بخشی از رمان « همنوایی شبانه ارکستر چوبها » اثر رضا قاسمی

تاریخچه ی اختراع زنِ مدرنِ ایرانی بی شباهت به تاریخچه ی اختراع اتوموبیل نیست. با این تفاوت که اتوموبیل کالسکه ای بود که اول محتوایش عوض شده بود ( یعنی اسب هایش را برداشته بودند به جای آن موتور گذاشته بودند ) و بعد کم کم شکلش متناسب این محتوا شده بود و زن مدرن ایرانی اول شکلش عوض شده بود و بعد، که به دنبال محتوای مناسبی افتاده بود، کار بیخ پیدا کرده بود. ( اختراع زن سنتی هم، که بعدها به همین شیوه صورت گرفت، کارش بیخ کمتری پیدا نکرد. ). این طور بود که هر کس، به تناسب امکانات و ذائقه ی شخصی، از ذهنیت زن سنتی و مطالبات زن مدرن ترکیبی ساخته بود که دامنه ی تغییراتش، گاه، از چادر بود تا مینی ژوپ. می خواست در همه ی تصمیم ها شریک باشد اما همه مسئولیت ها را از مردش می خواست. می خواست شخصیتش در نظر دیگران جلوه کند نه جنسیتش اما با جاذبه های زنانه اش به میدان می آمد. مینی ژوپ می پوشید تا پاهایش را به نمایش بگذارد اما، اگر کسی به او چیزی می گفت، از بی چشم رویی مردم شکایت می کرد. طالب شرکت پایاپای مردم در امور خانه بود اما در همان حال مردی را که به این اشتراک تن می داد ضعیف و بی شخصیت قلمداد می کرد. خواستار اظهار نظر در مباحث جدی بود اما برای داشتن یک نقطه نظر جدی کوششی نمی کرد. از زندگی زناشویی ناراضی بود اما نه شهامت جدا شدن داشت، نه خیانت. به برابری جنسی و ارضای متقابل اعتقاد داشت اما، وقتی کار به جدایی می کشید، به جوانی اش که بی خود و بی جهت پای دیگری حرام شده بود تأسف می خورد.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

پی نوشت: رمان فوق العاده ی رضا قاسمی، حسابی آدم را به تلاش می اندازد. راحت تر بگویم: مغز آدم را به کار می گیرد. شیرین و روان است گرچه اگر دنبال یک داستان سرراست و مستقیم هستید، باید بگویم که اشتباه کرده اید. این قسمت بالا را هم با دقت بخوانید. به نظرم فوق العاده است. خانم ها اگر بهشان برنخورد!

۲ دیدگاه به “بخشی از رمان « همنوایی شبانه ارکستر چوبها » اثر رضا قاسمی”

  1. نگین گفت:

    به نظرم کتاب را در کتابخانه خواهرم دیده ام.حتما حتما میخوانمش. ممنون برای معرفی اش.همیشه فکر میکنم که این اقایان چه حوصله ای دارند! در طول تاریخ مردان زیادی با افکار و سلیقه های مختلف به شکل های مختلف مثل فیلم و کتاب و… وقت گذاشته اند و زنها را تحلیل کرده اند از نگاه و منظر خودشان.زنها هم خوانده اند و دیده اند و به تناسب احوال و افکارشان عکس العمل نشان داده اند و خودشان را کشته اند و مثلا شده اند فمنیست که بزرگترین اشتباهشان هم همین بوده!کاش ان ها هم وقت می گذاشتند و مردها را تحلیل میکرذند با سلیقه ها و نظرات خودشان. لابد چون زن ها همیشه خوشمزه تر بوده اند!در مورد این تکه از متن کتاب هم معتقدم ،جدایی حتما شهامت میخواهد اما خیانت نه. پل نیومن دوست داشتنی با ان جووان وود وارد نازنینش، جمله ای دارد:((ادم به همسرش وفادار میماند چون خودش این طور میخواهد، نه برای انکه درها بسته است.)) اخر اخر همه خواستنها، نخواستن است …

    • damoon گفت:

      نتیجه ی این جمله ی کتاب، به نظرم، نه نشان دادنِ تفاوت زن و مرد ( که این تفاوت به معنای برتری یک جنس بر جنس دیگر نیست و فقط تفاوت است. عین اینکه بگوییم سیب با پرتقال فرق دارد! خب بله، فرق دارند اما دلیل نمی شود یکی از دیگری بهتر یا بدتر باشد ) بلکه جایگاه یک زن در جامعه ای سنت زده، به شدت خرافاتی و دگم را نشان می دهد. جایگاهی که خودِ زنان هم، گاه ناخواسته و گاه ناچار، به آن تن می دهند تا روزگار بگذرانند. چیزی که هم اکنون هم شاهدش هستیم و بعد از این هم خواهیم بود.
      جمله ی پل نیومن هم عالی ست.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم