فیلم هایی که نباید دید، شماره ی ده

فیلم هایی که نباید دید، شماره ی ده

  • نام فیلم: Cannibal Diner
  • کارگردان: فرانک مونتاگ

در تمام فیلم، یک دختر، در جنگل، همینطوری بی خود و بی جهت، اینطرف و آنطرف می رود و از سوی یک سری آدم، که مثل سیاه بازی های خودمان، صورتشان را با ذغال سیاه کرده اند و مثلاً قرار است زامبی های داستان باشند، تعقیب می شود و همین. کل فیلم همین است و البته کارگردان تمام تلاشش را به کار گرفته تا زوایایی را برای دوربینش انتخاب کند که اعضای بدنِ دختر، تمام و کمال توی چشم باشد که به قول معروف مستفیض شویم!

 

  • نام فیلم: بدرود بغداد
  • کارگردان: مهدی نادری

دنیل یک مشت زن آمریکایی ست که بعد از باختن در بوکس و در افتادن با باند شرط بندی، با ثبت نام در ارتش آمریکا، جزو سربازانی می شود که به عراق می روند؛ سربازانی که در آستانه ی از هم پاشیدگی عصبی هستند … نمی دانم می توانید این فیلم را تا آخر تحمل کنید یا نه، ولی اگر نمی توانید ( که احتمالش بیشتر است ) اجازه بدهید بگویم فیلم چه می گوید: (( جنگ بد است. )). اما این را چگونه می گوید؟ رو به دوربین و مستقیم در چشمان تماشاگر! هیچ ابایی هم ندارد که سینما را محل شعار دادن فرض بگیرد. دو خطِ داستانیِ بی مزه ی فیلم، نه تنها به هم ربطی ندارند، بلکه اصلاً برای یک فیلم بلند مناسب نیستند و کارگردان وسط های فیلمش را با انواع و اقسام آهنگ ها و نماهای کج و معوج پُر کرده است. خلاصه کنم: یک فیلم به شدت خام دستانه.

 

  • نام فیلم: Contracted
  • کارگردان: اریک انگلند

سامانتا، یک شب در یک مهمانی، در حالیکه مست است، با مرد مرموزی رابطه برقرار می کند. روز بعد که از خواب بلند می شود، تغییراتی را در بدنش حس می کند که در روزهای بعدتر، دامنه ی این تغییرات بیشتر و ترسناک تر می شود … از آن دسته فیلم هایی ست که وقتی تمام می شوند از خودتان می پرسید: (( خب که چه؟! )) فیلم هیچ چیز ندارد مگر همین تغییراتِ ظاهری سامانتا که البته انصاف اگر داشته باشیم، با توجه به گریم خوب و فضاسازی مناسب کارگردان، روی بیننده اثر می گذارد اما غیر از این نکته، هیچ چیز دیگری در این فیلم پیدا نمی کنید. بالاخره هم معلوم نمی شود آن مرد مرموز که بوده و چرا پلیس دنبالش است. اینکه در صحنه ی آغازین فیلم او را می بینیم ( یا در واقع نمی بینیم، چون دوربین هیچ وقت مرد مرموز را به ما نشان نمی دهد ) که در حال نزدیکی با یک جسد است، چه نکته ای را روشن می کند؟ حالا باز این ابهام را می توانیم یک جای دلمان بگذاریم و به خودمان بقبولانیم سازنده ی فیلم از قصد چیزی درباره ی مرد مرموز نگفته تا داستانش حالتی تمثیل گونه به خود بگیرد و پیامِ اثر را ( که ذکر خواهم کرد ) پر رنگ تر کند، اما این را کجای دلمان باید بگذاریم که چطور است اطرافیانِ سامانتا، با دیدنِ آن تغییرات ترسناک صورتِ او، حتی لب هم نمی گزند؟! انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است. اما پیام: فیلم ظاهراً می خواهد به جوانان هشدار بدهد که مواظب رابطه های جنسیِ بی در و پیکر باشند وگرنه می شوند مثل سامانتا!

 

 

  • نام فیلم: تراژدی یک تلفن چی (Love Affair, or the Case of the Missing Switchboard Operator)
  • کارگردان: دوشان ماکایف

هر چه تلاش کردم سر در بیاورم ماجرای کشتن موش ها و تخم مرغ و تشریح جسد و رابطه ی دختر تلفنچی و یک مرد چه ارتباطی به هم دارند، چیزی دستگیرم نشد که نشد. شما یک تلاشی بکنید، به من خبر بدهید!

 

  • نام فیلم: در جهانی که … ( In a World…)
  • کارگردان: لیک بل

کارول می خواهد مانند پدرش یک صداپیشه ی معروف بشود. اما پدر آدم مغروری ست که فکر می کند زن ها نمی توانند صداپیشه باشند. کارول سعی می کند به خواسته ی خود برسد … فیلمی به شدت سطحی با پرداختی به شدت ضعیف که در خوش بینانه ترین حالت ممکن برای یک تله فیلم مناسب است. داستانی آشفته که به سختی می شود سر و تهش را جمع کرد. شوخی ها به شدت بی مزه و سطح پایین هستند و گاه حتی به موضوع اصلی هم ربطی ندارند و بازی ها، به خصوص بازیگر نقش کارول، که خود نویسنده و کارگردان هم هست، به شدت مصنوعی و نپخته است. داستان از یک جایی شروع می شود بعد به جاهایی می رسد که هیچ ربطی به ایده ی اولیه ندارد.

 

  •  نام فیلم: رئیس کل (The Boss of It All)
  • کارگردان: لارس فن تریر

کریستوفر که یک بازیگر است، قرار می شود خودش را رئیس یک شرکت جا بزند … تصورش را بکنید فن تریر کمدی بسازد! تناقض عجیبی ست اما خب واقعی ست. یک کمدی سرد و بی نمک و خسته کننده که به شدت حوصله سر بر است. خودِ فن تریر هم ابتدای فیلم به همه هشدار می دهد که این فیلم نوعی زنگ تفریح است. طبیعتاً با این هشدار، آماده بودیم لااقل یک کار قابل تحمل ببینیم که انتظارمان نقش بر آب می شود. اگر زنگ تفریح این است، من که بی خیالش می شوم! ( یادداشتِ « ملانکولیا »، « نیمفومانیاک » و « اروپا »، فیلم های دیگرِ فن تریر در « سینمای خانگی من » )

 

 

  • نام فیلم: سلام بر دوست دختر خودم (Hello, My Dolly Girlfriend)
  • کارگردان: تاکاشی ایشی

یک جوان که از کار اخراج شده و حسابی هم خودش را بدشانس می داند، با یک مجسمه ی مانکنِ زن مواجه می شود که بسیار واقعی ست به طوریکه می تواند با او رابطه برقرار کند … راستش نمی دانم این چه آدم بدشانسی ست که آنچنان مانکنی پیدا می کند، بی دردسر و بی گفتگو و با تمام امکانات! یک فیلم سطحی و بسیار مبتذلِ ژاپنی که اگر بیخودی به جنبه های اروتیک پافشاری نمی شد و کمی عقل به کار می زدند و کمی هوش به کار می بردند، می شد چیزی از آب در بیاید. در حال حاضر که چیزی از آب در نیامده، جز دو ساعت وقت تلف کردنِ بیهوده و البته یک اسم بی مسما.

 

  •  نام فیلم: هشت و نیم زن (۸ ½ Women)
  • کارگردان: پیتر گرین اِوِی

پیچیدگی های فرمی و روایی این فیلمِ گرین اوی، برعکسِ دیگرِ فیلم هایش، لااقل آنهایی که موفق به دیدنشان شده ام، آنقدر خسته کننده و اعصاب خرد کن است که حد و حساب ندارد. فهمیدنِ اینکه قصدِ گرین اوی چیست و چه منظوری دارد، به شدت کارِ بیهوده ای ست. یا این فیلم را دوست خواهید داشت، یا از آن متنفر خواهید بود. ممکن نیست حد وسط داشته باشد. برعکسِ دیگر آثارِ این مردِ انگلیسیِ فوق العاده، به شدت از این فیلمش متنفر شدم. ( یادداشتِ « یک زد و دو هیچ »، فیلم دیگرِ گرین اوی در « سینمای خانگی من » )

 

  • نام فیلم: هلی (Heli )
  • کارگردان: امت اسکالانته

هلی، پسر جوانی ست که همراه با خواهر خود استلا، همسر خود و پدرش در خانه ای محقر روزگار می گذرانند. استلای نوجوان عاشق پسر جوانی ست به نام بتو. یک روز بتو، چند بسته مواد مخدر را در خانه ی استلا پنهان می کند به این عنوان که بعداً می توانند با فروش آن ها، با هم ازدواج کنند. اما هلی از ماجرا بو می برد و بسته های مواد را گم و گور می کند و این آغاز بهم ریختنِ زندگی هلی، استلا و بتوست … من از این فیلم به یک ژست روشنفکرنمایانه تعبیر می کنم. ژستی که می خواهد مثلاً درد و رنج آدم هایی را در سرزمینی خشک نشان بدهد و برسد به عمق شان که نه تنها هیچکدام از این اتفلاقات نمی افتد بلکه فیلم تبدیل می شود به ژستی خنده دار. وقتی چارچوب داستانی ردیف نباشد و نتوانی هیچ چیز را کنار هم بنشانی، چطور باید انتظار داشت که رنج این آدم ها را باور کنیم؛ بالاخره آنهایی که می ریزند و این سه جوان را می برند،، چه کسانی هستند؟ چرا بتو را شکنجه می کنند و هلی را آزاد می گذارند؟ استلا را چرا آزاد می کنند؟ که یکراست برگردد خانه و همه را لو بدهد؟ آیا مهم نیست بدانیم چه کس یا کسانی استلا را ربوده بودند؟ صحنه ای که هلی از روی نقاشی استلا، خانه ی مورد نظر را پیدا می کند و برای انتقام می رود که دیگر واقعاً مضحکه است؛ یعنی کسی که استلا را مورد تجاوز قرار داد، همان یک نفر بود؟ او که بود؟ چرا استلا را آزاد کرد؟ چرا اینقدر راحت گیر افتاد؟ این وسط ماجرای آن زنی که خودش را به هلی تقدیم می کند چیست؟ فیلم پادرهواست و غیر از دو سه صحنه ی تکان دهنده از حلق آویز کردن بتو از پل، شکنجه ی او و شکستنِ گردن سگ استلا، هیچ حرف دیگری برای گفتن ندارد.

 

  • نام فیلم: ورونیکا مارس (Veronica Mars)
  • کارگردان: راب توماس

ورونیکا مارس، دختری ست که علی رغم سنِ کمش، به خاطر شغل پدرش که کارآگاه خصوصی ست، عشق زیادی به حل پرونده های قتل دارد. وقتی یکی از دوستان قدیمی اش، در معرض اتهام قتل قرار می گیرد، او تلاش می کند دوستش را تبرئه کند … فیلمی به شدت سطحی و بی مزه، با دیالوگ هایی خسته کننده و فراوان که اگر در نافِ آمریکا هم به دنیا آمده باشی، باز معنای نیمی از دیالوگ ها را نخواهی فهمید، به همراه داستانی لوس و بی مغز که معلوم نیست ما چرا باید کنجکاوِ این باشیم که چه کسی قاتل است و چه کسی نیست.

 

  •  نام فیلم: استاد بوشیدو (Bushido Man)
  • کارگردان: تاکانوری سوجیموتو

  تورامارو از سفری زاهدانه پیش استادش برمی گردد و برای او تعریف می کند که با چه کسانی جنگیده و چه تعالیمی از رقیبانش کسب کرده است … این فیلم ظاهراً قرار بوده یک اثر هجوآمیز باشد بر فیلم های رزمی اما از بس از لحاظ بصری و داستانی فقیر است، خودش به مضحکه تبدیل شده. هنگام دیدنش، مخصوصاً در سکانس های پایانی، احساس می کنید سازندگانش برای ساختن فیلم هیچ گونه فشاری به خود نیاورده اند؛ همه چیز خیلی ساده برگزار شده و از شدت جفنگ بودن حتی گاهی این فکر را به ذهن متبادر می کند که سازندگان در حال شوخی با ما و خودشان هستند! گرچه فیلم پایان بندی بامزه ای دارد و غافلگیرتان می کند اما نه داستانی برای دنبال کردن دارد و نه حتی صحنه های رزمی اش آنقدر درخور توجه از آب در آمده اند که دلمان بهشان خوش باشد.

 فیلم هایی که نباید دید

 

 

 

۱۷ دیدگاه به “فیلم هایی که نباید دید، شماره ی ده”

  1. NOBODY KNOWS گفت:

    به نظرم فیلم her رو هم اضافه میکردید خوب بود… بعد از یه مدت یه فیلم اینقدر خالمو بد نکرده بود که اقای اسپایک جونز زحمتش رو کشید

  2. فاطمه م گفت:

    حقیقتش من مدتی است که قبل از دیدن فیلم اول امتیازش در ای ام دی بی را چک می کنم، بعد فیلم را دانلود می کنم. کلا قرار گذاشتم هیچ فیلم با امتیاز کمتر از هفت و نیم را نبینم مگر اقتباس از یک رمان معروف که خوانده باشمش و کنجکاو شیوه اقتباسش باشم.
    ممنون از نوشتن درباره ورونیکا مارس. از اسمش خوشم آمده بود و میخواستم ببینم که خب به نقد شما اعتماد می کنم و بیخیالش می شوم.

    • damoon گفت:

      البته همیشه هم اعتماد کردن به این ستاره ها، چندان کارساز نیست. چه فیلم هایی که در این سایت های معروف، زیرِ شش ستاره دارند، اما من عاشق آن فیلم ها هستم و چه فیلم هایی که بالای هشت ستاره دارند و من ازشان متنفرم! من شخصاً هیچ وقت به ستاره ها نگاه نمی کنم، گرچه خودم ستاره می دهم! ممنون از شما.

  3. bahar گفت:

    کاش قبل از دیدن فیلم Contracted این مطلب رو میخوندم…دو ساعت از وقتم رسما به فنا رفت ..در کل فیلم هی از خودم می پرسیدم چرا با این تغییرات صورت سامانتا کسی چیزی نمیگه؟چرا براشون عجیب نیست؟و اخر فیلم هم دقیقا گقتم :خب که چی الان؟؟؟ تموم شد؟؟؟چی شد؟؟
    واقعا فیلم مسخرررره ایی بود

  4. سعید گفت:

    عزیز دلم آخر فیلم Contracted رو یه بار دیگه نگاه کن… آخرش سامانتا زامبی می شه… برخلاف فیلم هایی مثل World war z که منشا زامبی ها رو نشون نمی ده این فیلم می خواد یه تئوری در این باره بده… ناقد دقت کن

  5. اقا امین(amin18) گفت:

    سلام.از سریال walking dead بدت میاد؟اخه برام عجیب بود که سرچ کردم و هیچ نقدی ندیدم توی سایتت.یا اصلا ندیدیش تا حالا؟

    • damoon گفت:

      فرصتی برای دیدن سریال های مطرح ندارم متأسفانه. اگر هم دیده بودم، اینجا چیزی پیدا نمی کردید، چون « سینمای خانگی من » صرفاً درباره ی فیلم هاست.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم