نگاهی به فیلم مردان آثار ماندگار The Monuments Men

نگاهی به فیلم مردان آثار ماندگار The Monuments Men

  • بازیگران: جرج کلونی ـ مت دیمون ـ بیل مورای و …
  • فیلم نامه: جرج کلونی ـ گرانت هِسلُو براساس کتابی از رابرت اِدسل و بِرِت ویتر
  • کارگردان: جرج کلونی
  • ۱۱۸ دقیقه؛ محصول آمریکا، آلمان؛ سال ۲۰۱۴
  • ستاره ها: ۲ از ۵

مردانِ آثار ماندگار در یک اثر ناماندگار!

خلاصه ی داستان: گروه مردان آثار ماندگار متشکل از تعدادی آدم غیرنظامیِ خبره در تشخیص و ارزشگذاری آثار بزرگِ هنری دنیا هستند که در اواخر جنگ دوم جهانی، تصمیم می گیرند تمام آثار ماندگار هنری را از گزندِ نازی ها در امان نگه دارند و صحیح و سالم برای آیندگان به امانت بگذارند …

 

یادداشت: فیلم جدید جرج کلونی، فیلم به شدت ناقصی ست که مستقیماً از فیلم نامه ی نامیزانش ضربه خورده است و برای اثبات این ادعا، لازم نیست زیاد هم به خود فشار بیاوریم. تنها کافیست یک سئوال مهم از خودمان بپرسیم تا متوجه بشویم با چگونه فیلمی طرف هستیم: این مردان، دقیقاً چه می کنند؟! شاید در جواب به این سئوال، لبخندی بزنید و بگویید: (( خب اینکه معلوم است! آن ها می خواهند آثار هنری ارزشمند را جمع آوری کنند و از گزند جنگ دور نگاهشان دارند. )) هدف فیلم در همان دقایق ابتدایی، خیلی سریع و موجز و با طنزی نمکین مشخص می شود و این بسیار هم عالی ست اما ضعف داستان، همینطور که جلو می رویم، کم کم روی خودش را نشان می دهد. اجازه بدهید سئوالم را کمی مشخص تر بپرسم: این مردان برای رسیدن به آن آثار هنری، دقیقاً چه کاری انجام می دهند؟ جواب این است: هیچ کاری! روند فیلم نامه و بالطبع فیلم، چنان پراکنده و یکی به نعل و یکی به میخ است که این مردان علناً هیچ کاری انجام نمی دهند، بلکه آثار هنری، خودشان با پای خودشان جلوی روی آنها ظاهر می شوند! شاید ادعای خنده داری به نظر برسد، اما واقعیت همین است که ذکر شد. فیلم نامه نویسان ( که خودِ کلونی هم جزوی از آنهاست ) هیچ تلاشی برای بسط فیلم نامه شان صورت نداده اند و تنها به تکه پاره هایی از عملیاتِ این گروه اکتفا کرده اند که روی سطحی ترین و بی ربط ترین مدار ممکن حرکت می کند که هیچ دخلی به تلاش برای یافتنِ آثار هنری ندارد و البته در آن قسمت هایی هم که می آید ربطی پیدا کند، همه چیز خیلی اتفاقی و بی منطق روی می دهد تا آثار هنری، خودشان جلوی روی آن ها حاضر و آماده شوند. در یک صحنه، دو تن از اعضای گروه، با یک جوانِ آلمانیِ وحشت زده برخورد می کنند و برای آرام کردنِ او، سیگار تعارفش می کنند و بعد هم رهایش می کنند برود. این ماجرا تمام می شود و می رسیم به صحنه ی بعدی: دو تنِ دیگر از اعضای گروه، در میانِ خرابه ها، توسط یک تک تیرانداز مورد حمله قرار می گیرند که در نهایت مشخص می شود آن تک تیرانداز، یک پسرِ کوچکِ آلمانی ست. اعضای گروه، بچه را دستگیر می کنند و این ماجرا هم اینجا تمام می شود. در صحنه ی بعدی، اعضای گروه هدیه ی کریسمس دریافت می کنند و کمی شاهد لحظات احساسی و گریه آوری می شویم که چند دقیقه ای از وقت داستان، اینگونه می رود. در چند صحنه ی بعد، دو عضوِ دیگر گروه، توسط آلمانی ها به تیربار بسته می شوند که عضو فرانسوی ( با بازی ژان دوژاردین ) تسلیم مرگ می شود. بعدتر، در صحنه ای جداگانه، پای جیمز ( مت دیمون ) روی مینی عمل نکرده قرار می گیرد که گروه او را از این وضعیت خلاص می کنند و این بخش هم تمام می شود. همینطور که مشخص است، شاهد پازل های بی ربط و منفصل از همی هستیم که کارکردی ندارند، اعضای گروه را به ما نمی شناسانند و از همه مهمتر، نتیجه ی نهایی اثر را رقم نمی زنند. فیلم نامه نویسان با اتصال های اتفاقی و رویدادهای زورکی، کاری می کنند که نتیجه ی نهایی اثر رقم بخورد و این مردان به منظورشان برسند. مثلاً نگاه کنید چگونه ناگهان دو عضوِ این گروه، از طریقِ دندان پزشکی که برای معاینه پیشش رفته اند، به خانه ی یکی از آشنایانش معرفی می شوند که از قضا یک نازی ست که با هویتی جعلی، در حال زندگی ست و هموست که تعدادی آثار ارزشمند را از موزه به سرقت برده است. یا نگاه کنید به عشق نیم بند و بی ربط بین کلیر و جیمز که تنها نتیجه اش این است که گروه، خیلی راحت و بی دردسر، یکراست هدایت می شوند به منبع آثار هنری بدونِ اینکه داستان کلیر و آن صحنه های آغازین فیلم، تأثیری در ماجرا داشته باشند. اصولاً شخصیت کلیر در این فیلم، شخصیتی ست کاملاً اضافه، همچنانکه می شد چند نفری از اعضای گروه را به نفع درام، از داستان کنار گذاشت تا جا برای پرداختنِ سرِ فرصت بروی دیگران باز بماند. بهرحال، عذاب آورترین قسمتِ ماجرا، بیست، بیست و پنج دقیقه ی کش آمده ی پایانی فیلم است که کشف های بی مقدمه و ناگهانی این مردان همینطور ادامه دارد و آن ها کوچکترین نقشی در یافتنش ندارند که ندارند! اینگونه است که پیامِ زیبا و ایده آلِ داستان، اینکه آثار بزرگ هنری، باید بمانند و برای همیشه ی تاریخ، بروی روح و روانِ آدم ها تأثیر بگذارند و به پیشرفتشان کمک کنند، ناقص باقی می ماند. اینکه فرانک در انتها به این نتیجه برسد که گرفته شدنِ جانِ افرادش برای سالم ماندنِ این تابلو ها و مجسمه ها و نقاشی ها، ارزشش را داشته، البته که نتیجه ی زیبایی ست اما در حالتِ کنونی و با این داستان، به نظرم اصلاً هم ارزشش را نداشته!

کدام مردان؟! کدام آثار ماندگار؟!

کدام مردان؟! کدام آثار ماندگار؟!

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم