روزنوشت های سی اُمین جشنواره ی فیلم کوتاه تهران – قسمت اول

روزنوشت های سی اُمین جشنواره ی فیلم کوتاه تهران – قسمت اول

از امشب، هر شب، تا پایانِ سی امین دوره ی جشنواره ی بین المللی فیلم کوتاه تهران، سعی می کنم درباره ی گزیده ای از فیلم های کوتاهی که موفق به دیدنشان شدم، بنویسم و شما را در ضیافتِ این جشنواره ی مهم، که تولد سی سالگی اش را جشن می گیرد، شریک کنم. از آنجایی که تعداد فیلم هایی که هر روز می بینم، زیاد هستند و به اجبار باید هر شب، یادداشت های همان روز را بنویسم، در نتیجه سعی خواهم کرد خیلی مختصر و مفید درباره ی اتفاقات همان روز حرف بزنم؛ اتفاقات حاشیه ای و چند خطی هم درباره ی فیلم هایی که دیدم. پس قسمت اول از این گزارش را خواهید خواند و به تدریج، هر شب، تا پایان جشنواره، این گزارش ادامه خواهد داشت.

مکان برگزاری: سالیان سال است که من در این جشنواره شرکت می کنم، چه به عنوان بیننده و چه به عنوان فیلمساز. دوره های مختلفش در سینماهای مختلفی برگزار شده: فلسطین، ایران، آزادی و پارسال و امسال هم در پردیس ملت در بزرگراه نیایش. من به شخصه سینما فلسطین را برای برگزاری ترجیح می دادم به خاطر نوع ساختمانِ سینما و بزرگی سالن های انتظارش و همچنین در کنارِ هم قرار داشتنِ آن ها که مکان مناسبی بود تا دوستداران سینما جمع شوند و با هم بحث و گفتگو کنند، امکانی که مثلاً در سینما آزادی به خاطر کوچک بودن محدوده ی لابی ها، سالن های پراکنده و فراوانی که بالا و پایین رفتن از آن ها، وقت زیادی می گرفت و باعث می شد تا آدم بخواهد خودش را به سآنس بعدی برساند، چند دقیقه ی اول یک فیلم را از دست بدهد، وجود نداشت. اما پردیس ملت هم البته به نظرم مناسب است. هم لابی هایش به اندازه ای ست که بیننده ها دورِ هم جمع شوند و هم اینکه مثل سینما آزادی، آنهمه بالا و پایین رفتن ندارد؛ فیلم در سه سالن برگزار می شود که سالن های سه و چهار روبروی هم هستند و سالن دو هم یک طبقه پایین تر است که به راحتی، با چند پله می توان به آن دسترسی داشت. البته به دلیل آنکه هنوز روزِ اول نمایش فیلم ها بود، تازه مشغول نصب پلاکاردها و لوگوهای جشنواره بودند که این موضوع حتی به زمان نمایش فیلم ها هم کشیده شده بود!

اما فیلم ها: از بخش برگزیدگان دومین جشنواره ی فیلم اولی ها آغاز کردم، که امسال به بخش های جنبی جشنواره اضافه شده بود:

رابطه ( محمد قضاوی، اصفهان ): دو ماشین و جاده ای کویری. ماشین اول که یک رنو است، از ماشین دوم که یک پژو است، سبقت بی جا می گیرد و حالا پژو می خواهد به قولی روی رنو را کم کند! فیلم ایده ی جالبی داشت و همینطور یک کارگردانی خوب. ما راننده ها را هیچ وقت نمی بینیم که آدم را یادِ « دوئل » اسپیلبرگ می انداخت و تنها این ماشین ها هستند که با هم کَل کَل می کنند! هر چند پایان فیلم خوب نیست و معلوم نمی شود بالاخره چطور ناگهان این دو ماشین آشتی می کنند، اما این بهترین فیلمی ست که امروز دیدم. فیلم بامزه ای ست و فضای جدید و جالبی دارد.

 سایه شک ( سید امیر رضا سید زاده، تهران ): عده ای زندانی با ورود یک زندانی جدید، نطق شان باز می شود و دائم جمله های فیلسوفانه به هم می گویند و آدم را یادِ دیالوگ های مسعود کیمیایی می اندازند! آخر سر متوجه می شویم، زندانی جدید، در واقع رئیسِ جدیدِ زندان است و در پیچشی عجیب، باز هم متوجه می شویم آن زندانی ها هم که مثل بلبل حرف های قلمبه سلمبه می زدند، در واقع خودشان مسئولین زندان بوده اند که در لباس مبدل خودشان را شبیه زندانی ها کرده اند تا به رئیس جدید خوش آمد بگویند! متوجه نشدید؟ نگران نباشید، چون من هم که با همین دو چشم هایم فیلم را دیدم، هیچی نفهمیدم. شما که دیگر ندیدید!

خورتدان ( امیر گلشنی، تبریز ): یک فیلم انیمیشن مسخره که اصلاً نمی شود فهمید منظور از ساختتش چه بوده. یک آدمی که البته نقاشی شده، از دست صدای بلند همسایه، نمی تواند کارش را بکند و ما همه ی جزئیات را در حالی دنبال می کنیم که روی تصاویر، داستان نوشته می شود. مثلاً اگر مرد بلند می شود برود دستشویی، نوشته می آید: حالا مرد می رود دستشویی!!! یک فیلم بی سر و ته و واقعاً بی معنا.

دو فیلم انتهای این سأنس مستند بودند که دیگر از خیر دیدنشان گذشتم. داستانی هایش که این باشد، تکلیف بقیه معلوم است. البته به خود امید دادم که بهرحال این بخش فیلم اولی ها بوده، و همه چیز خوب خواهد شد اما … خودتان بخوانید:

سأنس بعدی تنها یک فیلم از بخش مسابقه ی سینمای ایران را دیدم و از آنجا که بقیه ی فیلم های این بخش، یا مستند بودند یا تجربی، از خیر دیدنشان گذشتم و به همین یک فیلم داستانی اکتفا کردم. در جشنواره به خاطر اینکه هر روز مجبورید فیلم های زیادی ببینید، باید سعی کنید خودتان را خسته نکنید تا برای ادامه ی روز انرژی داشته باشد. این هم یک توصیه!

هویت ( توفیق امانی، مریوان ): عروس و دامادی تهرانی برای دوران ماه عسل آمده اند بروند دریاچه ی مریوان را ببینند. عروس با بازی بدِ بازیگرش ( مشکل اکثر فیلم های کوتاه ایرانی ) از اینکه برای ماه عسل این منطقه را انتخاب کرده اند، راضی نیست و تصور می کند اینجا همه تفنگ دارند و آدم می کُشند و این حرف ها. اما جلوتر که می رویم، متوجه می شویم اینطورها که عروس خانم فکر می کرده اند، نبوده و اتفاقاً مردمان اینجا آدم های مهربانی هستند که حتی لاک پشتی را که عروس خانم از ماشین بیرون پرت کرده، برمی دارند و بهش می رسند. حالا می پرسید ماجرای لاک پشت چیست؟ این لاک پشت را آقای داماد برای سورپرایز کردن عروس خانم در ماشین گذاشته بود که عروس خانم از تهران تا خودِ مریوان متوجه اش نشده بوده! تعجب نکنید! بگذریم …

 اما سأنس بعدی، رفتم سراغ بخش مسابقه ی بین الملل. از بین هفت فیلمی که در این سأنس نمایش داده شد، به چند فیلم اشاره می کنم:

یادبود ( آیرینا سیلیک، اوکراین ): زن و مردی به روستای دوران بچگی زن می آیند. زن که ناراحت است، پدربزرگش را از دست داده و حالا با آمدن به روستا، دوباره یاد خاطرات خودش و پدربزرگ می افتد. فیلم خاصی نبود کلاً.

 جاده گمشده ( پاسکال سینگوین، فرانسه ): رادیو اعلام می کند که یک قاتل دیوانه از زندان گریخته. کات می خورد به جنگل و مردی که ماشین مدل بالایش خراب شده و هر کاری می کند نمی تواند درستش کند. بعد مرد دیگری که ظاهراً جنگلبان است و قیافه ی حسابی شک برانگیزی هم دارد، سر و کله اش پیدا می شود و با لبخندهای مرموز، طوری که ما شک کنیم او همان قاتل فراری ست، ماشین مرد را درست می کند اما ناگهان مردِ راننده اسلحه در می آورد و مرد جنگلبان را می کُشد و معلوم می شود قاتل فراری آقای راننده بوده. فیلم از همان اولش هم قابل پیش بینی ست.

آشغال جمع کن ( جی فاکس، کانادا ): مرد آشغال جمع کن، یک روزی که دارد در محله ی همیشگی اش داخل سطل ها را می گردد، متوجه جسد زنِ همسایه می شود. او وارد خانه ی زن می شود و در همین لحظه، شوهر زن سر می رسد و انگار که اتفاقی نیفتاده باشد، آماده می شود و می رود برای بازی بیسبال. مرد آشغال جمع کن، در یک حرکت عجیب، شوهرِ زن را به خیال اینکه او قاتل همسرش است، می کُشد و وقتی دوباره به خانه ی آن ها برمی گردد و پیغام گیر تلفن را گوش می کند، متوجه می شود که صدای مرد می آید که قرار است تازه از مسافرتی طولانی برگردد. با دیدن فیلم شما از خود می پرسید این چه ساده انگاری احمقانه ایست؟! مرد آشغال جمع کن چطور به نتیجه می رسد که همسرِ زن قاتل است؟ چه از او می بیند یا دیده؟ فیلم واقعاً بی معناست و پایان مسخره ای دارد.

من و نهنگ ( دمینیک باروک، فرانسه ): یک مستند خسته کننده از یک خانمی که هی توی اقیانوس غواصی می کند و عاشق وال هاست و کنار آن ها شنا می کند و بهشان دست می کِشد. فیلمی که به درد برنامه های راز بقا می خورد تا یک جشنواره ی فیلم کوتاه.

چند فیلم دیگر هم البته بود که به دلیل ذیق وقت و همچنین خنثی بودنِ خودِ فیلم ها از اشاره بهشان گذشتم. امروز البته به دلیل مشکلی که پیش آمد، نشد که سأنس های بیشتری را ببینم در نتیجه خیلی زود از سینما زدم بیرون. این بود بخش اول این سلسله گزارش ها. فردا شب، بخش دوم را خواهید خواند که احتمالاً پُر و پیمان تر خواهد بود و امیدوارم فیلم های بهتری نصیبم بشود که بتوانم شما را هم در لذتش شریک کنم.

film-kootah-tehran

۳ دیدگاه به “روزنوشت های سی اُمین جشنواره ی فیلم کوتاه تهران – قسمت اول”

  1. سمانه گفت:

    سلام.دیدن این فیلم ها برای عموم آزاده؟؟یعنی من هم میتونم برم و ببینم؟؟سوال دوم هزینه بلیط فیلم ها به چه صورته؟؟؟

  2. سمانه گفت:

    وای چقدر زود تموم میشه…ممنون

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم