نگاهی به فیلم امروز

نگاهی به فیلم امروز

  • بازیگران: پرویز پرستویی ـ سهیلا گلستانی ـ شبنم مقدمی و …
  • فیلم نامه: رضا میرکریمی ـ شادمهر راستین براساس طرحی از رضا میرکریمی
  • کارگردان: رضا میرکریمی
  • ۸۷ دقیقه؛ سال ۱۳۹۲
  • ستاره ها: ۳ از ۵

این مرد حرف نمی زند

 

خلاصه ی داستان: یونس، راننده تاکسی عبوس و کم حرفی ست که انگار از مردم و روزگار دلِ خوشی ندارد. یک روز زنی سوار تاکسی او می شود که به شدت بیمار به نظر می رسد. او می گوید باید به بیمارستان برود. یونس، زن را به بیمارستان می رساند اما درگیر مشکل او می شود …

 

یادداشت: جدیدترین فیلم میرکریمی، درباره ی مردی ست که به شکلی خودخواسته، زبان در دهان گرفته و ترجیح می دهد، حرف نزند یا کمتر حرف بزند. از همان شروع فیلم، جایی که یونس ـ که فقط صدایش را می شنویم ـ مسافری در حال صحبت با تلفن، با همان حرف های همیشگی و مهوعی که در جامعه زیاد شنیده ایم، را پیاده می کند بدونِ اینکه پول برایش اهمیتی داشته باشد، متوجه می شویم این راننده ی تاکسی، ظاهراً با بقیه فرق دارد. او اصولاً اهل سئوال و جواب نیست، زن که با آن حال آشفته و بهم ریخته و زخمی، سوار ماشینش می شود، هیچ از او نمی پرسد چرا به این وضع در آمده. او فقط تصمیم می گیرد زن را به بیمارستان برساند و بعداً وقتی زن را تنها می گذارد و از بیمارستان بیرون می زند که به دردِ خودش برسد، ناگهان تصمیم می گیرد دوباره پیش او برگردد و تازه اینجاست که اسم فیلم روی پرده نقش می بندد؛ بعد از دقایقی طولانی؛ امروز روزی ست که یونس تصمیم گرفته کاری بکند. او با جواب ندادن به سئوالات دکترها و پرستارها، ظن همه را بر علیه خود برمی انگیزد. جوّی که در آن بیمارستان بر ضد او درست شده، حتی موجب می شود نگهبانِ بیمارستان هم دیدن تلویزیون را از او دریغ کند. این در حالیست که او می تواند حرف بزند و بگوید که همسر این مرد نیست. بگوید که نقشی در حال و اوضاع فلاکت بارِ زن ندارد. اما چنین نمی کند. او مُصرّانه سکوت اختیار کرده تا آدم های دور و بر، هر طور که می خواهند فکر کنند. اینکه خیلی ها به این ایده ایراد گرفته اند که چرا این مرد، در آن شرایط وخیم، زبان باز نمی کند و اینگونه خودش را در مظان اتهام و انواع و اقسام توهین و تحقیرها قرار می دهد، شاید از اساس غلط نباشد اما در این فیلم، آنقدرها هم نمی تواند بیراه باشد؛ این انتخابی ست که یونس کرده. در واقع یونس با این حرف نزدن، با این خود را در مظان اتهام قرار دادن، کاری می کند تا نگاهها از سمتِ زن مسافر و بچه ی احتمالاً نامشروعِ درونِ شکمش برگردد. تا کسی درباره ی او فکر بدی نکند. او خودش را فدا می کند تا زن بدنام نشود و این عمل در این دور و زمانه ی ناجوانمردی، می تواند عین جوانمردی باشد. یونس خسته از دست مردم و زمانه است. در یک صحنه ی ظریف، او که در سالن انتظار بیمارستان نشسته، ته مانده ی لیوانِ آبش را زیرِ گلدان می ریزد و برگ های خشک گل را می چیند. همین صحنه ی کوچک نشان می دهد که او چگونه آدمی ست. در جایی دیگر، با دخترِ سوپروایزرِ بیمارستان، حسابی گرم می گیرد و در کشیدن نقاشی اش به او کمک می کند و این تنها جایی ست که او را در حال حرف زدن، یک حرف زدن درست و حسابی و نه با جملاتی کوتاه و مقطع و زیر زبانی، می بینیم. انگار این بچه همزبان بهتری ست برای او تا آن آدم های به ظاهر بزرگی که دور و برش هستند؛ آدم های عصبی و عجول و بد دهن و منفعت طلب. سکوت یونس در واقع انگار یک جور اعتراض است؛ یک جور فریاد بی صدا. سوکتی که به نظرم نرسید ادایی یا زورکی عرفانی باشد. بهرحال وقتی قهرمان « کلاشینکف »، تفنگ دست می گیرد و فریاد می زند و خشمش را بی محابا خالی می کند، قهرمان « امروز » هم اینگونه با دور و برش برخورد می کند و این یک انتخابِ خودخواسته است. او می توانست حرف بزند و خود را خلاص کند اما آنوقت با فیلم و داستانِ دیگری طرف بودیم.

فیلم عامدانه کند است، درامی پر رنگی ندارد و همه چیز در کمال سکون اتفاق می افتد. این قضیه شاید خیلی از مخاطبان را اذیت کند که می کند. فیلم در قسمت هایی خسته کننده می شود و خب گریزی از این اتفاق نیست. اینجا باید کمی ساکن و ثابت نشست و تحمل کرد تا فیلم تمام شود. تا یونس، بالاخره یادگاری زنِ بینوا را که معلوم نیست که بود و چه کرد را با خود ببرد.

سکوت به نشانه ی اعتراض ...

سکوت به نشانه ی اعتراض …

۸ دیدگاه به “نگاهی به فیلم امروز”

  1. نگین گفت:

    به نظر من هم سکوت مرد ادایی و زورکی عرفانی نبود.وقتی زیر بار چنین قضاوت سنگینی باشی واینقدر راحت برگهای خشک گلدان را بچینی و پالت نقاشی دختر بچه را بشویی،شاید اصلا اعتراضی هم نداشته باشی!به یه چیزهایی به یه جاهایی رسیده ای،یک جور ارامش. فکرکنم یادگارهای زن را برای نوزادش برداشت.
    از نوشته تان لذت بردم. بس که همه جا گفتند و نوشتند این مرده چرا حرف نمیزنه؟ مخصوصا بعد از جشنواره. من که با فیلم راحت کنار امدم. با پیش زمینه ذهنی که داشتم وقتی همان چند تا کلمه را هم از دهان مرد شنیدم والا کلی امیدوار شدم به فیلم!!!

  2. نازیلا گفت:

    با عرض سلام
    با احترام شما را به خواندن نقد جدیدی از فیلم امروز به وبلاگم دعوت می کنم.
    دوست عزیز این اولین نقد فیل م من است که البته با توجه به محتوای اجتماعی وبلاگم بیشتر نقد اجتماعی فیلم مد نظرم بوده.به هر حال از حضور و نظر شما پیشاپیش تشکر می کنم…[گل]

  3. سمانه گفت:

    راستش اصلا فیلم رو دوست نداشتم,,,,
    قبول دارم حرف فیلم حرف خوبی بود اما باید روند داستان سریع تر پیش می رفت…فیلم بشدت کند و خسته کننده بود و هیچ کششی برای من نداشت…انتظار خیلی بیشتری داشتم

  4. فرشید گفت:

    این که قهرمان قصه ما سکوت کرده و به هیچ وجه هم قصد حرف زدن نداره مشکلی نداره اما باید در طول فیلم به ما بگه چرا این کار رو میکنه اونم با چند داستان فرعی .
    شخصیت پرویز پرستویی اصلا این حالت رو به خودش نمیگیره و تا آخر ما با یک شخصیت طلب کار مواجهیم
    نکته بعدی اینکه این ادم اصلا وجود واقعی نداره. شما نمیتونید با این ادم همراه باشید و مدام از خودتون میپرسید چرا نمیگه من این کاره نیستم…
    به شخصه علاقه خاصی به شادمهر راستین دارم اما شخصیت قهرمان فقط قهرمان نویسنده بود نه من مخاطب.

  5. ليلا گفت:

    عادت نداریم پرستویى را ساکت ببینیم. ادم ساکت تند تند حرف نمى زند بلکه شمرده شمرده صحبت مى کند که نشان از ارامش درونش بدهد. بنظرم یکى دو جا تند تند سخن گفت که هیبت وآرامشش زیر سوال رفت از طرف مخاطب. بعدش هم زن با چادر بدکار باشه یککم جور در نمیاد. سخت قبول کردنش. خداییش به ذهن من که اصلا نرسید. لا اقل مانتویىش مى کردن وبدحجاب. تا مخاطب بفهمه که داره جوانمردى مى کنه مى خواد اسم زنه پاک بمونه.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم