لامپهای خاموشِ ذهنِ یک مُعتاد
خلاصهی داستان: فرزین، به شدت معتاد به مواد مخدر است طوریکه دیگر ریخت و قیافهاش هم به شدت درب و داغان شده است و دائم توهم میبیند. زندگیاش با ناهید هم در آستانهی فروپاشیست اما آنقدر او را دوست دارد که نمیخواهد همه چیز به باد برود، پس تصمیم میگیرد ترک کند، اما به روشِ خودش …
یادداشت: آقاخانی با نوشتن و کارگردانی این فیلم نشان میدهد که قصد دارد مثل رضا عطاران و مهران مدیری و سروش صحت، جز کسانی باشد که از گروهِ طنازِ « ساعت خوش »، بعد از سالها فعالیت، خودش را ثابت کند و اسم و رسمی بهم بزند. خیلی از اعضای آن گروهِ بهیادماندنی، پیشرفتی نکردند اما برخی هم مثل کسانی که نام بُردم، استعدادِ خود را نشان دادند و پیشرفت کردند و حالا آقاخانی، با ساختِ این فیلم و البته گرفتنِ سیمرغِ بلورینِ بهترین بازیگرِ نقشِ اولِ مرد نشان داد که دُور، دوُرِ اوست. آقاخانی سعی کرده بلای اعتیاد را ابتدا در چهرهی دفرمهی تنابنده و سپس در تار و پودِ داستانش، نشان بدهد. تنابنده ـ مثل همیشه ـ خیلی خوب از پسِ اجرای نقشِ سختی برآمده که در سینمای ایران رقیب زیاد دارد. او نه مانند معتادان مافنگی سرش را به جلو خم میکند، نه تلفظ برخی حروف را تغییر میدهد و نه لخلخکنان راه میرود. او حتی پایش که بِکِشد، دنبالِ دزدِ کیف ناهید هم می دود. آقاخانی با کمک تنابنده و البته بیشک، اسکندریِ بزرگ، نشان میدهند که یک معتاد چطور خودش را به ذلت میکِشاند. چطور میتواند خوار و خفیف شود و به تباهی برسد. اما …
اما مشکل فیلم را نه در بازیها و نه در اجرا ( که اجرای آقاخانی اتفاقاً خوب هم هست ) و نه حتی در پیامِ آن، بلکه ـ همچنان ـ در فیلمنامه و سیر اتفاقاتِ آن باید جستجو کرد. اتفاقاتی که سطحی پرداخت شدهاند و عمقی ندارند و گاه به مرزِ دستکم گرفتنِ مخاطب هم میرسند. ایدهی لامپ، که اسمِ فیلم هم روی آن تأکید دارد، ایدهی خوبیست. اینکه فرزین به دلیلِ توهم ناشی از استعمالِ مواد بوسیلهی همین لامپهای صد وات، تمامِ لامپهای خانه را پر از دودِ مواد میبیند، ایدهی بکریست. او با دیدنِ لامپهایی که ناگهان از دود پُر میشوند، به هوس میافتد مصرفِ دوبارهی مواد را از سر بگیرد. اما این ایده، در طول روایت هیچ گسترش پیدا نمیکند و جذابتر نمیشود. نهایتِ قضیه این است که فرزین با یک دستهی جارو میافتد به جانِ لامپهای کوچه و خیابان و آن ها را میشِکَند. توهمِ فرزین، قرار است یکی از هزاران جنبهی منفیِ استعمال مواد باشد که با آن درگیر است اما نوعِ استفاده از این توهمها، به جای اینکه نشاندهندهی عذابِ ذهنیِ فرزین باشد تا از این طریق قدمی به سمتِ ترکِ مواد بردارد، بیشتر به نوعی رو دست زدن به مخاطب جلوه میکند. نگاه کنید به سکانسِ بسیار بدِ سوار شدن در تاکسی که به علتِ حضورِ حمید لولایی در نقشِ راننده، به سمتِ طنز هم میرود و وقتی مشخص میشود راننده خودش هم اهل بخیه است، حتی به طنزی سخیف پهلو می زند که در نهایت با تصادفِ ماشین، متوجه میشویم تمامِ این صحنه توهمِ فرزین بوده. این اولین صحنهی توهم زدنِ اوست که علناً هیچ کاربردی ندارد، شاید جز نشان دادنِ قابلیتِ طنازانهی دوست و همکارِ قدیمی آقاخانی، حمید لولایی. در بارهای دیگرِ توهم هم، همین حسِ رودست خوردن وجود دارد؛ مثل جایی که فرزین سکهی طلای کادوی تولدِ بچه اش را میفروشد و بعد در ادامهی داستان وقتی ناهید به سکه نیاز پیدا میکند، فرزین میماند که چه باید جواب بدهد که در نهایت، بعد از کلی بگیر و ببند و حتی شک به ناهید، متوجه میشویم فرزین در توهم به سر میبُرده و هنوز حتی شبِ تولد هم نگذشته است چه برسد به اینکه چند روز! اینگونه است که توهمهای فرزین به نوعی رودست زدنِ فیلمنامهنویس جلوه میکند و راهگشای ما برای رسیدن به عمقِ ذهنیاتِ آشفتهی یک معتاد نیست. اتفاقاتی نظیر شک کردن به ناهید، دیدنِ بازیگرِ مورد علاقهی ناهید در اتاق خواب و حتی رفتن دمِ درِ خانهی آن بازیگر و دست به یقه شدن با او ( که البته بعداً میفهمیم همین هم جزو آن رودست زدنها به مخاطب است! )، همگی در سطح میگذرند و نکتهی خاصی را به بیننده منتقل نمیکنند. بدترین قسمتِ ماجرا هم جاییست که پدرِ ناهید، مانند یک کارآگاه، فیلمی را به ناهید و فرزین نشان میدهد تا ثابت کند فرزین هر بار با چه کلکی جوابِ آزمایشِ اعتیادِ خودش را از مثبت به منفی تبدیل میکند؛ فیلمی که خودش فیلمبرداری کرده! این اتفاق که قرار است تیرِ خلاصی باشد برای فرزین تا سر به بیابان بزند، بیشتر از آن که خفت بار جلوه کند، مضحک مینماید. باور کردنِ پدرِ ناهید غیرممکن است چرا که تأثیر او در داستان هیچ است، چه برسد به اینکه او دست به دوربین هم بشود! از سوی دیگر، رابطهی بین ناهید و فرزین هم پادرهوا از آب درآمده است؛ معلوم نیست ناهید بالاخره از زندگی با فرزین خسته شده است یا نه؛ او یک بار به اتاق خواب میرود و فرزین را با زبانِ بیزبانی به آنجا فرا میخواند، جای دیگر به او تشر میزند که از دستِ او خسته شده است، در دادگاه چیزِ دیگری میگوید و از دستِ او شکایت میکند و اما جلوی پدرش اعلام میکند که فرزین معتاد نیست. پایان فیلم هم البته سردستی به نظر می رسد؛ اینکه فرزین سه روز در خواب بوده، نشاندهندهی این است که مواد را ترک کرده؟ چطور میشود کسی با سه روز بیهوشی، مواد را ترک کند و بعد آنطور سرِ قبرِ زمانِ معتادیِ خود فاتحه هم بخواند؟!
در مورد دو فیلم که اتفاقا امیلی هیرش بازی کرده بنویسید البته منظورم بازیگری نیست خود فیلمهاست : تاریکترین ساعت – بسوی طبیعت وحشی
نظر خودم :
تاریکترین ساعت اونطور که باید مورد توجه قرار نگرفته نمیدونم چرا ؟ در حالیکه ریتم بالایی داشت و خیلی پر هیجان بود با ایده ای شگفت انگیز و بکر که نواقص را پوشش می داد در هر لحظه با دادن اطلاعات بموقع بیننده رو با فیلم همراه می کرد و اینکه نیروهای نامرئی برای چی به زمین اومده بودند تا حالا در هیچ فیلم دیگه ای ندیده بودم و این عالی بود…
بسوی طبیعت وحشی : شاهکاری از بازیگری و حرکت عالی فیلمنامه و اجرا برای نمایش یک تکامل منحصر بفرد همراه با موسیقی و صحنه های بکر و …
هر وقت فیلم ها را دیدم، چَشم.
دیشب فیلم بنجامین باتن را دیدم.عاشق بنجامین باتنم.
برای من که درام زندگی دوست دارم ایراد داشت فیلم,اما یک روحی از عشق و حقیقت زندگی تو فیلمه ک فارغ از تمام مسایل منو متحیرش کرد.روحی ک اوجش را در بویهود دیدم.
عالی بود.به همین خاطر,به خاطر ایده ی ناب,به خاطر زحمت زیادی که برای فیلم کشیده شد و به خاطر مفهوم سحر آمیز فیلم اما جاهایی از فیلم را هم که البته کم بودن و من دوست نداشتم را به خودم یادآوری نمی کنم.
پیشنهاد می کنم اگه ندیدید حتما سراغش برید.مفهوم و پیام فیلم بدون شک برام از هفت و باشگاه مشت زنی بالاتر بود.-البته حرف های فیلم سوریال باشگاه مشت زنی کم نبود.
–
این هفته قراره با خواهر گرامی,به دیدن استراحت مطلق بریم.
سینمای کاهانی را اصلا دوست ندارم اما امیدوارم به این فیلم که ترانه علیدوستی عزیز توشه.
« بنجامین باتن » را سال ها پیش دیده ام. فیلم خوبی بود.
سلام جناب قنبر زاده…
جستجو کردم ، نقدی از شما درباره فیلم Inglourious Basterds ندیدم…
خیلی دوست داشتم نظر شما رو در مورد فیلم بدونم…
به شخصه علت این همه توجه و … رو متوجه نشدم…
ممنون…
سلام
چیزی درباره ی فیلم ننوشته ام. فیلم خوبی بود، مثل اغلب کارهای تارانتینو. بازیگوشی همیشگی او و به بازی گرفتنِ داستان ها و قواعد سینمایی، بیشترین تاثیر را در توجه به فیلم های این فیلمساز مهم بازی می کند.
اگه خاطرتان باشه درهمان حول وحوش سالهایی که این فیلم ساخته وپخش شد کلیپی بقول معروف مستهجن وسیاه از دختری که در اتاق عمل لامپ صدی رااز…..خارج نموده ویکی ازعوامل حاضردراتاق عمل بطورغیرانسانی وخلاف اخلاق پزشکی ازصحنه خارج ساختن لامپ صد!!!فیلمبرداری وپخش کرده بود
نمیدانم نویسنده سناریو ازآن موضوع ایده نام فیلم راگرفته یاخیر