… ما انسانهای نازنین!
خلاصهی داستان: چند اپیزود از قصهی آدمهایی وحشی!
یادداشت: بیجهت نیست که تیتراژ آغاز فیلم، روی تصاویر حیوانات میآید؛ آدمهای وحشی این داستانهای وحشی، یک نقطهی اشتراک با آن حیواناتِ بیزبان دارند که عملکرد غریزیشان است و یک نقطهی افتراق که اگر حیوانات غریزی عمل میکنند و به آن معنی، صاحب تفکر نیستند ( که البته من همیشه فکر میکنم اتفاقاً حیوانات فکر هم میکنند )، انسانها، این انسانهای نازنین (!)، صاحب تخیل و تفکر هستند با اینحال چیزی که هدایتشان میکند غریزهی ترسناکشان است که زیرِ لایهای از رسوباتِ تمدن جا خوش کرده و در مواقع لازم، چنان بیرون میزند که بیا و بنگر! آدمهای وحشی این داستانهای وحشی، نمایندهی تامِ تمامِ آدمهای تمامِ دورانها هستند، از آغاز تا به امروز و مطمئناً تا زمانی که نفسکِشندهای به نام « آدمیزاد » روی کُرهی زمین وجود خواهد داشت. آدمهایی که وقتی باطن ترسناکشان را بروز میدهند، چیزی جلودارشان نیست. میپرسید اگر رانندهی آن ماشین گرانقیمت به رانندهی آن ماشین قراضه، فحش نمیداد و به راحتی از کنارش میگذشت، چه اتفاقی میافتاد؟ هیچ اتفاقی؟! یا میپرسید اگر سیمون، مأمور تخریبِ ساختمانها، به جای رفتن به دنبالِ ماشینش، مثل آدمیزاد (؟!) تاکسی میگرفت و خانه میرفت و بعداً در فرصتی مناسب به دنبال ماشین میگشت، چه اتفاقی میافتاد؟ همه چیز خوب پیش میرفت؟ … بله، اما مطمئناً برای مدتی کوتاه. چون اگر آن لحظه اتفاقی نمیافتاد، در آیندهای نزدیک، بهانهای دیگر، آن سوی ظاهرِ آرامِ آدمها را به اطرافیان نشان میداد و همه چیز همین روندی را طی میکرد که اینجا طی کرده. شروعِ یک قتلعامِ وحشیانه و ترسناک، چیزی ساده و بیاهمیت میتواند باشد. این نکاتِ بیاهمیت ( هر چند مثلاً در اپیزودِ سیمون، رفتارِ قلدرمآبانهی دولت و مأمورانش را نمیتوانیم نادیده بگیریم )، تنها، بهانهای هستند برای رفتن به لایهی زیرینِ آدمهایی که میخواهند یکدیگر را بِدرند. اپیزود عروسی، به خوبی به ما گوشزد میکند که ما چطور آدمهایی میتوانیم باشیم؛ عروس به خاطر موضوعی نه چندان بااهمیت، اینکه همسرش قبلاً با زنی دیگر دوست بوده، ناگهان چنان وحشی و ترسناک میشود که باورنکردنیست ( این اپیزود با دقت و ریزبینی نشان میدهد اگر خانمها بخواهند انتقام بگیرند، میتوانند کاری بکنند کارستان! رفتار عروس مثلاً در تقابل با اپیزودِ مردانِ ماشینسواری که به جان هم میافتند، به شدت چندشآورتر و اعصابخردکنتر جلوه میکند ). ذره ذره، عروسی از هم میپاشد و آدمها به جان هم میافتند و آنهایی که تا پیش از این، با لباسهایی اتوکشیده و الفاظ مودبانه یکدیگر را خطاب میکردند، حالا آشفته و پریشان و بددهن هستند و حسابی از خجالت هم در میآیند و در این میان، عروس، دیوانهوار، همه چیز را میپاشد و از بین میبرد. اما پایان این اپیزود، پایان تکاندهندهایست؛ بعد از آنهمه ریخت و پاش و ریختنِ آبروی یکدیگر به بدترین شکلِ ممکن، عروس و داماد در میان جمع، شروع میکنند به مغازله: مغازلهای که بیشتر به جفتگیری حیوانات شبیه است تا احساسی عاشقانه. فضا طوریست که انگار اینها، که حسابی خودشان را خالی کردهاند و چرکهای درونیشان را بیرون ریختهاند، حالا باید فارغ از تمام احساسات و خالی از هرگونه انسانیت، به جان هم بیفتند و پردهدرانه، حیوانگونه، شروع به جفتگیری کنند.
اگر نبود طنز سیاه فیلم، مطمئناً دیدن این حجم از خشونت افسارگسیخته، کار سادهای نمی بود. اینکه اینطور بیپرده و مخلوط با واقعیتی ناراحتکننده، خودِ واقعیمان را روی پرده ببینیم، خوشایندِ هر کسی نمیتواند باشد. طنزی که چه در دیالوگها و چه در حال و هوای کلی هر اپیزود، سوار بر کار است و زهر ماجرا را میگیرد. یکی از بهترین شوخیهای فیلم هم جاییست که وقتی پلیسها با جسد سوختهی دو اسکلت که به شکلی کنار هم سوختهاند که انگار در آغوش یکدیگر جا گرفته اند، مواجه میشوند، به سبک کارآگاهان، حدس میزنند که ممکن است این یک جنایت عشقی بوده باشد! اما ما دیده ایم که این دو اسکلت، مردانی هستند که دیوانهوار، بر سرِ هیچ، از روی حس غریزی انتقام، به جان هم افتادهاند و یکدیگر را به فنا دادهاند.
فیلمو چند ماه پیش دیدم.واقعا نقد خوبی بود به تیتراژ ابتدایی و ربطش به داستانها توجه نکرده بودم.داستاناش هم عالی خصوصا داستان آخر.داستان عروسی
ممنون از شما.
سلام و فیلم هوب و خوش ساختیه و هر چی فیلم جلو می ره سکانس ها طولانی تر و پر دیالوگ تر می شن . تقریبا چیز اضافه تو فیلم وجود نداره و سکانی های زیبا و به یاد موندنی داره
سلام. به نکات جالب و خوبی اشاره کردید.
فقط یه نکته : توی قسمتی که گفتید “عروس به خاطر موضوعی نه چندان بااهمیت، اینکه همسرش قبلاً با زنی دیگر دوست بوده، ناگهان چنان وحشی و ترسناک میشود که باورنکردنیست” بنده با موافق نیستم. چرا که طبق دیالوگهای فیلم ارتباط مرد و در واقع خیانتش مربوط میشه به زمانی که با عروس در رابطه بوده و نمیشه گفت موضوع کم اهمیت!
ممنون.
بعله گویا منقد عزیرمون فیلو رو درست ندیدن یا زیرنویس اشتباه دانلود کردن. داماد گفت من با اون دختر خوابیدم و این اتفاقات زمانی افتاده که با عروس در ارتباط بودن (به خاطر قضیه تلفن مشکوک معشوقه دوم) اصل خیانت این ماجرا کجاش قضیه کم اهمیته ؟! داماد حقش بود 🙂
سلام. اول از همه بهتون بگم اولین باریه که دارم نظر خودم رو خصوصا توی حوزه فیلم به اشتراک میذارم. چون اصولا اینکه برا نظر دادن راجع به هر موضوعی بخوام ایمیلم رو بدم و اسمم ورود کنم و از این کارا ، اصلا نه حوصلش رو دارم(شاید چون شیرازیم) نه خوشم میاد. ولی اگه متن نقد فیلم رو خودتون نوشته باشید و از جایی کپی نکرده باشید ، باید بگم خوندنش اینقد به وجدم آورد که حاظر شدم اولین پستم رو براتون بفرستم.
تمام چیزایی که نوشتید از نگارشتون گرفته تا نقطه نظرتون نسبت به فیلم خیلی خوب بود و خوشم اومد.
دیدن فیلم حالم رو خوب کرد و نقد شما بهش اضافه کرد. واقعا که تیتراژ اول فیلم گویای همه چی بود.
یه جمله هم در خصوص اینکه ما انسانها خوی حیوانی داریم من اضافه میکنم و استناد میکنم به دیالوگی از فیلم شاتر آیلند . اونجایی که مرد پلیسه لئوناردو دی کاپریو رو سوار ماشینش میکنه و داره بهش از اینکه انسانها چقدر میتونن خشن بشن میگفت و مثالی برای لئوناردو زد که اگه من بین تو و غذای تو باشم با سنگ سرمو میشکنی.
یا رفتار وحشی گرایانه و عریانی که از طرف پیرمرده توی فیلم پلتفرم دیدم چقدر خوب به تصویر میکشه این انسان بدون نقاب و ترسناک رو.
بازم ممنون از شما.
سلام و ممنون از توجهتون. خیالتون راحت باشه، اینجا همهچی اورژیناله :))
واقعا نقد عالی بود مخصوصا قسمت پایانی چون من واقعا متوجه نشده بودم که چرا بعد از این همه درگیری این اتفاق افتاد خیلی عوامانه فکر کردم شاید خواسته خوب تموم کنه😂