نگاهی به فیلم کری Carrie و بررسی تطبیقی اش با « کری » برایان دی پالما

نگاهی به فیلم کری Carrie و بررسی تطبیقی اش با « کری » برایان دی پالما

  • بازیگران: کلوئه گریس مورِتز ـ جولیان مور ـ گابریلا وایلد و …
  • فیلم نامه: لارنس دی کوهن ـ روبرتو آگوئره ساکاسا براساس رمان استفن کینگ
  • کارگردان: کیمبرلی پیرس
  • ۱۰۰ دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال ۲۰۱۳
  • ستاره ها: ۱ از ۵
  • این یادداشت روی سایت « بوطیقا » منتشر شده است. ( اینجا )

عصبانی هستم!

خلاصه ی داستان: کری وایت، دختر خجالتی و کمروی مدرسه، به شدت از سوی دوستانش مورد تمسخر قرا می گیرد. او در خانه هم با مادری به شدت مذهبی و پریشان زندگی می کند که به کری اجازه ی ارتباط با دیگران و خوش گذراندن را نمی دهد. روزی که دخترِ شرّ مدرسه، کریس، که از کری متنفر است، تصمیم می گیرد بلایی سرِ او بیاورد، روزی ست که خشمِ فراطبیعیِ کری را به دنبال دارد …

یادداشت: از دو جنبه می شود به این فیلم نگاه کرد. یکی ” بدون توجه ” به اینکه فیلم، بازسازی « کری » برایان دی پالما و از آن هم مهم تر بازسازیِ فیلمِ محبوبِ کارگردانِ محبوبِ نگارنده است، و نگاه دیگر ” با توجه ” به این قضیه. از نگاه اول، این فیلم، فیلم آنقدرها بدی نیست اما از نگاه دوم، که بی گمان هر کسی با دیدنِ این فیلم، حتی اگر علاقه ای هم به سینمای دی پالما نداشته باشد، به سراغ همین نگاه خواهد رفت، با فیلم بسیار بدی طرف هستیم. نمی توانم عصبانیت خودم را از ساخته شدنِ چنین فیلمِ بی خاصیتی پنهان کنم و این سئوال را نپرسم که اصلاً علت ساخته شدنِ این فیلم چه بوده؟ چه دلیلی پشتِ این کار بوده که حتماً باید فیلم بازسازی می شده و آنهم به این شکل بی ظرافت. هر چند کنار هم گذاشتنِ « کری » دی پالما و « کری » پیرس، لااقل برای من که عصبانی هستم، کار سختی ست و قیاس این دو، قیاس مع الفارق، اما سعی می کنم در این نوشته، به این بپردازم که چرا « کری » دی پالما، اورژینال و گرم و خلاقانه است و « کری » پیرس، برداشتی خام دستانه، ضعیف، بدون جذابیت و بدون خلاقیت. برای روشن شدن مطلب، می شود از سه جنبه ی مختلف، این دو فیلم را با هم مقایسه کرد:

داستان: اگر با دقت بیشتری به داستانِ دو فیلم نگاه کنیم، جز تفاوت هایی جزئی در بخش هایی، کلیت داستان، دقیقاً یکسان است. مثلاً از آنجایی که زمانِ آن فیلم، موبایل و اینترنت و این چیزها نبوده، در این فیلم برای پر رنگ تر کردنِ فشار بچه های شرور مدرسه بروی کری، از موبایل استفاده شده تا از او فیلم بگیرند و در اینترنت پخش کنند که البته هیچ تأثیری در داستان نمی گذارد و بود و نبودش یکی ست پس علناً خلاقیتی حساب نمی شود. آیا تبدیل کردنِ بازی دخترها از والیبال روی آسفالت در « کری » دی پالما به والیبال در آب، در این فیلم، نشانه ی خلاقیت است؟ می خواهم بگویم ما باید بدانیم نفسِ بازسازیِ یک فیلم چه معنایی می دهد. سال ها پیش گاس ون سنت، « روانی » هیچکاک را نما به نما بازسازی کرد. فیلم بدی از آب در آمد و همه به درستی، به آن تاختند، اما ماجرای آن فیلم چیز دیگری ست. ون سنت، خودخواسته و از روی عمد، حالا به هر دلیلی، تصمیم گرفته بود فیلم هیچکاک را دقیقاً نما به نما بازسازی کند، مثل یک جور زورآزمایی با خود. احتمالاً خودش هم از نتیجه ی کار آگاه بوده. این وسط قرار نبوده خلاقیتی وجود داشته باشد، چون بازسازیِ نما به نما بوده. اما ماجرای این فیلم متفاوت است. حالا که قرار است از روی فیلمی کلاسیک و کالت، بازسازی کنیم، خب لااقل باید خلاقیتی به خرج داد، چیزی اضافه کرد، چیزی کم کرد مثلاً، هنری نشان داد، که آدم دلش نسوزد. تنها نکاتی که در فیلم جدید، به داستان اضافه شده، یکی مقدمه و موخره ی آن است که در مقدمه، مادرِ کری را می بینیم که برای به دنیا آوردنِ او دچار عذاب شدیدی ست و حتی بعد از به دنیا آمدنش می خواهد بچه را سر به نیست کند که نمی تواند ( اول فکر می کنیم که نمی خواهد ) و در موخره هم، سو، دختری که کری را مسخره می کند و بعد از کار خود پشیمان   می شود، به نفرین کری دچار می گردد و به سبکِ فیلم های ترسناکِ بسیار بچه گانه ی امروزی، دستی از توی شکمش بیرون می آید و دست او را می گیرد که البته در بحث کارگردانی به این مورد خواهم رسید. و موردِ دیگرِ نکاتِ اضافه شده به فیلم، زمانی ست که کری در انتقام گیری اش در جشنِ مدرسه، خانم معلم را نجات می دهد و اتفاقاً این تفاوت نسبت به نسخه ی قدیمی، نه تنها هیچ تأثیری ندارد و خلاقیتی محسوب نمی شود ( همچنانکه مقدمه و موخره ی آن ) بلکه بسیار به ضرر فیلم هم تمام شده است؛ کری باید همه را نابود کند، تر و خشک باید با هم بسوزند تا تأثیر نهایی اش را بر جا بگذارد، تا این دختری که می خواهد معمولی باشد اما نمی تواند، از توانایی اش به بدترین شکل ممکن استفاده کرده باشد و نگذارد کسی از مهلکه فرار کند. پس می بینید که این تغییر هم نه تنها هوشمندانه نیست، بلکه اثرِ عملِ کری را از بین برده است. اما همه ی این حرف ها، به معنای این نیست که چفت و بست داستانی در « کری » دی پالما، بی عیب و نقص است. در آنجا هم اتفاقاً در بخش داستانی، ضعف هایی دیده می شود از جمله عذاب وجدان سو و تغییر ناگهانی رفتارش با کری که منجر به پیشنهادی می شود که شکل دهنده ی نقطه ی ثقل اثر و فاجعه ی پایانی ست. معلوم نیست چرا ناگهان سو اینقدر مشتاق می شود که به کری کمک کند و بعد از او، تامی، دوست پسرِ سو هم، چرا اینقدر مشتاق تر از خودِ اوست که هر طور شده کری را با خود به جشنِ مدرسه ببرد. با این حال، این ضعف در فیلم دی پالما، کمتر به چشم می آید و آنهم به خاطر بازی بازیگران است که در بخش پایانی به آن خواهم رسید.

کارگردانی: مهم ترین جنبه ی ماجرا، همین کارگردانی ست. حظ بصری ای که در فیلم های دی پالما وجود دارد، در کمتر کارگردانی دیده می شود. اصولاً دی پالما فرم گرایی را دوست دارد. دوربینش فراتر از یک دوربینِ ساده ی فیلمبرداری عمل می کند که نقشش تنها ثبتِ صحنه ها باشد. اسلوموشن های او، پلان/سکانس هایش و دو کادره و سه کادره شدنِ تصاویرش، از جمله ی بازی های فرمیِ سینمای اوست. حتی می توان اینگونه گفت که در فیلم های دی پالما، فرم نقش مهم تری نسبت به داستان بازی می کند، جزوی از داستان است اما نقشش مهم تر است. در « کری »، اتفاقاً همین فرم است که فیلم را تبدیل به اثری ماندگار، پر از خلاقیت و پر از انرژی می کند. به سرعت می روم سراغ مصادیق: در هر دو فیلم، سکانسی هست که کری که به جشن دعوت شده، می خواهد از مادرش بخواهد که بگذارد به جشن برود و مادر مخالفت می کند و دائم سعی دارد کاری کند که کری از گناه دور بماند. دی پالما این صحنه را به راحتی برگزار نمی کند. او با پرداختِ بی نظیرش، این سکانسِ به نظر ساده را چند پله جلو می برد؛ فضای تاریک خانه، مادر و دختر که در پس زمینه ی تابلوی شام آخر مسیح، در دو طرفِ میز نشسته اند، رعد و برقی که بیرون از خانه جریان دارد، زوایای رو به بالای دوربین، هنگامی که مادر بالای سرِ کری ظاهر می شود تا او را از رفتن به مهمانی منع کند، همه ی این جزئیات، فضایی می سازند بی نظیر. اما در « کری » پیرس چه اتفاقی می افتد؟ تقریباً هیچ. مادر و دختر وسط اتاق ایستاده اند و با هم کلنجار می روند، بدونِ اینکه دکوپاژ در خورِ توجهی ببینیم یا فضای خاصی را تجربه کنیم. در این زمینه، سکانس کشتن خوک توسط بیلی و کریس برای اذیت کردنِ کری بسیار راهگشاست؛ لوکیشن و فضایی که داستان در آن اتفاق می افتد، در سینمای دی پالما اهمیتی فوق العاده دارد. او معماری و در کل محیطِ اطرافِ شخصیت ها را طوری انتخاب می کند که در خورِ داستان باشد و علاوه بر حظ بصری، از لحاظ معماری و رنگ و بافت هم به پیچیدگیِ حرکات دوربینش باشد. مثالش می تواند خانه ی گردانِ فیلمِ « بدل » باشد یا آن پاساژِ تو در توی پر از پله برقی در همان فیلم و یا آن خانه ی عجیب و غریبِ کنارِ ساحل، باز در همان فیلم که سقفِ خانه ی پایینی، حیاطِ خانه ی بالایی ست. در « کری » هم دی پالما از یک سکانس ظاهراً ساده ی کشتنِ خوک ها، چنان دکوپاژی می چیند که خیره کننده است؛ حرکت افقی  به همراه آدم های داستان، به موازاتِ دیوارِ خوکدانی که پر شده از نقاشی خوک ها و بارانی که به شدت می بارد، این صحنه ی ساده را به صحنه ی تأثیرگذاری بدل می کند. اما در « کری » پیرس، همچنان همه چیز کلیشه ای ست، فضایی ساخته نمی شود: بیلی، پتک را به دوستش می دهد اما دوستش جرأت کشتنِ حیوان را ندارد، در نتیجه خودِ بیلی دست به کار می شود. همین. از همه مهمتر، سکانس بسیار مهمِ جشن است که فرم گرایی دی پالما به اوج خود می رسد و سکانسی بی نظیر شکل می گیرد که با آن چرخیدنِ سرگیجه آورِ دوربین دورِ تامی و کری آغاز می شود و بعد دوربینِ کنجکاوِ دی پالما، با یک حرکتِ مداومِ رو به عقب و بالا، به سطلِ پر از خونِ خوک می رسد و به بیننده هشدار می دهد که اتفاقی شوم در راه است و تعلیقی هیچکاکی را به وجود می آورد و در ادامه، وقتی که قرار است خون را روی سرِ کری بریزند، اسلوموشنِ بی نظیرِ پر تعلیقی را شاهدیم که ما را آماده می کند برای لحظاتِ نفس گیرِ انتقامِ کری. دی پالما در این سکانس  بی نظیر، با یاری گرفتن از دوربین سیال و تدوینِ شاهکارِ اثر، به درستی، خشمِ کری را نشانمان می دهد و دلمان را از بلایی که سرِ این آدم های نادان می آورد، خنک می کند. اما در نسخه ی جدید فیلم، دیگر همه چیز بی رمق جلوه می کند، مخصوصاً هم که جلوه های ویژه ی بی دلیل و بسیار غلو شده، فیلم را شبیه هزاران فیلمی می کند که به زورِ خون و خونریزی و صحنه های تهوع آورِ کامپیوتری، می خواهند بیننده را بترسانند. این قضیه در سکانس پایانی و جایی که نفرینِ کری، دامانِ سو را هم می گیرد و ناگهان دستی از داخل شکمش بیرون می زند، به خوبی مشهود است، در صورتی که پایان بندیِ با ظرافتِ دی پالما، یکی از بهترین و ترسناک ترین پایان بندی های سینمایی ست.

بازی ها: متأسفانه، نکته ی دیگری که بیشترین ضربه را به این فیلم زده، بازی هاست. کلوئه گریس مورتز، زیباست و جذاب اما آن معصومیتِ چهره ی سیسی اسپیسک را ندارد. اما ماجرا فقط همین نیست، مشکل بزرگتر اینجاست که کلوئه گریس مورتز، بسیار بد بازی می کند. نگاه های متمرکزِ او زمانی که می خواهد با نیروی مغزی اش چیزی را جابه جا کند، بسیار مصنوعی و خنده دار از آب در آمده است. در سکانس جشن، و زمانی که با نیروی مافوق طبیعی خودش، به اطراف سالن نگاه می کند و اشیا را به حرکت در می آورد، حرکاتش بسیار مبتدیانه و ضعیف است و این را مقایسه کنید با چشمانِ از حدقه در آمده ی سیسی اسپیسک که حتی از نمای نزدیک هم موحش و تأثیرگذار از آب در آمده است. در فیلم دی پالما، حتی شخصیت فرعی ای مثل بیل ( با بازی جان تراولتای جوان ) در حد مناسبی پرداخت شده است تا انگیزه اش از همکاری با کریسِ شرور، قانع کننده باشد، ضمن اینکه بازی تراولتا در این قضیه، دخالت مستقیم دارد، اما بیلیِ این فیلم، نه تنها خوب پرداخت نشده و پیش زمینه ای برایش چیده نشده، بلکه تنها یک پسر خوش تیپِ امروزی ست که قد و هیکلی دارد و بر و بازویی و علت آویزان شدنِ کریس به او هم همین خصوصیاتِ بدنی ست و بازیگرِ نقشِ بیلی هم چیزی به این شخصیتِ خوش بر و رو اضافه نکرده است. این باورناپذیری به شخصیت تامی هم سرایت کرده؛ او فقط پسر خوش تیپی ست که ناگهان لج می کند که هر طور شده کری را با خود به جشن ببرد و همانطور که در ابتدا ذکرش رفت، اگر در فیلم دی پالما، این اصرارِ نه چندان قانع کننده، با بازیِ ویلیام کات، تا حدودی باورپذیر جلوه می کند و اینطور برمی آید که ادامه ی این اصرار به خاطرِ علاقه ی بوجود آمده بین او و کری ست، اما در نسخه ی جدید، این اصرار، به شدت توی ذوق می زند.

عصبانی هستم و عصبانیتم از بازسازی بی خاصیتِ یک فیلمِ خوب با صحنه هایی شاهکار، موجب طولانی شدنِ این نقد شد، نقدی که می توانست طولانی تر از این حرف ها هم باشد.

