مازوخیسم سینمایی!

یکی از عادت های عجیب و غریبی که من همیشه با آن دست به گریبان هستم، این است که در صحنه هایی که بازیگر فیلم ( فرقی نمی کند بازیگر اصلی باشد یا یکی از سیاهی لشکرها ) کُشته می شود و روی زمین می افتد، تا مادامی که داخلِ کادرِ دوربین قرار داشته باشد، من به جای توجه به ادامه ی داستان، دائم چشمم را می دوزم به جسدِ غرقِ در خونِ شخصیتِ مُرده، تا ببینم آیا نفس می کِشد یا نه! منظورم این نیست که دنبال گاف بازیگر می گردم؛ نه! نکته اینجاست که از اینکه جسدِ محترم نفس بکشد، می ترسم! انگار اگر نفس بکشد همه چیز خراب خواهد شد! چهار چشمی دقت می کنم ببینم تا وقتی که داخل کادرِ دوربین قرار دارد، آیا می تواند نفسش را حبس کند و خوب ادای مُرده ها را در بیاورد یا نه! خیلی وقت ها شده که خیلی از این اجساد (!) حتی برای دقایقی طولانی، طبق نظر کارگردان، در کادر می مانند و اینجاست که جنگ اعصابِ من شروع می شود؛ دائم چشمم روی شکم و قفسه ی سینه ی بازیگر وول می خورد تا مبادا زیر جلکی نفس بکشد! بی خیال داستان می شوم و تمام حواسم، ناخودآکاه می رود به سمتِ جسدِ احتمالاً غرقِ خون. به آن بازیگرهایی که تاب می آورند و خوب خودشان را کنترل می کنند و عمراً قفسه ی سینه یا شکمشان تکان نمی خورد، یک دست مریزادِ حسابی حواله می کنم!

اما دامنه ی این عادت عجیب و غریبِ من، این وسواسِ ذهنی من، به جاهای دیگری هم کشیده می شود که مهمترینش، تئاتر است؛ به دلایل مختلفی از تئاتر لذت نمی برم ( که مهمترینش برمی گردد به ماهیت این مدیوم که جای بحثش اینجا نیست )، اما یکی از عجیب ترینِ دلایل این است که دائم می ترسم از اینکه بازیگر اشتباه کند! و چون دائم در این فکر هستم و هر لحظه هراس دارم، کسی، گافی بدهد و به خیالِ خودم، همه چیز خراب شود، پس کلاً اصلاً نمی توانم داستان را دنبال کنم و در نتیجه هیچ لذتی هم از دیدن تئاتر نمی برم.

حالا جدا از همه ی این حرف ها، بد نیست شما هم وقتی در فیلمی، جسدی روی زمین می افتد، دقت کنید ببینید آیا بازیگر می تواند حبس نفس کند یا نه!

۱۳ دیدگاه به “مازوخیسم سینمایی!”

  1. خودت میگی مازوخیسم!پس چرا این بحرانتو به بقیه انتقال میدی؟بابا بذار از فیلم دیدن لذت ببریم.اینجوری همه مونو دچار وسواس میکنی تا به جمع مرده نگرها(کسانی که در فیلم ها نگاهشان روی مرده های کادر ثابت مونده!)اضافه شیم!
    البته خودم بدترما…خوره فیلمای ترسناکم ولی تا روحی،شبحی،شیطانی چیزی میاد تو کادر،وقتی همه چشماشونو می بندن یا جیغ میکشن،من تو بحر گریمش رفتم تا بینم پوست واقعی بازیگر از زیر گریم بیرون زده یا نه!
    مطلب شما هم جالب بود.نکته جدیدی بود که تا حالا از کسی نشنیده بودم.

  2. فاطمه م گفت:

    من هم تحمل تئاتر را ندارم اما بیشتر به خاطر آن همه انرزی که بازیگ هزینه می کند. یکجورهایی می ترساندم. یکی از بهترین تجربه های تئاتری من تئاتر چشم اندازی از پل بود به کارگردانی میکایی شهرستانی. بازیگر نقش اول مرد جعفر دهقان بود که یک جایی اواخر نمایش نقش یک آدم مست را دارد که چند شیشه مشروب در جیب دارد و تلوتلو خوران و آوازخوانان شش هفت پله مارپیچ را پایین میآید. بازیگر دو سه پله را پایین آمده بود که واقعا سرخورد و چهار پنج پله را سقوط کرد و افتاد پشت دکور. همه تماشاچیان ناخواسته آخ گفتند و شخصا نگران بودم که با شکستن بطری ها آسیب دیده باشد اما یک دقیقه بعد صدای آواز آقای دهقان بلند شد و آنقدر خوب نقشش را ادامه داد که تحسین برانگیز بود.

    • damoon گفت:

      همین اتفاقات ناخواسته، به شدت من را می ترساند. چون در تئاتر، مثل سینما، امکان بازنگری خطا و برطرف کردنِ آن وجود ندارد طبیعتاً. حالا یکی هم به حرفه گریِ آقای دهقان پیدا می شود که خطا را جزوی از داستان می کند و به کارش ادامه می دهد.

  3. روشنک گفت:

    ولی من عاشق تأترم.. البته تأتر خوب!.. همین ترسناک بودن و غیر منتظره بودنش را دوست دارم.. بعد از یک تأتر خوب به سیارات دیگری سفر می کنم و چیزهایی کشف می کنم که اگر یادداشتشان کنم تا یادم نروند ایده های خوبی برای هر کاری می شوند..

    • damoon گفت:

      بهرحال هر کسی عاداتی دارد و چه عالی ست که اینقدر عمیق لذت می برید. به نظر من که ایده ها را یادداشت بکنید، مطمئناً مفید خواهند بود.

  4. kakadoo گفت:

    درود بر شما
    بسیار از آشنایی با سایت (در مورد شما بیشتر دوست دارم بگم دفترچه ی یادداشتتون) خوشحالم. نکته ی بسیار ریز و جالبی بود که هیچ وقت به عنوان یک موضوعی که ممکن کسه دیگه ای جز خودم هم این مشکل رو داشته باشم بهش بها نداده بودم.علاوه بر نفس کشیدنشون گاهی توجه به حالت صورت هم میتونه جذاب باشه ،اینکه چطوری نقش مردرو بازی میکنند.مشکل اونجایی حاد تر میشه که تعداد این افراد تو یک سکانس خیلی زیاد میشه به طور مثال سکانسی از فیلم بسیاز زیبای “دشمن پشت دروازه ها” در ابتدای فیلم .

    • damoon گفت:

      سلام
      خیلی خوشحالم که خواننده ام هستید و امیدوارم بمانید.
      بله در فیلم هایی مثل « دشمن پشت دروازه ها »، پیدا کردنِ گاف در بین خیل عظیم مردگان، خودش جذابیتی دردناک دارد!

  5. ميله بدون پرچم گفت:

    سلام
    به طرز عجیبی من هم همین عادت را دارم…چندین بار هم همسرم در این بابت تذکر داده که بابا ول کن بچسب به ادامه فیلم! ولی واقعن ناخوداگاه جلب اون قضیه می شوم و داد می زنم ببین ببین نفس داره می کشه!

  6. یلدا گفت:

    سلام
    مثل تئاتر برای شما ، منم نمی تونم میزگردهایی مثل دعوت افراد معروف به برنامه هایی مثل دورهمی رو تحمل کنم. همش می ترسم یه سوالی بپرسن یا یه جوابی بدن که باعث خجالت بشه . در اینجا من همه بار خجالت رو روی دوش خودم احساس می کنم :-)))
    حس عجیبیه ولی از کودکی باهام بوده. باید با خودم فکر کنم و آنالیزش کنم… 😉

    • damoon گفت:

      سلام به شما. اتفاقا موردی که شما گفتید هم یکی از مازوخیسم‌های من است :)))) در واقع نه‌تنها بدم می‌آید از این‌جور نشست‌ها و حرف‌های صدمن یک غاز آدم‌های «معروف» و هیچ‌وقت هم نگاه نمی‌کنم، بلکه مخصوصاً وقتی افرادی نظیر اکبر عبدی و سیروس گرجستانی و این‌ها در برنامه‌ای دعوت شوند، از ترس این‌که چیز نامربوطی از دهان‌شان بیرون بپرد، حسابی می‌ترسم :)))

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم