بخشی از رمان « کودک ۴۴ » اثر تام راب اسمیت

ماریا تا شب صبر کرد، سپس درِ جلویی خانه اش را باز کرد. حساب کرد گربه اش در پوشش تاریکی بخت بهتری دارد بی آنکه دیده شود به جنگل برسد. اگر کسی از اهالی دهکده آن را می دید، شکارش می کرد. حتی حالا که تا این اندازه به مرگ نزدیک شده بود، فکر اینکه گربه اش کشته شود، ناراحتش می کرد. خود را با علم به اینکه معجزه از گربه اش محافظت می کند، آسوده کرد. در جایی که مردان بالغ کلوخه های روی زمین را با امید به پیدا کردن مورچه یا تخم حشره ای می جویدند، بچه ها مدفوع اسب را به امید یافتن سبوس هضم نشده ی جو برمی داشتند و زنان بر سر تصاحب استخوان با هم می جنگیدند، مطمئن بود هیچ کسی باور نمی کند که گربه ای هنوز زنده باشد.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

پی نوشت: شاید یکی از جذاب ترین و هیجان انگیز ترین رمان هایی باشد که در طول عمرم خوانده ام. نویسنده چنان با چیره دستی، وقایع را کنار هم چیده که یک لحظه هم نمی توانید مکث کنید. هر فصل کتاب، چنان غافلگیرتان می کند که مجبور می شوید بلافاصله فصل بعدی را آغاز کنید. این کتاب یک سینمای خالص است، یک تریلر جذاب و پرکشش. شما هر صحنه ی این رمان را می توانید پیش چشم مجسم کنید چنانکه انگار در حال دیدن فیلمی هستید. بیخود نیست که در سال ۲۰۰۸، ریدلی اسکات حقوق کتاب را خرید تا فیلمی از رویش بسازد که نتیجه اش اثری  ست به همین نام و به کارگردانی دانیل اسپینوسا ( کارگردان خانه ی امن ) که  در سال ۲۰۱۴ به اکران خواهد رسید. فقط امیدوارم که فیلم خوبی از آب در بیاید. این کتاب به خصوص برای فیلم نامه نویسانی که مشکل داستانپردازی دارند، آموزنده خواهد بود.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم