نگاهی به فیلم قندون جهیزیه

نگاهی به فیلم قندون جهیزیه

  • بازیگران: صابر ابر ـ نگار جواهریان ـ اکبر عبدی و …
  • نویسنده و کارگردان: علی ملاقلی پور
  • ۹۰ دقیقه؛ سال ۱۳۹۳
  • ستاره ها: ۱/۵ از ۵

 

وقتی کارگردان، جیمی جامپ شد!

 

خلاصه‌ی داستان: عطا و معصومه، زندگی فقیرانه‌ای دارند. وقتی از طریقِ بنگاه مطلع می‌شوند که صاحبخانه‌شان، که خارج کشور زندگی می‌کند، اجاره را زیاد کرده، عطا به ناچار دنبال راهی می‌گردد تا از آن‌جا برود. اما نه پولی دارد و نه خانه‌ای به اندازه‌ی وسع او پیدا می‌شود، تا این‌که یک گروه فیلمبرداری، خانه‌ی او را برای چند شب اجاره می‌کند …

 

یادداشت: مسلماً جیمی جامپ شدنِ کارگردانِ فیلم، در میانه‌ی یک مسابقه‌ی فوتبال، نمی‌تواند دلیل خوب یا بد بودنِ فیلمِ اولش باشد. حتی این‌که این فیلم، کارِ اول اوست هم نمی‌تواند دلیلِ خوب یا بد بودنِ فیلمش باشد. پس چه چیز می تواند بیانگر این باشد که فیلمش خوب است یا بد؟ طبیعتاً خودِ فیلم! حالا سئوال این است که آیا این فیلم خوب است یا بد؟ جوابش ساده است: بد! بسیار هم بد! فیلمی به شدت مغشوش، نامنسجم و دمِ‌دستی و در غالب اوقات هم شعارزده با یک کارگردانیِ به شدت ریخت و پاش. کلی‌گویی نکنیم و وارد جزئیات بشویم: توجه کنید که فیلم یک خطِ داستانیِ اصلی دارد که مربوط است به ماجرای عطا و معصومه و گروه فیلمبرداری، و دو خطِ مکمل دارد که اولی ماجرای مدیره‌ی ساختمان ( خانم بلوری ) و پیرمردِ گربه‌باز ( سیامک پاژنگ ) و دومی ماجرای ایرج، برادرِ علافِ عطاست. حالا سئوال این‌جاست که در هر کدام از این خطوط، چه اتفاقی می‌افتد؟ مثلاً دقت کنید که در خط اصلی داستان، بعد از معرفی اولیه‌ی وضعِ زندگی عطا و معصومه، پرداختن به گرفتاری‌ها و بدبختی‌هایشان و افتادنِ اولین گره در ماجرا، که همان بالا رفتنِ کرایه‌ی خانه باشد، دیگر هیچ اتفاقی نمی‌افتد. دقیق‌تر اگر بگویم، بعد از ورودِ گروه فیلمبرداری، دیگر داستان پیش نمی‌رود. لحظاتِ تکراریِ ساکت کردنِ همسایه‌ها که عطا خودش این کار را بر عهده می‌گیرد و شوخی‌های بی‌مزه و بی‌کارکردی مانند خوردنِ کیکِ صحنه‌ی فیلمبرداری توسط عطا و درست کردنِ کیکی دیگر توسط معصومه و یا صحنه‌ی فرار از دستِ صاحبخانه و آن اسلوموشن‌های به شدت توی ذوق زننده از کشیدنِ کابلِ برقِ متعلق به گروهِ فیلمبرداری و همزمان، بالا آمدنِ صاحبخانه از پله‌ها، قرار است ما را به چه نکته‌ای برساند؟ این وسط نماز خواندنِ خانمِ منشی‌صحنه، معنایش چیست؟ کارگردانِ جیمی جامپِ ما می‌خواهد بگوید هر کدام از آدم‌های این داستان، برای خودشان گرفتاری‌هایی دارند و مشکلاتی؟ بله! دقیقاً می‌خواهد همین پیام را برساند. نگاه کنید به آن لحظه‌ی سطحیِ عصبانیتِ کارگرِ پشتِ‌ صحنه که از این‌که عطا به او گفته شاید قندانِ جهیزیه‌ی معصومه در بین وسایلی باشد که او جمع کرده و دارد با خودش می‌بَرَد، به دیوانگی می‌رسد و شروع می‌کند به داد و بیداد و بد و بیراه به عطا و معصومه که به خیالِ او وضع خوبی دارند و در شیر حمام می‌کنند و جزو طبقه‌ی مرفه هستند. نوعِ دیالوگ‌ها و حرکاتِ کارگر را بگذارید در کنار جامپ‌کات‌های توی ذوق‌زننده‌ی کارگردان تا میزانِ شعارزدگیِ فیلم را دریابید. این وسط، آن خطوط مکمل چه کاربردی دارند؟ هیچ! ماجرای تکراریِ یک پیرمردِ تنها و یک مدیره‌ی ساختمانِ تنها، که از قضا ( ! ) هر کدام‌شان هم مشکلاتِ خاصِ خودشان را دارند ( خانم مدیره با حسرت به معصومه می‌گوید که دوست داشته کارگردان شود اما حالا عکاس شده و از خوشبختی‌های مردم عکس می‌گیرد! )، چه جذابیتی برای پیش‌بردِ داستانِ اصلی ایجاد می‌کند؟ اصلاً آیا این خط مکمل، کمکی به ایده‌ی اصلی می‌کند یا فقط طراحی شده که دو سه صحنه‌ی به زعمِ کارگردان بانمک را شاهد باشیم؟ که نیستیم! همین قضیه درباره‌ی ماجرای ایرج هم صادق است و حتی بیشتر! نقشِ او میانِ داستان چیست؟ مشکل روانی دارد؟ چرا؟ چرا هی می‌خواهد ازدواج کند؟ این مشکلش چه ربطی به داستان پیدا می‌کند؟ اصلاً خودِ او چه کاره است در داستان؟ وجودش برای چیست؟ که فقط در یک صحنه‌ی به شدت بی‌مزه، آن‌طور خودش را جلوی ماشین‌ها بیندازد و خُل بازی در بیاورد؟

اما شعار اصلی را کارگردانِ جیمی جامپِ ما برای پایان نگه داشته که با یک شوخیِ کلیشه‌ای و عهدِ بوقی هم ارائه می‌شود: عطا پشتِ سرِ صاحبخانه‌ی « سنگدل »ش، در برابر مردی زاغ‌چشم حرّافی می‌کند بدونِ این‌که بداند آن مردِ زاغ‌چشم، خودِ صاحبخانه است. در عین حال مرد هم خبر ندارد که جوانِ روبرویش، مستأجرِ خودِ اوست. حالا تماشاگر که از خیلی وقتِ پیش این را می‌داند، این صحنه‌ی خیلی طولانی چه جذابیتی برایش داشته باشد خوب است؟ هیچ! کارگردان این‌جا را فقط کش داده تا به نتیجه‌ی دلخواهش که همانا نشان دادنِ این نکته است که هر کسی برای خودش مشکلاتی دارد، برسد.

اعتراض آدم‌های فرودستِ فیلم به آدم‌های بالادست، عینِ جیمی جامپِ کارگردان به وسطِ زمین، حق به جانب است. حتی اگر بدانیم آن پولدارها به ناحق به پول و پله‌ای رسیده‌اند.

۹ دیدگاه به “نگاهی به فیلم قندون جهیزیه”

  1. coldplay گفت:

    بنظرتون صابر ابر تو امتخاب هاش دچار مشکل نشده؟دیگه مثل قبل گزیده کار نیست.به نظر من بازیش هم در یک سطح داره درجا می زنه.

    • damoon گفت:

      اتفاقاً به نظرم انتخاب کردنِ این فیلم برای بازی، انتخاب بدی نبوده. چرا که بازی شان در فیلم های جدی و درام دیگر خیلی تکراری شده بود، مخصوصاً هم که لحن بازی شان در این نوع فیلم ها، با آن عصبیت های انفجاری، صدای تودماغی و ناله های عصبی برآمده از ته گلو و نگاه های خصمانه، تقریباً به یک شکل و شیوه اجرا می شد. بهرحال بازی در یک کمدی می توانست فضا را عوض کند که نکرد.

      • coldplay گفت:

        خود من از دوستداران صابر هستم اما از فیلم های این مدتش راضی نیستم.البته هنوز مارادونا را ندیدم.شاید اونجا حسابی یک کاراکتر واقعی باشه. با نکاتی که گفتید موافقم کامل.بنظرم همین صابر ابر اگر مثلا در سینمای امریکا بود ازین هم بهتر میشد.من فکر می کنم اگر مثل قبل گزیده کار بود و فیلم های زیادی بازی نمی کرد جایگاه مهم تری داشت.البته این یکی دوسال کلی شناخته شده تو عموم مردم اما من صابر ابری که یک سری فیلم های عالی داشت اما مردم فامیلی اش را خوب نمی دونستن را ترجیح می دم

  2. ایمان صفرآبادی فراهانی گفت:

    سلام
    برای چی ۱٫۵ از ۵؟
    به چی این فیلم ۱٫۵ دادید؟ کجای فیلم مستحق این بود که ۱٫۵ را بگیرد؟
    به نظرم ۰٫۵ هم زیاد است.
    دقیقا بگویید ۱٫۵ برای چیست؟

    • damoon گفت:

      سلام. بهرحال همین که فیلم ساخته شده است، خودش نیم ستاره دارد! آن یک ستاره ی دیگر هم به این خاطر است که بهرحال کارگردان سعی داشته داستان تعریف کند. حالا اینکه « در نیامده »، بحثِ دیگری ست.

  3. karen گفت:

    به نظرم کاملا از اینکه کارگردان شلوغ بازی در آورد تو آزادی عصبانی شدیه و این نقد رو نوشتین…
    یه نقد کاملا فراستی وار!
    اصلا انتظار همچین چیزی رو نداشتم…

    • damoon گفت:

      به نظرتان چرا باید از آن حرکت عصبانی بشوم؟! چه ربطی به من دارد که بخواهم عصبانی بشوم؟! اصلاً عصبانیت برای چه؟! مگر با این کارش حقی از من ضایع شده یا اکران فیلمم عقب افتاده یا چی؟! تازه اگر چنین هم بود، عصبانیتم دلیلی نداشت. من فیلم را دیدم و همانطور هم که خواندید کلی حرف نزدم، مثال و مصداق آوردم درباره ی خودِ فیلم. قضیه ی جیمی جامپ را هم فقط ربط دادم به کلیتِ نوشته ام؛ مثل یک نخ تسبیح. جدیداً هم که مُد شده، هر کسی از هر نوشته ای خوشش نمی آید فوری از اصطلاح « نقد فراستی وار » استفاده می کند که من نمی فهمم یعنی چه؟ یعنی بد؟! یعنی تمام نوشته های آقای فراستی بد است؟ معیارِ بد بودن باید از ایشان اندازه گیری شود؟! اگر از من می پرسید، من همیشه با هشتاد در صد حرف ها و نوشته های ایشان موافقم. حرف های بی در و پیکر هم زیاد می زنند اما خب با بقیه اش موافقم. حالا تکلیف چیست؟! یعنی من حالی ام نیست؟! … چطور باید اندازه گیری کنیم؟! به نظرم این حکم های کلیشه ای را صادر کردن، خودش می شود نقض غرض. می توان گفت آقای فلانی شما چرت نوشتی و من قبول ندارم. این یک حرفی ست. بسیار هم ممنون که این را می فرمایید! اما من نمی فهمم « فراستی وار » یعنی چه؟

  4. ELLIE DARABZADEH گفت:

    پس که ۸۰ درصد با آقای فراستی موافقید همیشه !

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم