کوتاه، درباره ی چند فیلم ۱

کوتاه، درباره ی چند فیلم ۱

  • نام فیلم: گزارش رسمی ( The Official Story )
  • کارگردان: لوئیس پوئنزو

داستان از این قرار است که آلیسیا ناگهان پی می برد، دختر بچه اش در واقع متعلق به او نیست و همسرش که مقام بالای سیاسی دارد دختر را از یک خانواده ی مخالف دولت، که خودشان دچار سرنوشت نامعلومی شده اند، گرفته است … اصولاً از فیلم هایی با تم “جستجو برای گذشته ای نامعلوم” چندان خوشم نمی آید مگر اینکه فیلم راه جدیدی در پیش بگیرد. اینکه زنی یا مردی بیفتد دنبال پدر و مادرش و یا گذشته ی نامعلومش، برایم قابل هضم نیست. در این فیلم هم که برنده ی اسکار بهترین فیلم خارجی سال ۱۹۸۶شده، تقریباً شاهد چنین مضمونی هستیم. زنی که سعی می کند گذشته ی واقعی دختر کوچکی را که به فرزندخواندگی پذیرفته اند، پیدا کند. فیلم جنبه ای سیاسی دارد که مربوط می شود به التهابات داخلی آرژانتین در سالیان گذشته که به نظرم همین قضیه باعث می شود درام اصلی، کمی افت داشته باشد. برای کسی که خبری از این درگیری ها ندارد، چربش زمینه ی سیاسی داستان، کار را خراب می کند.

  •  نام فیلم: کمربند قرمز (Redbelt )
  • کارگردان: دیوید ممت

ماجرا این است که مایک تری، استاد هنرهای رزمی دچار مشکلات مالی برای چرخاندن آموزشگاهش است … راستش هر چه به ذهنم فشار آوردم تا خلاصه ی داستان فیلم را به یاد بیاورم، نتوانستم! واقعاً معلوم نیست چه کسی و به چه علتی برای مایک تری نقشه کشیده. فیلم شدیداً آشفته و پراکنده است به همراه شخصیت هایی که هیچ کارکردی ندارند. مثل آن زن وکیل که معلوم نیست اصلاً چه می کند و چه می خواهد. ممت را با نوشته های بی نظیرش می شناسیم، چه نمایشنامه ها و فیلم نامه هایی که نوشته از جمله «گلن گری گلن راس» یا «تسخیرناپذیران» و چه فیلم های خوبی که در کارنامه اش دیده می شود. اما این یکی واقعاً بد است. به نظرم اگر ندیدید هم ندیدید!

  • نام فیلم: بخش  ( The Ward )
  • کارگردان: جان کارپنتر

داستان از این قرار است که کریستن را به خاطر آتش زدن خانه ای به بیمارستان روانی می برند و بستری اش می کنند. او در آنجا روحی ترسناک می بیند که انگار تعقیبش می کند. کریستن تلاش می کند تا بفهمد ماجرا چیست … بعد از سال ها دوری کارپنتر از سینما، دیدن فیلم جدیدی از استاد وحشت، لطف خودش را دارد. یک داستان جمع و جور و بامزه به همراه تمام آن مولفه های همیشگی ژانر وحشت که همگی می دانیم و می شناسیم. بهرحال دیدن فیلم های ژانر ترسناک، متفاوت است. باید نوع نگاهمان را عوض کنیم. باید خودآگاهمان را کنار بگذاریم و با ناخودآگاهمان جلو برویم. فیلم در چیدن جزئیات در کنار هم و سپس بازگشایی رمز نهایی، موفق عمل می کند.

  •  نام فیلم: قاتل درون من (The Killer  Inside Me)
  • کارگردان: مایکل وینترباتم

قضیه این است که لو فورد پلیسی ست که در شهری کوچک در غرب تگزاس زندگی می کند و همه او را می شناسند اما او در واقع قاتلی روانی ست که بی دلیل و با دلیل آدم می کشد …  وینترباتم کارگردان کاملاً حرفه ای ست و در همه ی ژانرها هم فیلم ساخته. از کمدی بگیرید تا درام و از ضد جنگ بگیرید تا فیلمی مثل ” نهُ آهنگ”! او یک حرفه ای به تمام معناست و در تمام فیلم هایش قدرت خودش را در کارگردانی و داستان پردازی به رخ می کشد. این فیلم که از روی رمانی ساخته شده، درباره ی مردی ست که به خاطر گذشته ی عجیب و غریبش، تبدیل به آدمی روانی شده که عاشق کتک زدن و کشتن است. ما طی فلاش بک هایی گذرا، با دوران بچگی اش آشنا می شویم و بهرحال تا حدودی انگیزه های او برای این اعمال مشخص می شود. بازی کیسی افلک مهمترین نقش را در شکل گیری شخصیت این آدم بیمار ایفا می کند و مخصوصاً با آن لبخندهایی که رو به ما می زند، ( حالا گیریم به شکلی سطحی ) به ما نشان می دهد که چه در مغزش می گذرد. فیلم  اثری روانشناسانه که به عمق وجود این آدم نزدیک بشود نیست  تا بتواند معنایی فراتر از آن چیزی که در داستان می بینیم، به بیننده بدهد.

  •  نام فیلم: تورا! تورا! تورا! (Tora! Tora! Tora! )
  • کارگردانان: ریچارد فلشر ـ کینجی فوکوساکو ـ توشیو ماسودا

ماجرای پرل هاربر و حمله ی غافلگیرانه ی کامیکازه های ژاپنی به آمریکایی ها … فیلم دو نیمه است. نیمه ی اول، به ماجراهای قبل از حمله مربوط می شود که بسیار خسته کننده و کند است. معرفی یک به یک مقاماتی که در این حمله نقش داشته اند و نداشته اند و جزئیاتی که چندان هم جذاب پرداخت نمی شوند، سبب می شود فقط خستگی به بار آید. اما نیمه ی دوم، صرفاً به خاطر صحنه های عظیم جنگی، غافلگیر کننده است. صحنه هایی که واقعاً مو بر تن آدم سیخ می کند و واقع گرایی عجیبی در تک تک لحظاتش وجود دارد که مسلماً سختی زیادی هم برای درست کردنش، کشیده اند. اما پیام فیلم از زبان یکی از افسران ارشد ژاپنی شنیده می شود. او در جواب افسر زیردستش که می گوید سربازان خیلی مشتاق جنگ هستند، می گوید: (( بله. اونا خیلی مشتاقن واسه اینکه تا حالا مزه ی جنگو نچشیدن. ))

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم