ـ چرا نشستی و عزا گرفتی؟ اگر درس و مشق نداری برو یک خرده علف بریز جلوی گاو، زبان بسته دارد ناله میکند.
ـ بابا، غلامحسین میخواهد خمره مدرسه را بچسباند. آقا گفت تخممرغ و آهک و خاکستر بیاورید. من میخواهم تخممرغ ببرم.
ـ تخممرغمان کجا بود. خودمان تخممرغ نداریم بخوریم. حالا بیاییم تخممرغ بدهیم که ببری مدرسه خمره بچسبانی!
ـ همه بچهها چیزی میآورند، من خجالت میکشم که چیزی نبرم.
ـ خاکستر ببر، خاکستر خوب داریم. ما بهترین خاکستر را داریم!
توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.
پینوشت: داستانهای مرادی کرمانی شیرین و به شدت ساده و در عین حال عمیق هستند. خیلیها تصور میکنند نوشتنِ این نوع متن ـ متنی بدونِ پیچیدگیهای زبانی، بدونِ لفاظی کردنهای معمول، بدونِ پیرایههای ادبی و غیره ـ کار سادهایست، اما این فکر، فکرِ خامیست. رسیدن به چنین سادگیای اتفاقاً تجربه و هنر میخواهد و کارِ هر کسی نیست. مرادی کرمانی با استادی، با روحی کودکانه، معانی عمیقی از نکاتِ سادهی زندگیِ آدمهای خیلی معمولی بیرون میکِشد. خواندن داستانهای او همیشه لذتبخش است.
سلام ۱۸ و ۱۹ اسفند یعنی دوشنبه و سه شنبه,,,,در دانشگاه شهید بهشتی اکران فیلم های خداحافظی طولانی و اعترافات ذهن خطرناک من رو داریم….ورود برای عموم آزاد است,,,دوستان بیایید