نمی شود در مقامِ مقایسه بر آمد ...

نمی شود در مقامِ مقایسه بر آمد …

۲۵ دیدگاه به “نگاهی به فیلم کری Carrie و بررسی تطبیقی اش با « کری » برایان دی پالما”

  1. mojtaba89 گفت:

    انقدر عصبانی هستید که یکی از طولانی ترین مطالبتون رو نوشتید !
    در مورد این فیلم ، نظر من به نوعی در نقطه مقابل شماست ، اگر دوست داشتید نوشته من رو بخونید :
    http://www.myturn.blogsky.com/1392/12/19/post-143/

  2. پرهام گفت:

    سلام
    خسته نباشید
    قشنگ نوشته بودید و من فیلم قدیمی اش را ندیدم
    ولی این جدیده هم به نظرم ضعیف اومد.
    سلامت باشید و خیلی ممنون.

  3. کیومرث گفت:

    این ستاره ها رو کی به فیلم میده؟ مختص اینجاست یا جای دیگه؟

  4. ملانى گفت:

    سلام ممنون خوب بود من این فیلمى دیدم خیلى قشنگه ولى قدیمه رو ندیدم

  5. ياسي گفت:

    سلام من قدیمی شو ندیدم
    جدیدش و دیدم
    بجز جولیانا مور بقیه اشون مفت نمی ارزید بازیشون
    بعدم اینکه
    کنار این بازیای ضعیف
    دوبله ی ضعیف هم اضافه کنید بعد خودتون متوجه میشید من چی کشیدم
    😂😂😂

  6. نیماجون گفت:

    سلام.
    یه‌‌ نکته خیلی جالب از نقدتون اعتماد به نفس خیلی بالا و مثال زدنی شما هست.
    بارها در جملات گوناگون در پی یافتن دلیل بازسازی فیلم و تکرار اینکه »چه نیازی بود؟ چه نیازی بود؟«
    چرا کارگردان به خودش اجازه داده یه بار دیگه از منظر خودش داستان بسازه؟
    واقعا چرا قبلش با اهالی اصلی سینما جهان مثل شما مشورت نکرده و خودسرانه به ساخت این اثار روی آورده؟
    به چه دلیل این جرأت پیدا کرده از روی داستانی که قبلا فیلمی ازش ساخته شده، دوباره فیلم دیگه ای بسازه؟چرا همچین گناه نابخشودنی ای؟
    چرا واقعا؟
    من خودم به شخصه کنجکاوی عجیبی پیدا کردم ببینم شما بعد از این همه وقت فیلم دیدن و تجربه، هنوز نمیدونید هر داستان و‌هر فیلمی تا زمانی که بشه ازش شیر دوشید توسط کمپانی های فیلم سازی باید دوشیده بشه.
    این یه اصل خیلی سادس که متاسفانه شما از فرت عصبانیت فراموش کردید 🙂

  7. پریسا گفت:

    سلام
    با نقدتون موافق هستم
    این فیلم لطفی برای دیدن نداشت
    اما نکته ای توجه منو جلب کرد اونم مذهب در فیلم بود
    جایی که کری توی کمد زندانی شده بود و مادرش بهش گفته بود دعا کنه و اون از صلیب و نقاشی های مذهبی میترسید
    و سکانس پایانی فیلم وقتی که سو روی تختش زاری میکرد و دوربین از بالا صلیب روی دیوار رو نشون داد
    به نظر من همه اینها تحلیل داره که من متاسفانه هرچی نقد و بررسی ها رو خوندم کسی به این نکات اشاره نکرده بود

    • damoon گفت:

      سلام و ممنون از شما. وقتی فیلمی در کلیت خوب نباشد، دیگر تحلیل ریزه‌کاری‌هایش بی‌معناست. حتی اگر کارگردان هم بگوید منظورم فلان‌چیز بود (که اگر بگوید، باید فاتحه‌ی فیلم را خواند) کاملاً بی‌اهمیت باید از کنار حرف‌هایش گذشت. سینما در وهله‌ی اول، قدرت داستان‌گویی و همراه کردن مخاطب است، نه نمادپردازی و نشانه‌گذاری.

  8. مهدیه گفت:

    سلام ، هردو نسخه فیلم کری رو دیدم و انصافا ، از هر لحاظ کری اصلی و قدیمی بیشتر به دلم نشست تا نسخه جدیدش
    از سر کنجکاوی سرچ کردم تا نقد این فیلم رو بخونم ، اولین نقدی که خوندم نقد شما بود ، و انصافا بهترین نقدی بود که درباره فیلم کری خوندم ولی دقایقی پیش دریک سایت دیدم که در نقد فیلم کری حسابی از نسخه دوم دفاع کرده و نسخه اول و خیلی بی ارزش جلوه داد ، حالا بخاطر سلیقه شخصیش چرا چرند نوشته خدا میدونه
    خواستم بدونید

    • damoon گفت:

      سلام و ممنون از توجه‌تون

    • mojtaba89 گفت:

      اگه مطلبی که در اون وبلاگ موجوده که قطعا هم نظر شخصیه و ممکنه هم هست ایراد داشته رو باشه چرا شما برعکس خود نوشته که به صورت تطبیقی و با دلایل مختلف (فارغ از درستی یا اشتباه) مطرح کرده ، مخالفت یا موافقت خودتون رو با دلیل مطرح نکرده و از لفظی توهین آمیز استفاده می کنید ، این نوشته هم نظر مستدل نویسنده این سایته و کاملا محترم ؛ اگر هم خودتون فاقد نظری مستدل هستید که جای چندانی برای توضیحات دیگه باقی نمی مونه و در نهایت این که هیچ کجا در اون نوشته ، نسخه اصلی بی ارزش جلوه داده نشده ، این متاسفانه برداشت شخصی شماست

  9. مهدیه گفت:

    اسم سایت myturn.blogsky.com

  10. کریگ شوارتز گفت:

    فیلم همین چند پیش تموم شد و بلافاصله اومدم ببینم شما درباره اش چی نوشتید،جون میدونستم علاقه ی عجیبی بهش دارید(از مطلب سکانسهای محبوبتون)
    جدا این دیگه چی بود؟
    چطور دیپالما انقدررر نابغه اس؟چرا انقدر اندرریتده؟
    کامتتای همین پست رو که دیدید،اکثرا ندیدنش.
    چقدر سیسی اسپیسک اندرریتدتره.
    این فیلم یجورایی برداشت منو نسبت به کاتارسیس عوض کرد،یا حداقل به نظرم یه مفهوم تازه ای بخشید.

  11. کریگ شوارتز گفت:

    چند دقیقه پیش*

  12. hamed گفت:

    به نظرمن شماخیلی بدقضاوت میکنیدونظرشخصی خودتون بیان کردین اتفاقاخانم گریس مورتزنقش خودرابه خوبی اجراکرددرچهره خودمعصومیتی عجیبی نشون دادکه به شخصیت کری خیلی نزدیک بودمن هردونسخه رودیدیم این نسخه فیلم کری ازقدیمیه خیلی بهتروزیباتربود
    خواهشن ارزش فیلم وشخصیت خانم گریس مورتزروپایین نیاورید

  13. کریگ شوارتز گفت:

    در رابطه با کامنت بالا فقط میشه لبخند(تلخ) زد و با احترام گذشت.
    ممنون بابت ثبت کردن این مدل کامنتا.
    هم باعث میشه حس بهتری نسبت به خودم پیدا بکنم،و هم بیشتر به این پی ببرم که متاسفانه چه خبره تو این دنیا…
    سیسی اسپیسک تو این فیلم کاری رو کرد که قطعا کم شاهد مثلش نبودیم،اما همه شون انقدر شگفت انگیز نبودن.
    یک شب رو کامل اختصاص داد به خوندن کتاب جناب کینگ و فرداش رفت لباسی که مامانش زمان دبیرستان براش دوخته بود رو پوشید و رفت واسه تست دادن.(بماند دی پالمای عزیز گفت نیا ولی یه سوتفاهمی ایجاد شد که سبب توفیق اجباری شد)
    سیسی اتاقش رو با شمایل نگاری مذهبی تزئین کرد،با همبازی ها و گروه فیلمبرداری حرف نمیزد،کتاب مقدس و زبان بدن اشخاصی که سنگسار میشن رو مطالعه کرد و…
    درباره توانایی بازیگری هم که خب حرفی نمیمونه…
    رزومه دو بازیگر تفاوت ها رو نشون میده.
    درسته که هر کس میتونه نظرش رو آزادانه بیان کنه،ولی خب هر چیزی یه حدی داره…
    شما دلیل آوردین که خانم اسپیسک به این دلیل خوب ولی اون دخترو به این دلیل بد…
    فارغ از اینکه سالها دارید میبیند و مینویسید و نظرتون کارشناسی شده است کاملا،به عنوان یه فرد عادی هم دلایل محکمه پسندیه.
    میگه:
    در جهره خود معصومیتی….
    اون معصومیت جزوی از میمیک صورتشه و کار خدایان یا فرشته ها و یا هر کس دیگه است…از خودش چی به کاراکترش اضافه کرده؟
    درباره ی فیلم هم چی میشه گفت؟
    فقط اینو بگم استیون کینگ پایان نسخه ی جناب دی پالما رو حتی از پایان کتاب خودش بیشتر دوست داشت…
    فکر کن…
    فکر کنم زیادی دارم سخت میگیرم.
    بازم ممنون جناب دامون.

  14. 小津安二郎 گفت:

    دیدگاه ها برام جالبه . من برعکس دوستان چند سال پیش فیلم دی پالما رو دیدم بازسازی رو ندیدم! البته متاسفانه یا خوشبختانه آنقدر درگیر فیلم و پایانش شدم که نکاتی که از فیلم برداشت کرده بودم یادم رفت و یادداشت نکردم! از اون فیلم هاست ! تا مدت ها در ذهنت خواهد بود …

    اما نکته‌ای در مورد دی پالما ‌. به نظرم حتی اگر این مرد فیلم بدی بسازه،باز هم حداقل یکی دوتا سکانس (یا بیشتر) تو رو به وجد می آورد و دی پالما ذاتا کارگردانِ.مثلا چشمان مار فیلم نامه ضعیفی داشت اما به دلیل کارگردانی خیلی خوب برایم لذت بخش بود.بهتر بگم سرگرم کننده بود.

    این همان چیزی نیست که در وهله اول از سینما میخواهم؟

    اما سکانسی که من رو مجذوب سینما و سینما دی پالما کرد سکانسی از تسخیرناپذیران بود.مادر سعی میکند بچه اش را از پله ها بالا بیاورد و پلیس می خواهد عملیاتی مهم را انجام دهد.خب اینجا کارگردانی دی پالما فوق العاده است.مثلا استفاده به موقع و درست از کلوزآپ و اسلوموشن.نه مثل ایران که پشت سر هم از اسلوموشن استفاده می کنند ! به خصوص در سریال ها !

    به هر حال این رو هم بگم که این سکانس ادای احترامی به رزمناو پوتمکین است.آنجا هم پله،بچه ، مادر و اضطراب..‌..

    این رو هم بد نیست بدونید که روزی آیزنشتاین روی پله نشسته بود داشت گیلاس میخورد (شاید آلبالو یادم نیست!)
    که هسته گیلاس از دستش میافته و هسته از پله ها به سرعت میافته و میاد پایین مثل بچه توی فیلم و ایده اون سکانس به ذهنش می رسه.این نکات رو از مستند سریالی داستان سینما ساخته کازینس شنیدم و دیدم که پیشنهاد میکنم تماشا بفرمایید ‌.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم