نگاهی به فیلم خودِ زندگی Life Itself

نگاهی به فیلم خودِ زندگی Life Itself

  • با حضور: راجر ایبرت ـ ورنر هرتسوگ ـ مارتین اسکورسیزی و …
  • کارگردان: استیو جیمز
  • ۱۲۰ دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال ۲۰۱۴
  • ستاره ها: ۴ از ۵

!two thumbs up

 

خلاصه‌ی داستان: مستندی درباره‌ی راجر ایبرت، منتقد مشهور سینما، که روزهای آخر زندگی‌اش را در بیمارستان می‌گذرانَد. در حالی‌که بخش‌هایی از کتاب او با نام « خودِ زندگی »، خوانده می‌شود، زندگی پر فراز و نشیبش را مرور می‌کنیم …

 

یادداشت: فیلم با این جمله‌ی ایبرت آغاز می‌شود که: (( من داخل فیلمِ زندگی‌ام متولد شدم … )). تماشاگران، داخل سالنِ سینما، نشسته‌اند و به پرده چشم دوخته‌اند: فیلمِ زندگیِ ایبرت آغاز می‌شود؛ مردی که سینما برایش همه چیز بود. دیدنِ چهره‌ی دفرمه و بدونِ چانه‌اش در روزهای آخر زندگی در بیمارستان، تصویر دردآور و حتی هولناکی‌ست که درست مثل فیلم‌های ترسناک می‌ماند. او دیگر نه توان حرکت دارد و نه صدایی که درباره‌ی فیلم‌ها حرف بزند اما هم‌چنان با این حالِ بد، فیلم می‌بیند و درباره‌شان می‌نویسد. هم‌چنان از این‌که می‌خواهد از بیمارستان خارج شود تا به سینما برود، هیجان‌زده می‌شود و به نشانه‌ی خوشحالی، دست‌ها را بهم می‌مالد و کف می‌زند. هم‌چنان با شور و شوق، پیگیرِ وب‌سایتش است که برای ارتباطِ نزدیک‌ترش با طرفداران طراحی شده است. این‌ها لحظات نابی‌ست که به شدت آدم را تحت‌تأثیر قرار می‌دهند. این مرد دیوانه‌ی سینماست و فیلم‌ها برای او امیدِ ادامه‌ی زندگی‌اش هستند.

این فیلم، مرحله به مرحله، بخش‌های مختلفی از زندگی ایبرت را پیش می‌کِشد: سال‌های اولیه‌ی کارِ او، نوشته‌های غیرسینمایی‌اش برای روزنامه‌ها و اعتراض به سیاست‌های روز، ورود به سینما و نوشتن نقد، ورود به حوزه‌ی فیلم‌نامه‌نویسی، ماجرای آشنایی با همسر سیاهپوستش، ساخت برنامه‌ی پُربیننده‌ای که به همراه جین سیسکل، مجری‌اش بودند و کلنجارهای همیشگی‌شان با هم، حمایتش از فیلم‌های اولیه‌ی بزرگانی مانند اسکورسیزی که موجب شد آن‌ها به فیلمسازانِ مهمی تبدیل شوند، حمایت از فیلم‌سازانِ جوان و تازه‌کار و دوست بودن با آن‌ها و … . این‌ها بخش‌هایی از زندگی ایبرت است که با ترجیع‌بندِ روزهای کنونی‌اش در بیمارستان، به هم پیوند می‌خورند و اطلاعات جامع و کاملی از زندگی و ایده‌های او را به بینننده منتقل می‌کنند. مهم‌ترین و جذاب‌ترین قسمت هم مربوط می‌شود به کشمکش دایمی‌اش با جین سیسکل، دیگر منتقد معروفِ همدوره‌اش که به قولِ یکی از دوستانِ ایبرت: « دوقلوهای از پشت به هم چسبیده » بودند. کلنجار دائمی‌شان با هم، این‌که همیشه می‌خواستند ثابت کنند از آن یکی بهتر هستند و دعواهای لفظی و گاه تحقیرآمیزشان درباره‌ی فیلم‌هایی که دیده بودند و مخالفت همیشگی‌شان درباره‌ی یک فیلم، این مستند را جذاب‌تر هم کرده است. در صحنه‌ای، لحظاتِ « اوتی » برنامه‌ی نقدِ فیلم‌شان در تلویزیون را می‌بینیم که چطور مثل موش و گربه به جان هم افتاده‌اند، برای گفتنِ اولین جمله، قهر و ناز می‌کنند، کنایه می‌زنند، جمله‌های یکدیگر را خراب می‌کنند. و عجیب این‌جاست که همین آدم‌هایی که عین بچه‌ها به جان هم افتاده‌اند، چطور سال‌های سال با هم دوست ماندند و حتی دوری از هم را نمی‌توانستند تحمل بکنند و جالب‌تر این‌جاست که هر دو هم بر اثر بیماری سرطان از دنیا رفتند.

اما نکته‌ی دیگری که این مستندِ دیدنی را، لااقل از نگاهِ یک ایرانیِ محاصره شده با تعارفاتِ بی‌معنا و طوطی‌وار، دیدنی‌تر کرده، نگاه منطقی و گاه شوخ‌طبعانه‌اش به زندگی و شخصیتِ ایبرت است. اجازه بدهید مثالی بزنم: لابد بارها برخورد کرده‌اید وقتی در مملکت گل و بلبلِ ما می‌خواهند از یک مُرده حرف بزنند، چطور او را « همه‌چیز‌تمام » می‌دانند: انگار او یک فرشته‌ی بدونِ خطا بوده! چنان از فضیلت‌های اخلاقی طرف، آن هم با جملاتی کلیشه‌ای نظیر: (( با مردم بود )) یا (( مهربان بود )) یا (( چیزی برای خودش نمی‌خواست. همه چیزش مردم بودند )) یا (( خیلی خوش اخلاق بود )) و … دادِ سخن می‌دهند که آدم در می‌ماند چطور چنین آدمی، اصلاً مُرده! حالا مقایسه‌اش کنید که چگونه در این مستند، ایبرت یک « انسان » تصویر می‌شود، انسانی با تمام ضعف‌ها و قوت‌ها. جالب‌ترین نمود این حرف هم برمی‌گردد به جایی که او در لباسِ نویسنده‌ی فیلم‌نامه‌ی یک فیلم اروتیکِ درجه چندم ظاهر می‌شود. خودِ ایبرت خیلی راحت در جایی اعتراف می‌کند که علت نوشتنِ این فیلم‌نامه به خاطرِ سینه‌ی گنده‌ی زن‌های بازیگرِ فیلم بوده و جالب این‌جاست که دوستانِ او هم با خنده، همین نکته را تأیید می‌کنند! دلیلی ندارد او همه چیز تمام باشد، می‌شود با او شوخی کرد، اشتباهاتش را گفت و خندید. این افشا کردن‌ها، البته به « جنبه »‌ی آدم‌ها برمی‌گردد که البته در این زمینه، ما ثابت کرده‌ایم تحمل هیچ‌چیز را نداریم جز شنیدنِ خوبی؛ درباره‌ی مُرده‌ها نداریم، چه برسد به زنده‌ها!

در هر حال، دیدنِ این مستندِ جذاب، ناراحت‌کننده، درگیرکننده، شوق‌آور و لذت‌بخش را می‌شود به همه‌ی آن‌هایی که خیال برایشان مهم‌تر از واقعیت است، توصیه کرد؛ آن‌هایی که فیلم‌ها را صرفاً یک فیلم نمی‌دانند؛ آن‌هایی که فقط با فیلم سرگرم نمی‌شوند و آن‌هایی که سینما را دوست دارند. به یادِ ایبرت و « دو شست به نشانه‌ی تائیدِ » معروفش …

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم