هر چه می خواهد دلِ تنگت …

هر چه می خواهد دلِ تنگت …

اینبار نوبت شماست که هر چه دلتان می خواهد بگویید. چیزهایی باشد از جنس سینما و هنر، بانمک هم باشد که چه بهتر! مثلاً بگویید بیخودترین فیلمی که در دوران عمرتان دیده اید، چه بوده؟ بهترین فیلمِ تمامِ زندگی تان چه بوده؟ بهترین صحنه ای که در یک فیلم دیده اید و در تمام طول عمرتان در ذهن تان جاخوش کرده، چه بوده؟ مثلاً یک صحنه ی ترسناک، عذاب آور، خنده دار یا هر جور دیگری. از دیدن کدام فیلم به شدت خندیده اید و از دیدن کدام فیلم به شدت گریسته اید؟ دوست دارید دیدن کدام فیلم را به بقیه توصیه کنید؟ یا خواندن کدام کتاب را؟ از کدام فیلمِ خیلی خوب و خیلی معروفی که جایگاه مهمی در تاریخ سینما دارد، به شدت بیزارید؟ دوست دارید با کدام هنرپیشه بنشینید و صبحانه بخورید و یک روز را کنارش بگذرانید؟ دوست دارید کدام نویسنده یا کارگردان یا هر آدم مهم دیگر در دنیای هنر را از نزدیک ببینید و بغلش کنید؟ دوست دارید کدام فیلم را برای بار دوم و سوم و حتی چهارم ببینید؟ دوست دارید کدام کتاب را همین امروز شروع کنید به خواندنش؟ از چه کسی در دنیای هنر، به هر دلیلی، بدتان می آید و دوست ندارید ریختش را ببینید؟ و … قرار نیست به همه ی این ها جواب بدهید. از میان این ها، به هر سئوالی که دوست دارید جواب بدهید یا اصلاً یک چیز دیگر بگویید که یادم رفته آن را در بین سئوالات بگنجانم؛ یک نکته ی بامزه درباره ی سینما که فکرتان را مشغول کرده یا چیزهای دیگر … حتی می تواند درباره ی « سینمای خانگی من » هم باشد؛ هر چیزی؛ نقدی، نظری، سئوالی، درخواستی. بهرحال خاموش نباشید. همچنان خبر دارم که خیلی از دوستان، فقط خواننده ی صرف هستند و تقریباً هیچ زحمتی به خود نمی دهند. لااقل برای یک دفعه هم اینطور نباشند، بنویسند و بامزه هم بنویسند تا همه بخوانند و استفاده کنند. به نظرم اگر در این تریبون آزاد شرکت کنید، به نتایج بامزه ای برسیم. این شما و این هم یک کاغذ سفید خط دار:

۳۹ دیدگاه به “هر چه می خواهد دلِ تنگت …”

  1. سمانه گفت:

    اول از هرچیز باید بگم اووووف عجب فکر جالبی
    و اما حرف های من…به نظر من بهترین بازیگر مرد ایران آقای شهاب حسینی هست…
    اصلا بازی آقای پیمان معادی رو دوست ندارم…جدایی نادر از سیمین معمولی بود اگر فیلمی باید در جشنواره های خارجی جایزه می برد مسلما باید”درباره الی…”باشه…
    دیگه اینکه یکی از آرزو هام اینه ایران دارای تیم جلوه های ویژه قدرتمندی بشه تا یه روزی ما هم بتونیم فیلم های اکشن و ترسناک فوق العاده ای بسازیم(من عاشق اکشنم …قبلا هم گفتم)
    خسته شدم از فیلم های اجتماعی با موضوعات تکراری…
    به امید فیلمنامه های خیلی خیلی قوی تر
    امیدوارم کارگردان بشم. 🙂

    آخ نفسم گرفت
    متشکرم
    یه سوال اگه حرف دیگه ای یادم اومد میشه بازم بیام بگم؟؟؟!!!!

  2. جیحون گفت:

    دو تا از بهترین صحنه هایی که دوست دارم رو بگم. یکی اش از فیلم Identity هستش، اونجایی که دکتر آینه رو میده دست Malcolm Rivers تا “خود” واقعی اش رو ببینه و Rivers قاطی میکنه و به دکتر میگه: صورت من کجاست؟ با صورت من چکار کردین؟
    اون یکی صحنه هم مال فیلم Good Will Hunting هست. صحنه ای که توی بار Will میاد و با اطلاعات فوران کرده اش، جمله هایی که پسر درسخون کلاس از کتاب ها دزدیده و برای تحت تاثیر قرار دادن دخترا انگار که حرفاهای خودش هستن داره میگه رو به خودش تحویل میده و حالش رو میگیره.

  3. NOBODY KNOWS گفت:

    امسال که کنکور داشتم از همه چیز خسته ی خسته شده بودم…دقیقا مثل همین برگه مچاله!!!
    دست به هرکاری میزدم تا از اون وضعیت بیام بیرون…یادمه یه بار وسط درس خوندن هوس کردم نقد فیلم نیمفومانیاک رو بخونم , از همونجا بود که با سینمای خانگی شما آشنا شدم… با اینکه میدونستم تقریبا دوروز یه بار مطلب جدید میزارید ولی روزی چندین بار سر میزدم و مطالب قدیمی تر رو میخوندم…دیگه خبری از اون مچالگی نبود… برای آدمی مثل من که بهترین سرگرمیش فیلم و فیلم دیدنه هیچ چیزی مثل این سینمای خانگی نمیتونست آرومم کنه…
    الانم که کنکور تموم شده هنوز عادت سرزدن های مکرر از سرم نیفتاده…
    میدونم این چیزایی که من گفتم چیزایی نبود که میخواستید چون نه سوالی کردم و نه چیز دیگه…ولی دوس داشتم بدونید که خیلی براتون احترام قائلم و با اینکه هنوز حتی یه عکس هم ندیدم ازتون چقدر بهتون علاقه دارم…
    از کل سینمای ایران فقط به دو نفرو نصفی علاقه دارم: شهرام مکری , دامون قنبرزاده…اون نصفه هم اصغر فرهادی( فقط بخاطر درباره الی نه جدایی نادر از سیمین یا گذشته)
    موفق باشید 😀

    • damoon گفت:

      مثل همیشه خجالت زده ام می کنید. خیلی خوشحالم که اینجا را دوست دارید و لذت می برید ازش و خیلی ممنون از تعریف هایتان. اتفاقاً اینها دقیقاً همان چیزهایی بود که می خواستم بشنوم!!!

  4. kakadoo گفت:

    خوندن یاد داشت مازوخیسم سینماییتون باعث شد که به عادات خورم بیشتر توجه کنم. از روزی که اون مطلب رو خوندم هر چند روز یه بار یه نکته ی به ذهنم میرسه ولی پیش خودم میگم پر حرفی نکنم شاید حوصلتون سر بره ، حالا که گفتید هرچی میخوایم بگیم منم میگم:
    یکی از حساسیت های شدید من موقع فیلم دیدن روی کرونومتر درون فیلم ها هست.مثلا بمب های ساعتی یا یک محدوده ی زمانی خاص درون فیلم.بارها شده که فیلم رو چندین بار به عقب برگردوندم تا حساب کنم ببینم آیا فیلم به اصطلاح “ریل تایم” هست یا خیر.

  5. فراز گفت:

    از اونجایی که من فن فیلم ترسناکم …. گفتم یه چیزی بگم در این رابطه ….فجیع ترین فیلمی که دیدم مرتیط با ۱ Nekromantik , ,و شماره ۲ بود که واقعا عذاب اور بود اصلا توصیه نمی کنم

  6. جیحون گفت:

    از چیزای عجیبی و غیرقابل باوری که تو بعضی از فیلم ها میبینم حافظه وحشتناک قوی بعضی از شخصیت هاست. مثلا طرف توی یه بازجویی یا پشت تلفن یا تو شرایط خیلی سخت یا یک جای خیلی پر سروصدا و شلوغ، از نفر مقابل یه رمزی یا یه محدودۀ جغرافیایی ای تو مایه های EgnY-ykj/bcsx105439-hlisTTbg یا “در ۵۱ درجه و ۲ دقیقه تا ۵۱ درجه و ۳۶ دقیقهٔ طول شرقی و ۳۵ درجه و ۳۴ دقیقه تا ۳۵ درجه و ۵۰ دقیقهٔ عرض شمالی” میشنوه و بدون اینکه اینو یه جا بنویسه یا تکرارش رو حداقل بخواد، میره سراغ رمزگشایی یا پیدا کردن منطقه مورد نظر. عجب حافظه ای!

  7. روشنک گفت:

    من زیاد فیلم ندیده ام اما صحنه های فیلمهایی که دیده ام بعضیهایش عجیب یادم مانده و گاهی به آنها فکر می کنم.. شاید اگر فیلمهای بیشتری دیده بودم به آنها هم فکر می کردم :

    پاپیون بهترین فیلمیست که دیده ام.. و این بهترین جمله دنیا :
    آهای حرومزاده ها.. من هنوز زنده ام!..

    • damoon گفت:

      « پاپیون » را در سنین کودکی دیدم و هنوز هم به یادش دارم، به شدت. حتی این جمله را هم به خوبی یادم مانده از بس که تأثیرگذار بود و همان موقع هم حسابی من را غرق لذت کرد. ممنون از یادآوری مجدد؛ یک یادآوری لذت بخش.

  8. yasin گفت:

    اگه راست میگی همه نظرات رو تایید کن .نه فقط اونها که ازت تعریف و تمجید میکنن.مرد باش.مثل زن نباش.شک ندارم شخصیتت این نیست.فقط اینجا دم از قانون و احترام به دیگران میزنی.

    • damoon گفت:

      من همه ی نظرات را بدون کم و کاست تائید می کنم؛ چه موافق، چه مخالف. ولی آیا باید هر بی ادبی ای را به عنوان اینکه می خواهم « مرد » باشم، تائید کرد؟ اگر اینگونه فکر می کنید، اصلاً من « زن » هستم. چه اشکالی دارد؟ شما هنوز اینقدر کوچک هستید که « زن » بودن را مترادف با ترسو بودن فرض می کنید و « مرد » بودن در فرهنگ شما یعنی پذیرش توهین و تحقیر و بی ادبی. اگر مشکلی دارید، می شود آن را مودبانه هم حل کرد. لزومی ندارد چرک های درونی تان را اینجا، اینطوری خالی کنید. خب؟ حالا بفرمایید ببینم مشکل شما چیست، تا اگر شد حلش کنیم.

  9. رضا گفت:

    من خیلی فیلم می‌بینم. یه بخش زیادی از حافظه‌ام مربوط به فیلم‌هایی هست که دیدم. بعضی اوقات شده که برای چند لحظه برام سخت میشه که تشخیص بدم که این بخش از حافظه‌ام که برای چند لحظه یادآوری‌اش کردم مربوط به خاطرات خودم است یا مربوط به صحنه‌هایی که در فیلم‌ها دیدم! جدی می‌گم!
    بعضی وقتا واقعاً تشخیصش برام سخته.

    یکی دیگه از چیزهایی که اذیتم می‌کنه اینه که اگر موقع فیلم دیدن یه چهره برام آشنا بیاد، تا نفهمم اون چهره رو در چه فیلمی دیدم راحت نمیشم، مثل خوره می‌مونه. بدتر از اون اینه که یه صحنه‌ی مبهم یا یک جمله، اسم و شبیه این‌ها به ذهنم بیاد و نتونم بیاد بیارم در چه فیلمی دیدمش. و اون‌وقت تا یکی چیزی ذهنم رو کلاً از موضوع پرت نکنه راحت نمیشم.

    • damoon گفت:

      قسمت اول حرف تان که خیلی باحال بود! عجب تداخلی می کند دنیای فیلم ها و زندگی واقعی شما!
      اما خوره ی دومی که به جانتان می افتد عین همان خوره ای ست که گاهی به جان من هم می افتد. آدم را بیچاره می کند انصافاً.
      خیلی جالب بود کلاً. ممنون از شما.

  10. جیحون گفت:

    من چقدر حرف میزنم!
    مورد دیگه ای که خیلی دوست دارم توی فیلم ها، صحنه های طولانی بدون کات هستش. وقتی یه صحنه ای شروع میشه و میبینم که داره کم کم طولانی میشه بدون اینکه کاتی انجام بشه، خوشحال میشم و می خوام که همینطور ادامه پیدا کنه! مخصوصا اگه مثل توی
    The Protector یا Children of Men سکانسی که خیلی شلوغ و پر رفت و آمد و زد و خورد باشه. توی تمام اینجور صحنه ها، چیزی که فکر میکنم اینه که اگه یه نفر فقط یه نفر اشتباه کنه مثلا از دقیقه ۶ام باید برگردن از اول شروع کنن و البته اون وسط تمام دقتم به اینه که نکنه با رد شدن از کنار یه دیوار تاریک یا جرکت تند دوربین، صحنه رو کات کنن و بخوان ما رو گول بزنن(!) مثل Snake Eyes! دو تا سکانس طولانی هم که خیلی دوست دارم مربوط میشه به صحنه تعریف کردن داستان پیرزن و سگ مرده اش توی فیلم Cache که ۳ دقیقه فقط یک نفر دیالوگ میگه و سکانس عجیب طولانی ۱۷ دقیقه و ۱۰ ثانیه ایه Hunger که دیالوگ بین دو نفر هستش! ۲۸ صفحه فیلم نامه!

    • damoon گفت:

      پلان/سکانس ها یکی از جذاب ترین و لذت بخش ترین علایق من در سینما هستند و اتفاقاً من هم دقیقاً مواظبم که کارگردان سرم را گول نمالد! که واقعاً پلان/سکانس باشد. تمام این مثال هایی که زدی در مقابل فیلم عجیب و غریب Russian Ark محصول ۲۰۰۲ در واقع چیزی حساب نمی شوند؛ یک فیلم ۹۹ دقیقه ای بدونِ قطع در موزه ی آرمیتاژ روسیه، که دوربین بین صدها سیاهی لشکر می چرخد و تاریخ را در دهه های مختلف مرور می کند و طی یک روز فیلمبرداری شده است. فیلمی که دیدنش هم ترسناک است چه برسد به کارگردانی اش. آنقدر ترسناک که الکساندر سوخوروف، سازنده ی معروفِ فیلم، بعد از اولین و آخرین « کات » گفتن، که در دقیقه ی ۹۹ فیلم به زبانش آورد، از حال رفت!

      • جیحون گفت:

        در مورد اون فیلم شنیده بودم ولی از تجربه فیلمها و حتی کارتون های خسته کننده روسی که در دوران کودکی مثل کابوس می موندن، جرات نکردم طرفش برم. بعدش هم که می دونم ۹۹ دقیقه می خوام به این فکر کنم که اگه یه نفر خراب کنه چی می خواد بشه!

      • NOBODY KNOWS گفت:

        ببخشید یه مطلبی بود که میخواستم بگم….راستش فوق العاده تر و جذاب تر از پلان سکانس برای من وجود نداره…فیلم جدید اقای شهرام مکری ( ماهی و گربه ) دقیقا به همین سبکه… ۱۳۰ دقیقه بدون کات…واقعا دیدن همچین فیلمی اون هم در ژانر اسلشر توو سینمای ایران یه چیز باور نکردنیه… پیشنهاد میکنم یه اطلاعاتی درباره این فیلم پیدا کنید… قول میدم که این فیلم رو هرگز فراموشش نکنید.

  11. سمانه گفت:

    یکی از تفریحاتی که بعد از دیدن فیلم و سریال خصوصا سریال انجام میدم ,اینه که سعی میکنم توی سریال تغییراتی بوجود بیارم,مثلا گره ها و نقطه های عطف رو عوض کنم و یه شخصیت جدید به سریال اضافه میکنم که همیشه هم یه دختر هم سن خودمه…اینقدر روزها و شب ها بهش فکر میکنم و تغییرش میدم تا آخر سر یه فیلمنامه و ایده جدید از توش درمیاد…خیلی اینکار رو دوست دارم و زیاد انجامش میدم

    مطلب بعدی اینه که,با اینکه کلا اعتماد به نفس پایینی دارم و زیاد بدرد بازیگری شاید نخورم,اما وقتی به شخصیت های داستان هام فکر میکنم و مثلا یه صحنه غمگین و گریه آور میخوام بسازم,بجای شخصیت بازی میکنم,دیالوگ میگم و اگه لازم باشه اونقدر گریه میکنم که خودم تعجب میکنم چطوری اینکارو انجام دادم.

  12. رضا موسوی گفت:

    صحنه های جالبی که بامزه هم باشن برای من بیشتر معطوف به دوبله های فارسی قبل از انقلاب هست . اون بداهه گویی های معروف دوبلورهای اون زمان .
    مثال :
    صحنه ای از هفت دلاور وقتی هورست بوخولست میاد پیش یول برینر که او انتخابش کنه . در دوبله فارسی اون صحنه عالی شده . برینر بهش می گه : دست بزن . محکمتر . فکر کن عروسی ننه ته . خب حالا شما بکش من دست می زنم . آها . بیبین . عروسی ننه منه .
    مثال :
    آفتاب سرخ . میوفنه در برکه عریان شده و آب تنی می کنه و چالز برانسون از راه می رسه . حتما به یاد داری اون لحن ژاپونی لختش قشنگه رو .
    مثال :
    سلطان کمدی . دوبله دیالوگ بین روپرت پاپکین و جری . روپرت خودشو به زور جا می کنه تو ماشین جری . جری بهش می گه ببین اگه می خوای کمدین بشی باید از پایین پایین شروع کنی . روپرت حرفش رو قطع می کنه می گه : مـــــــــــــــــــــی دونم . من همین الانم اون پایین پایینم .
    مثال :
    دوبله جلیلوند برای راکی ۱ . وقتی شب راکی از خونه آدریان و ناپلیون داره می ره خونه خودش و دم در رو می کنه به آدریان می گه : یوهه آدریان . شنفتی گفتم از شوخیای اون یارو تو تیلیویزیون ناراحت نشدم ؟ شدم . یا جایی که اون دختربچه رو نصیحت می کنه و دختربچه وقتی می رسه دم خونه ش می گه : هی راکی زر اومدی قورمه سبزی و راکی برمی گرده و با خودش زیر لب حرف می زنه .
    مثال :
    دوبله شاهکار فیلم شبکه یا سرپیکو (سیدنی لومت) رو به یاد میارم .

    درمورد خاطره های جدی تر شاید بعدتر برات بنویسم.

    • damoon گفت:

      ممنون از این نوشته ی پُر و پیمان که منافات داشت با آن سکوت اولیه که من را مجبور کرد به « اقدام »!!! خلاصه امیدوارم این کامنت از روی دلسوزی نبوده باشد!!! ( حالا الان پیش خود می گویید کامنت نمی گذاریم حرف است، می گذاریم هم حرف است! )
      اتفاقاً دو تا از این دوبله ها را به یاد دارم ( آفتاب سرخ و سلطان کمدی ) و برای من هم بامزه بودند اما همیشه ی همیشه با دوبله مخالف بودم و هیچ وقت فیلم دوبله شده نگاه نمی کنم و مهمترین دلیلش هم این است که حس و حال اصلی، هیچ وقت در دوبله نمی تواند بروز پیدا کند. هر چیزی اصلش خوب است! حالا اینکه دوبلورها می آمدند و به قول خودشان « دیالوگ های پس گردنی » هم به صلاحدید خودشان اضافه می کردند، هر چند شاید باعث می شدند فیلم کمی « مزه » بیاید اما به نظرم در واقع یک جورهایی خیانت به اثر اصلی هم محسوب می شده؛ اهل مته به خشخاش گذاشتن و الکی سفت و سخت گرفتن نیستم اما واقعاً قضیه همین خیانت است؛ دست بردن در متن اصلی. همین چند شب پیش داشتم فیلمی از جری لوئیس می دیدم که حمید قنبری دوبلور همیشگی اش بود؛ دهان جری لوئیس باز نمی شد اما دوبلور عزیز ما، دائم یک سری حرف های بی معنا و لوس از زبان شخصیت لوئیس می گفت که گاهی هیچ ربطی هم به فضای داستان نداشت و واقعاً روی اعصابم بود. شاید یکی دو تا از این مزه پرانی های خودسرانه بامزه هم بودند اما در کل به نظرم خیانت حساب می شدند به متن اصلی.
      خیلی هم ممنون.

  13. رضا موسوی گفت:

    مخالفتی با نظرت ندارم و من هم همیشه همین می کنم . دوبله هایی که دیدم “صرف تفنن” بوده و قبول دارم اینکه هرز و پرت گویی های ایرج دوستدار بعنوان مثال هرگز در کاراکتر اصلی جان وین نبود . اینکه باند اصلی صدا در دوبله حذف می شد و تمام افکت ها محدود می شد به استودیوی دوبله هم هیچ دل خوشی ندارم .

  14. فاطمه گفت:

    سلام و ممنون از این ابتکار.
    هر چند متاسفانه مدتیه که فیلم کم دیدم و یه مقدار از فیلم و سینما دور افتادم، ولی دوست دارم این چند تا نکته رو اینجا بگم:
    تاثیرگذارترین فیلمی که در همه عمرم دیدم “تصویر دورین گری” محصول سال ۱۹۴۵ بوده که بعدش گریه کردم. یه لحظه هایی توی زندگی هست که آدم دوست داره با خدای خودش خلوت کنه و این فیلم واقعا این حسو در اون لحظه ها برای من ایجاد کرد.
    البته نامه از زنی ناشناس محصول ۱۹۴۸ هم جایگاه خاصی توی ذهنم داره و از اون فیلمایی هست که خیلی می فهممش.
    دو فیلمی که بارها و بارها دیدمشون، یکی کازابلانکا هست و یکی جانی گیتار…دیگه تقریبا همه دیالوگهاشون رو حفظ هستم… و اینو هم بگم که شخصیت محبوب من در کازابلانکا، ریک، لازلو یا ایلسا نیست (با اینکه همشون رو دوست دارم) بلکه جناب میجر اشتراسر سرگرد مهربان و نوعدوست آلمانی (!) هست! و اینو هم بگم که شاید برای بعضیا جالب باشه که پل هنرید خوش تیپ قبل از اینکه در این فیلم لازلوی قهرمان باشه در یک فیلم انگلیسی محصول ۱۹۴۰ به نام “قطار نیمه شب به مقصد مونیخ” نقش یک افسر نازی بدجنس رو داشت! و اتفاقا همون نقش براش حکم بلیط هالیوود رو پیدا کرد. اون فیلم هم فیلم قشنگی هست، یک کار کلاسیک زمان جنگ جهانی که احتمالا برای علاقمندان جالب باشه…
    راستی زیبا ترین بازیگر زنی که دیدم گرتا گاربو بود (در مورد هنرپیشه های مرد هم خوش قیافه ترینشون بی شک گری کوپر)
    کتابی که خیلی دوستش داشتم و به دیگران هم همیشه توصیه اش می کنم “تونل” اثر ارنستو ساباتوی آرژانتینی هست. به شدت شخصیت کاستل در این کتاب برام جالب و قابل درک بود. این رمان یه شباهت هایی با بیگانه کامو داره که البته من خودم تونل رو به مراتب بیشتر دوست دارم. تونل رو بارها و بارها خوندم. البته اثر دیگری که از ساباتو ترجمه شده به نام “درباره قهرمانان و گورها” رو هم دوست دارم (شاید بشه گفت با خوندن اون میشه تونل رو بیشتر درک کرد).
    به افرادی که به آثار جنایی علاقه دارن هم “قتل راجر آکروید” شاهکار فراموش نشدنی آگاتا کریستی رو توصیه می کنم. فقط اگر کسی هست که این نوشته رو میخونه و این رمان رو نخونده و علاقمنده، بهش توصیه می کنم به هیچ عنوان در مورد این رمان سرچ نکنه و یه راست بره و کتاب رو از انتشارات هرمس تهیه کنه، چون اگه سرچی بکنه احتمال اینکه داستان لو بره خیلی زیاده، چون ازون داستانایی هست که با یک جمله شاید لو بره…
    و در آخر هم یادی بکنم از کتاب عزیز “مرگ کسب و کار من است” که هم خیلی بهش علاقه داشتم و هم خوندنش برای من تاثیرات خاصی به همراه داشت… بعضی وقتا شرایط زندگی ما تغییر می کنه و کانالمون عوض میشه. در زندگی من هم تغییراتی بود و یکی از اونا هست که هر وقت بهش فکر می کنم که از کجا شروع شد، به زمانی میرسم که این رمان رو خوندم (با اینکه به ظاهر هیچ ربطی نداره)، شاید به خاطر حس و حال خاصی که در من به وجود آورد…
    خوب من که دل تنگم هر چی خواست گفتم!

    • damoon گفت:

      سلام و آفرین بر همت شما و دل تنگ شما!
      خیلی عالی و جامع و کامل بود. حالا اگر بخواهم خودم را قاطی حرف هایت بکنم باید بگویم از « نامه ی زنی ناشناس » هیچ خوشم نیامد، « تونل » را هم دوست نداشتم! اما با « قتل راجر آکروید » و « مرگ کسب و کار من است » به شدت موافقم، دوستشان داشتم.
      ممنون از مشارکت.

  15. نگین گفت:

    سلام. من در اخرین نظری که برای یکی از پستهایتان گذاشتم،یک کوچولو درددل سینمایی کردم.فقط خواستم به عنوان همراه همیشگی تان اینجا هم باشم .نظم تان در به روز کردن سینمای خانگی من،مثال زدنیست و بسیار قابل تحسین.موفق باشید.

  16. فرداد گفت:

    دلم میخواد یکی اینجایه شعربزاره،یه شعر زیبا و محجور،مثل اشعاراخوان ثالث.یا مثل این شعر.غمگینم،چونان پیرزنی،که آخرین سربازی که ازجنگ برمی گردد،پسرش نیست.

  17. Mojtaba.b گفت:

    اگه بخوام از بهترین فیلم بگم قطعا انتخابم ماتریکس ۱ و انیماتریکسه ، یعنی حتی اگه تمام فیلمهایی که ساخته شده و حتی تصمیم ساختنش وجود داشتن رو ببینم ، احتمال قریب به یقین باز هم انتخابم همین خواهد بود . فیلمهایی رو هم در که در اون ، کاراکترها به درک و مفهوم والاتری می رسن و حتی از جونشون می گذرن رو ستایش می کنم و حتی یه مواقعی فکر انجام این کار در ذهن خودم و در دنیای واقعی هم به وجود میاد ، کاراکتری مثل وی و حتی شاید عجیب باشه ، پانیشر سال ۲۰۰۴ ، زمانی که در اواخر فیلم کاراکتر زن داستان از فرانک کسل ( پانیشر ) می پرسه چه جوری از حال و اوضاعت با خبر شم ، جواب می ده روزنامه ها رو بخون ، می گه کدوم بخش و اون هم جواب می ده فوت شده ها .
    دو تا فیلم مسیر سیز و مرد فیل نما رو هم به لحاظ اثرگذاری احساسی به شدت دوست دارم ، مخصوصا مرد فیل نما که سکانس پایانیش اصلا دیوانه کننده بود .
    دو نکته دیگه هم باید بگم : یکی از خودش ذوقی شما که بهش غبطه می خورم و یکی دیگه تا حدی گلایه من از شماست چراکه همون طور که شما به درستی از کاربراتون انتظار دارین ، در مقابل این همه بازدید نظری هم بذارن ، همین انتظار برای کسی که از شما درخواست بازدید وبلاگ و یا سایتش که اتفاقا با سایت شما هم موضوعه و یا حتی هر دو در مورد یک فیلم خاص مطلب نوشتین ، وجود داره .
    موفق باشید

    • damoon گفت:

      ممنون که از علاقه مندی هایتان و افکارتان نوشتید.
      اما درباره ی نکته ی دوم باید عرض کنم که کسی که اینجا نظر می گذارد و آدرس وبلاگ یا سایتش را می نویسد، من حتماً نگاهی به نوشته هایش خواهم انداخت. یعنی حتی اگر وقت سر خاراندن هم نداشته باشم، باز این کار را خواهم کرد. و بوده اند دوستانی که یادداشت کوچکی هم برایشان گذاشته ام. چون از نوشته هاشان خوشم آمد و احساس کردم قابلیت این را دارد که من هم چیزکی بگویم. مطمئمناً وقتی خودم از دیگران انتظار دارم، احمقانه و خودخواهانه است که خودم اجرایش نکنم! من به شدت به این ارتباط دو طرفه معتقدم و همیشه هم برای وبلاگ ها یا سایت هایی که از مطالبشان استفاده کرده ام، نظرم را نوشته ام. حالا اگر از این نوشته، منظورتان سایت یا وبلاگ خودتان است، باید آدرسی می گذاشتید! هر چند اگر اشتباه نکرده باشم، شما وبلاگی دارید که درباره ی فیلم ها می نویسید و من قبل تر ها به آن سر زده ام … باز هم ممنون از لطف تان.

      • Mojtaba.b گفت:

        برام معلوم بود که انسان محترم و فرهیخته ای هستید اما نکته ای که گفتم برام سوال بود ، بازهم ممنون از پاسختون ، حدستون هم درست بود البته وبلاگم فعلا فیلتر شده اما به لطف درخواست مدیر Ariamovie.ir نوشته هام رو در بخش نقد اون سایت می ذارم . سربلند باشید

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم