بخشی از رمان « به خاطر بلیندا » اثر شارل اگزبرایا

ـ نیوکمب، باید به دستگاه عدالت اعتماد کرد. وظیفه من نیست اینو بهت یادآوری کنم.

ـ کلیو، بذار قاه قاه بخندم! عدالت کجا و این رفتاری که باهام می کنند کجا؟ فکر می کنی که این عدالته که بگذارین چاک اینوری با خونی که روی دست هاش داره، از هفت دولت آزاد، توی خیابون ها میتینگ بده؟ جرئت می کنی  به این بگی عدالت، وقتی یکی مثل باد لانسون، به ریش ما می خنده و به معتاد کردن همنوعانش، از جمله بچه ها، ادامه می ده؟ توی این کشوری که به عدالت تو احترام می ذارن، سالت فیلت، دیشب یکی میاد و سه نفر رو با کمال خونسردی مثل جوجه سر می بره. همه می دونن این آدم کیه، ولی ظاهراً نمی شه هیچ کاری کرد، چون می بایست ـ اگه خوب فهمیده باشم ـ شاهد جنایت هاش بوده باشی و در نتیجه همدستش؟ پس، رفیق جون، خودت می تونی حدس بزنی که من این عدالت رو کجا می ذارم، آره؟

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم