نگاهی به فیلم شوریدگی Ecstasy

نگاهی به فیلم شوریدگی Ecstasy

  • بازیگران: هدی لامار ـ اریبرت مورگ ـ لئوپولد کرامر و …
  • فیلم نامه: فرانتیسک هورکی ـ گوستا ماشاتی براساس کتابی از رابرت هورکی
  • کارگردان: گوستاو ماشاتی
  • ۸۲ دقیقه؛ محصول چکسلواکی، اتریش؛ سال ۱۹۳۳
  • ستاره ها: ۳ از ۵

اسب های رَم کرده

 

خلاصه ی داستان: اِوا بعد از اولین شبِ ازدواج با یک پیرمرد، به خاطر سردی رفتارِ او، طلاق می گیرد. او زندگی تلخی را می گذراند تا یک روز عاشق جوانی روستایی و جذاب می شود …

 

یادداشت: این فیلم صامت، که بعداً صداگذاری رویش انجام گرفت و کسانی به جای شخصیت ها، دیالوگ های معدود فیلم را گفتند، به دلیل برهنه گرایی، در زمانِ خودش سر و صدای زیادی به پا کرد. هدی لامارِ زیبا، که با این فیلم، در مسیر ستاره شدن قرار گرفت، در این فیلمِ تابوشکن، به تمامی لخت می شود و حتی در صحنه ای بحث انگیز، نمای نزدیکی از چهره اش می بینیم که به اوج لذت جنسی می رسد و این صحنه ها برای آن زمان، چیزِ زیادی بود و طبق معمول، اول از همه، صدای کسانی که فکر می کنند سرنوشت بشریت در دستِ آنهاست و حق هم حتماً با آن هاست و آنها هستند که باید درباره ی همه چیز تصمیم بگیرند، یعنی اصحاب کلیسا، در آمد که این فیلم خلاف اخلاق است و یکسری حرف های همیشگی که باعث شد فیلم چند سالی را در محاق سر کند. حالا بعد از گذشت اینهمه سال از زمانِ ساختِ فیلم، نمی توان از جسارت و نوآوری ماشاتی در خلق اثری یکسر بصری چشم پوشید. ماشاتی تلاش کرده معادل بصری هر یک از حالات و افکار شخصیت های داستانش را کنار هم بچیند تا اینگونه داستانش را پیش ببرد. مثال ها فراوانند: اِوا با شوهر پیرش در یک مجلس رقص شرکت کرده. موسیقی عاشقانه ای نواخته می شود و زوج ها مشغول رقصیدن هستند اما پیرمرد در حال پراندنِ مگسی از دور و برش است. بعد هم که مگس را می کُشد، با بی رحمی آن را زیرِ پایه ی صندلی اش له می کند. اصولاً در فیلم، این پیرمرد، شوهرِ بی تفاوتِ اِوا، با مگس همسان می شود. در پایان فیلم که پیرمرد از رابطه ی اِوا و جوان روستایی سر در آورده، وقتی می خواهد خودکشی کند، مگسی را گیر افتاده در پشت پنجره می بینیم. صحنه ی آشنایی اِوا و جوان روستایی هم با طبیعت گره خورده است؛ اِوا، برهنه، در دریاچه ای شنا می کند و اسبِ او با شنیدنِ شیهه ی اسبی دیگر، رَم می کند و سر به دشت می گذارد و اِوای برهنه را مجبور می کند همانطور عریان به دنبالِ اسب بدود و این سر آغاز آشنایی اوست با جوان روستایی. جلوتر، جوان، زنبوری را روی گلی که چیده می گذارد و به دستِ اِوا می دهد و اینگونه عشق را عیان می کند. اما در بهترین صحنه ی فیلم، اِوا که شورِ عشقِ جوان، او را از خود بیخود کرده، بینِ رفتن و نرفتن به خانه ی جوان در تردید است. ناگهان بادی می وزد، پرده ها را تکان می دهد و در تدوینی دیدنی، مجسمه ی اسب های رَم کرده ی اتاقِ اِوا، انگار به رقص در می آیند و ناگهان اِوا تصمیم خودش را می گیرد که به خانه ی جوان برود. افکارِ خروشانِ او، اینگونه بازنمایی می شوند. فیلم نسبت به زمان ساختش، چندین و چند پله جلوست هر چند نباید انتظار داشته باشیم که تحلیلی روانشناسانه از فراز و فرود این مثلث عشقی تحویلمان داده شود. فیلم پایانی نامفهوم دارد و انگار زودتر از آنچه که باید، تمام می شود.

 

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم