انتقامِ یک مادرِ فرزند از دست داده
خلاصهی داستان: کلِیر، زنیست به شدت عصبی و تلخ که اتفاقی در گذشتهاش موجب شده از همسرش جدا شود و با مستخدمهاش، به تنهایی روزگار بگذراند. او برای درمانِ مشکلِ عصبیاش، در جلساتِ رواندرمانی گروهی شرکت میکند که یکی از اعضایش به نامِ نینا خودکشی کرده است. کلِیر که خودش هم فکرِ خودکشی را در ذهن میپروراند، دائماً در توهماتی که به خاطر مصرفِ بیرویهی قرصهای اعصاب ایجاد میشوند، نینا را میبیند که او را به سمتِ خود میخواند …
یادداشت: گاهی نامِ یک فیلم، عنصر مهمی میشود برای فهمِ درونیاتِ اثر، میشود همهی آن چیزی که در قلبِ داستان قرار بود گفته شود. گاهی اسمِ یک فیلم، کلیتِ آن را جمع و جور میکند و به داستان هدف میدهد. عین اتفاقی که برای این فیلم افتاده؛ « کیک » در وهلهی اول، اسم سادهای به نظر میرسد. حتی تا نزدیک به اواخر داستان هم نمیتوانید حدس بزنید چرا این فیلم، که دربارهی زنیست فروپاشیده از لحاظ عصبی و احساسی، باید چنین نامی داشته باشد. اما وقتی به آن سکانسِ نزدیک به اواخرِ داستان میرسید، جایی که نینا بالای سرِ کلِیرِ خودکشی کرده، ظاهر میشود در حالیکه کیکی دستش است، متوجه موضوع خواهید شد. این سکانس مهمترین لحظهی فیلم است. لحظهای که گرهگشایی نامِ فیلم و همینطور درونمایهی اثر را فاش میکند. نینا ( نینایی که البته فقط در توهماتِ کلِیر میگذرد و نه در واقعیت ) به کلِیر میگوید در جلساتِ رواندرمانیِ گروهی، وقتی قرار بود اعضای گروه، هر کدام آرزوی خود را بگویند، او ( نینا ) آرزو کرده بود که کیکی برای فرزندش درست کند، اما کلِیر به این آرزو خندیده بود و گفته بود آرزویش خوابیدن با تمام بازیکنانِ تیم رئال مادرید است. این همان بزنگاهیست که قلبِ داستان را به تپش وامیدارد؛ کلِیر به عنوانِ مادری که فرزندش را از دست داده، به آرزوی در نگاهِ اول احمقانه و سادهی نینا میخندد و با زبان تُند و کنایهوارش آرزوی دیگری میکند اما نکته اینجاست که انگار با آن خندیدن به آرزوی نینا، از او انتقام میگیرد. در همین راستاست که در توهماتش، دائماً نینا را میبیند. نینا، وقت و بیوقت، جلویش ظاهر و مُخل آسایشش ( کدام آسایش؟! ) میشود و همین موضوع به خوبی نشان میدهد که کلِیر چه عقدهی فروخوردهای از نینای مادر به دل داشت که با خودکشیِ او، حالا به توهمی انگار پایانناپذیر تبدیل شد. و در ادامه، او کمکم به جای نینا مینشیند؛ ورود به خانهی او، آشنایی با همسرِ او، دعوت کردنِ آنها به خانهاش، تغییر ریخت و قیافهی بهمریختهاش، ورود به اتاقِ فرزندِ از دنیارفتهاش به خاطرِ برداشتنِ لباسِ شنای بچه برای فرزندِ نینا و در نهایت صاف نشستن روی صندلیِ اتوموبیل، سیرِ تغییر و تحول ذهنیِ او را نشان میدهد. آیا نمیشود گفت که کلِیر، آرزوی مرگِ نینا را کرده بوده؟ به نظرم میشود گفت، وگرنه چه دلیلی دارد که در یکی از توهماتِ فراوانش، نینا بخواهد او را در آبِ استخر غرق کند و یا چه دلیلی دارد که گاهی به جای نینا، خودش را لبهی پرتگاه بیابد و یا چه دلیلی دارد که یک جا حتی نینا را ببیند که از لبهی پنجرهی بیمارستان، خودش را پایین میاندازد؟ انگار کلیر داغِ از دست دادنِ فرزندش را با نابودیِ نینا و تصاحب خانوادهی او جبران میکند. وقتی کلِیر برای همسر و فرزندِ نینا کیک میبَرَد، آرزوی سادهای که نینا در دل داشت، به واقعیت میپیوندد.
فیلم در قسمتهایی، از مسیر اصلیاش، بیجهت منحرف میشود. از جمله قسمتهایی که به زندگی خانوادگی مستخدمهی مکزیکیِ کلیر میپردازد و یا جایی که کلیر خیلی بیمعنا و بیمنطق، برای گرفتنِ دارو به مکزیک میرود و در آنجا مستخدمه با دوستان قدیمی مکزیکیاش برخورد میکند که قرار است در این صحنه نقدِ دیدگاهِ از بالا به پایینِ آمریکاییها نسبت به مکزیکیها را شاهد باشیم که کلیر با رفتارِ دوستانهاش این دیدگاه را نقض میکند و دوستانِ مکزیکی مستخدمه را به تعجب وامیدارد که همهی این صحنهها به کلی زاید هستند و ربطی به ماجرای اصلی ندارند. همچنین قضیهی آن دخترِ فراری که میخواهد به هالیوود برود تا بازیگر بشود و هموست که کیکِ پایانی را میپزد هم جز رد و بدل شدنِ دیالوگهایی در بابِ بدیهای هالیوود، به شدت اضافه به نظر میرسد. به این فکر میکردم آیا اگر خودِ کلیر کیکِ نهایی را میپخت، معنای داستان بهتر از آب در نمیآمد؟
نهایتاً اینکه، این فیلم میتواند برای افرادی که جنیفر آنیستون را بازیگرِ خوبی نمیدانند، درسِ عبرتی باشد!
اینم جزو فیلمای خوب ۲۰۱۴ بود.خیلی خوب تحول زنه رو به تصویر کشید
یه جاشو اشتباه کردید نینا گفت همه خندیدن و تنها کسی که نخندید تو یعنی کلیر بوده