عمو بِن
خلاصه ی داستان: میشل نوجوانی ست که در بحبوحه ی جنگ جهانی دوم، همراه خانواده اش در شهر کوچکی در هلند زندگی می کند. پدر او شهردار شهر است و همین باعث شده تا آلمان ها کمتر به خانواده ی او کاری داشته باشند. زمانی که میشل به یک جوان انگلیسی که مجروح و در جنگل مخفی شده، برخورد می کند، او هم به گونه ای وارد مرحله ی بلوغ می شود …
یادداشت: فیلم از ابتدا تا انتها بسیار جذاب است با درامی پر رنگ در پس زمینه ی جنگ جهانی دوم. مصایب جنگ را اینبار از دید یک نوجوان می بینیم و قدم های او برای به بلوغ فکری و جسمی رسیدنش در این میان. فیلم با جزئیات خوبی همراه است و فیلم نامه به اندازه ی کافی کشش دارد تا بیننده را میخکوب کند اما چیزی که باعث شده کمی از قدرت کار کاسته شود، ایده هایی ست که نیمه کاره رها می شوند. به عنوان مثال به چند نمونه از این ایده ها اشاره می کنم: میشل به خاطر اینکه عمویش نتوانسته پدر را از چنگ آلمان ها نجات بدهد، از او دلخور است اما جلوتر خیلی راحت و بدون اشاره ای به گذشته و تنها با تکیه بر چند دیالوگ، با او آشتی می کند. یا مثلاً در قسمتی دیگر، خانواده ای به خانه ی آنها پناه می آورند که دختری همراهشان است. میشل انگار دلباخته ی دختر می شود و این را از نگاههایش می فهمیم اما بعد همه چیز فراموش می شود و اثری از دختر نمی بینیم. در جایی دیگر میشل ظاهراً از رابطه ی جوان انگلیسی و خواهرش راضی نیست. طوریکه حتی وقتی جوان از او می پرسد معنی جمله ی دوستت دارم به زبان هلندی چیست، میشل کلمه ای را به آن زبان می گوید که معنی اش می شود بی شرف! اما حتی وقتی میشل، جوان و خواهرش را در تخت هم می بیند، باز هم اتفاق خاصی نمی افتد و ناراحتی اش به راحتی برطرف می شود و فیلم نامه نویسان چندان پیگیر این ایده نمی شوند. اینگونه این جزئیات تکمیل نشده، باعث می شود از قدرت کار کم شود.
فیلمی جذاب برای نوجوانها
عالی بودبخصوص برای سنین نوجوانی