مرد دیگری به اینجا آمده بود و وقتی او ـ دختر ـ پرسیده بود اینجا چه می خواهد، مرد جواب داده بود آمده تا کارهایی را که قدیم ها انجام داده، مرور کند. وقتی  پارک، با تعجب از دختر می پرسد او چه شکلی بود، دختر جواب می دهد: قیافه ی ساده ای داشت و بعد از این جمله است که پارک، برمی گردد رو به دوربین و به ما نگاه می کند و تصویر سیاه می شود. پایانی تکاندهنده برای یک فیلم عالی. اصلاً مهم است که بدانیم قاتل واقعاً که بوده؟ آیا نمی توانسته مثلاً یکی از همین دو کارآگاه داستان باشد؟ داستان، با هوشمندی طوری روایت می شود که نمی فهمیم بالاخره قاتل کیست و در عوض به نتایج بزرگتر و عمیقتری دست پیدا می کنیم. به آدم هایی که با قیافه هایی ساده، در عین سادگی می توانسته اند ذات ترسناک خودشان را در لحظاتی خاص نشان دهند.

۳۲ دیدگاه به “نگاهی به فیلم خاطرات قتل Memories of Murder”

  1. سمانه گفت:

    ۵ ستاره!!!!!!؟؟؟؟با این توصیفات باید فیلم فوق العاده ای باشه …باید دید

  2. khashayar گفت:

    توضیحتون جالب بود

  3. ali گفت:

    موسیقی این فیلم منو دیوونه کرد

  4. امین گفت:

    با سلام . الان که این متن رو براتون تایپ میکنم ساعت دقیقا ۵:۲۵ بامداده . فیلمو ساعت دو شروع کردم به دیدن . هر چی جلوتر رفت مجذوب تر شدم . مو به تنم سیخ شد . بی نظیر بود فیلم . از این که اومدم مدتی سمت سینمای شرق بسیار خوشحالم . من فیلم زیاد نگاه میکنم. کلاسیک . جدید . بیشتر سمت فیلمای امتیاز بالا میرم .با دیدن این فیلم حالی به من دست داد که واقعا واقعا غیر قابل توصیفه . بر انگیخته شدم . مرسی از نقدتون. شبتون بخیر

  5. سحر گفت:

    واقعا فیلمش فکر آدمو درگیر میکنه جالب بود

  6. علی فلینی گفت:

    موسیقی بینظیر و ویران کننده این فیلم لذت فیلمو چند برابر کرد برا من

  7. علی فلینی گفت:

    قاتل کیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    • مهرداد گفت:

      حال، ۳۵ سال پس از شروع این قتل‌ها و ۱۸سال پس از اکران فیلم خاطرات قتل، به نظر می‌رسد بالاخره قاتل قتل‌های زنجیره‌ای هواسئونگ پیدا شده است؛ مردی ۵۸ساله به نام لی چون‌جائه که البته همین الان هم به خاطر قتل خواهرزن خود به حبس ابد محکوم شده و در زندان بسر می‌برد.

      لی چون‌جائه پارسال ارتکاب این قتل‌ها را تأیید کرد. اما تازه چند روز پیش بود که پس از اطمینان پلیس از صحت گفته‌های او، بالاخره به طور عمومی به این قتل‌ها اعتراف کرد. جالب این است که خودش می‌گوید اصلا انتظار نداشته این پرونده این همه مدت حل نشده باقی بماند. او در این‌باره می‌گوید: «من هنوز نمی‌دانم چرا کسی به من شک نداشت! همه قتل‌ها اطراف من رخ می‌داد و من هم تلاش آنچنانی برای از بین بردن سرنخ‌ها به‌کار نمی‌بردم. همیشه از کنار مأموران پلیس عبور می‌کردم و کسی کاری با من نداشت.»

      جالب این است که لی چون‌جائه در همان زمان یک‌بار بازداشت شده بود. گویا ساعت یکی از قربانیان را به دست خود بسته بوده و پلیس به همین دلیل به او مشکوک می‌شود. اما خیلی زود آزاد می‌شود.

      یکی از زیباترین صحنه‌های فیلم خاطرات قتل مربوط به پایان آن است. وقتی کارآگاه پارک دوو که کاملا خسته و ناامید شده و این پرونده را برای همیشه کنار گذاشته است، از خلال صحبت‌های یک بچه متوجه می‌شود که قاتل چند لحظه پیش همان‌جا بوده است. فیلم با نمای خیره‌ی او به دوربین پایان می‌یابد. گویی دوباره بارقه امیدی در دل او زنده شده است و بدش نمی‌آید دوباره خودش را درگیر این بازی فرسایشی بی‌پایان کند. کاش کارآگاه پارک دوو وجود داشت و واکنش او به این خبر را می‌دیدیم.

  8. مونا گفت:

    خیلی عالی بود.
    گیج کننده بود
    واقعا قاتل کی بود؟؟؟؟؟

  9. فرهاد گفت:

    من فیلم را دیدم.در همین دقایق مانده به صبح تمام شد. اما علارغم توضیحات جالب گفته شده، پرسش اذیتم می کنه! واقعا می خواستم بدونم قاتل کیست؟ هرچقدر ساده باشه. این سئوال منو می کشه

    • damoon گفت:

      اصلاً مهم نیست قاتل کیست. فیلم دنبال چیز دیگری می گردد.

      • فرهاد گفت:

        من متوجه آن چیز دیگر شدم. بالاخره قتل ها توسط فردی صورت گرفته اگر چه بخشی از هدف کارگردان این بود که نشان دهد قاتل ها از همین افراد معمولی کنار ما هستند و اینکه همه ما ممکن است در زمانی دست به اینکار بزنیم ولی بهرحال کنجکاوی همه در نهایت به این نقطه می رسد

  10. Yogg Saron گفت:

    با سلام ..منم یه جورایی عشق فیلمم..این فیلم رو دو سال پیش دیدم واقعا جالب بود خیلی خیلی زیبا بود.اول به نظر یه داستان جنایی سادس ولی تو حین داستان جذابیتش آشکار میشه..خودمونیما ولی من به اون تعمیرکار تاسیساتیه که وقتی اون دونفر داشتن از پسره اعتراف می گرفتن داشت با یه وسیله گوشه اتاق ور می رفت..کلاه سرش بود چهرشم معلوم نبود ولی خیلی مشکوک بود…
    راستی میشه در مورد فیلم های قشنگ Remember me و Shuffle هم بنویسید…هفته پیش دیدمشون واقعا زیبا هستن

  11. سلام گفت:

    من هم به پیشنهاد شما دیدمش.یکبار دوساعت یکبار هم نیم ساعت مرورکردم. بدک نبود. راستش یک کم چاشنی طنزش زیاد بود.

  12. رضوان گفت:

    من فکرمیکنم همون پسره بودکه ولش کردن آخرفیلم!چون کاراگاهه فکرمیکردتوچشم آدم نگاه کنه همچیومیفهمه!درصحنه آخرمیتونستن راحت بمدازنش جلوقطاریابکشنش یجوری ولی تو چشمس نگاکردچیزی ندید وعادی بود ولش کرد و صحنه آخر دختره توصیفش کرد گفت ی مرد عادی بود اونوقت فهمید که گول خورده و ی چشم عادی نمیتونه بگه آدم جنایتکارنیس و نمیشه از رو چشم آدم درونشو بفهمه همون کاری ک رو پسرشم انجام میداد واسه بازی کامپیوتریش میگفت تو چشمم نگاه کن و حرف بزن!تو فیلم ۳ باری از این حرکت استفاده کرده بود

  13. میثم گفت:

    امروز برای چندمین بار (شاید دهم) این فیلمو دیدم.جالبه باز هم مثل بار اول شوق داشتم خیلی خیلی فیلمه خوبیه به معنای واقعی سینماست.الان که دیدم شما منتقد عزیز هم ۵ دادی مطمئن شدم خیلی فیلم با ارزشیه که اینهمه دیدمش.شاید تو زندگشم دو سه فیلمو بیشتر از دو یا سه بار دیده باشم.(رهایی از شاوشنگ و محله چینی ها) این برام از همه جذابتر بوده که چندین بار دیدمش.
    موفق باشید

  14. بهمن گفت:

    فیلم بسیار جذاب و عالی بود اما انصاف نبود بعد دوساعت درگیری فکر مخاطب اخرشم مشخص نشه قاتل کیه هر چند از روی داستان واقعی قتل های زنجیره ای ساخته بودن اقای پارک چان ووک که قاتل پیدا نشده بود هر چند میگن بعد ۳۰سال به علت اینکه ی بنده خدایی حبس اید بوده بخاطر قتل خواهر زنش به همه این قتل ها اعتراف کرده اما حساب فیلم از واقعیت جداست مخاطب انتظار داره تا لحظه اخر ک قاتل مشخصبشه من حتی تیتراژ همنگا کردم ب امید اینکه قاتل و بگن کی بوده در هر صورت یا ی قسمت دوم این فیلمو بسازه یا هیچ وقت حلالشون نمیکنم اقای پارک چان ووک رو

  15. محسن و لیلا گفت:

    حلالت نخواهم کرد .قاتل چیشد پس؟

  16. Ariyan گفت:

    نمیدونم این همه نظرات خوب که همه میگن شوکه شدن و فیلم بی نظیری دیدن و عالی بود و این داستانا از کجا میاد خودم همین دیشب فیلم رو بخاطر همین نقد های خوبش ک اکثر جاها بود دیدم و انتظار یه شاهکار داشتم ولی الان بیشتر این حس رو دارم که وقتم تلف شده چون هیچ نتیجه ای نمیشه از داستان گرفت وقتی آدم نفهمه که قاتل چه کسی بوده بیشتر باعث توهین به مخاطب اعصاب خوردی مخاطب میشه به نظرم تا حیرت و به وجد آووردن احساسات دیدنه تقلای بی سرانجام دوتا کارآگاه چیش میتونه جذاب باشه؟ به کسایی که هنوز فیلم رو ندیدن توصیه میکنم از روی نظرات و نقد ها هیجانی تصمیم نگیرن و وقتشون رو مثل من تلف نکنن چون این فیلم جزو فیلم های سلیقه ای هستش و یا به شدت عاشقش میشید که به نظر من چیز خاصی نداشت و یا هم مثل من ازش متنفر میشید و پشیمون از دیدنش

    • نرگس گفت:

      همه‌چی بستگی به نگاه آدما از نظر یکی پالپ فیکشن بیخوده چون درهم برهمه. درباره الی بی هدفه و خیلی فیلمهای دیگه.
      خوب میشه نگاه فیلمسازها رو به عنوان یه انسان در نظر گرفت.درخلال یک ماجرا کلی آموزه دارن. حتی همین فیلم خاطرات قاتل، نگاههای سیاسی هم داره اما ما چون درگیرش نیستیم متوجه‌نمیشیم و خود مردم کره بهتر میفهمن.
      منم نمره ۵بهش نمیدم ولی بازیها عالی بود،موسیقی فیلم عالی بود ، به تصویر کشیدن فرهنگ تفکرات مردم روستا نشین در کره و همین یک جمله دختر که دوبارگفت یک آدم ساده بود.تن آدمو‌میلروزنه. و دقیقا یعنی اینکه لازم نیست قاتلا چهره خاص قابل توصیف داشته باشن یا حتی مثل فیلم ۸میلیمتری لازم نیست در کودکی آزار دیده باشن.قاتلا میتونن خیلی خونسرد جذاب یا حتی زیبا، معروف یا اهل خانواده باشن ولی فقط از اینکار لذت میبرن.
      اینه که زندگی رو ترسناک میکنه
      واقعیت مخوف زندگی اینه که آدما سیاه و سفید نیستن.خاکستری ان یعنی یه وقتایی میتونن خیلی سیاه باشن

  17. امین آقو گفت:

    یه نکته که کسی بهش اشاره نکرد:
    دقیقا همون پای راست پلیسه که باهاش ملت بی گناه رو لگد میزد با میخ عفونت کرد و قطع شد.
    ارتباط بین کفش کهنه و نو پسر عقب افتاده و پای این بزرگوار هم جالب بود

  18. صادق عزیزی گفت:

    یه نکته که بهش اشاره نکردید و به نظرم سیگنال داد برای پیدا کردن قاتل،
    اونجایی که دو کاراگاه ،اون پسره که نصف صورتش سوخته بود رو قبل از اینکه بره زیر قطار، گیر انداختن،
    تا عکس همون فرد مضنون رو نشون دادن که آخر فیلم هم فرار کرد از داخل تونل،
    یهو قاطی کرد و گفت داغ داغ، اتش داغ بود
    انگار که همین یارو صورتش رو سوزونده بود و یا داشت از سیرت مخفی اون فرد یه چیزی رو بر ملا میکرد.
    میشه از این موضوع هم کمک گرفت به نظر من.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم