چیزهایی که زنان باید دربارهی مردان بدانند!
خلاصهی داستان: بیتا تمدن، وکیلیست که هر روزه با پروندههای طلاق سر و کار دارد و به خوبی هم از پسِ حل و فصلِ همهی پروندهها و مشکلاتِ زن شوهری برمیآید تا اینکه گرهی در زندگی خودش پیدا میشود و ناگهان میبیند که قضاوت کردن آنطورها هم که فکر میکرده، راحت نیست …
یادداشت: در برخورد با این فیلم، وقتی بدانیم فیلمنامهنویسش یک خانم بوده، با زاویهی بهتری میشود به آن چشم بستنِ نهاییِ لیلا تمدن ـ احتمالاً بروی خطاهای همسرش و لابد در حالی تعمیمپذیر، به خطاهای کل مردان ـ نگاه کرد. احتمالاً این سطور به مذاق خانمها بیشتر خوش خواهد آمد، هر چند برای خوشامدِ آنها نوشته نشده باشد، اما جنس مرد، همین است که میبینید؛ حمیدِ فیلم، وقتی میخواهد برای ازدواجش با میترا، برای بیتا جوابی حاضر کند به سرگرم بودنِ او با پروندههای وکالتش و بیتوجهی به او ( حمید ) اشاره میکند. برای مردِ داستان، همین کافیست که زن نباشد تا او بتواند برود با شخصِ دیگری نرد عشق ببازد. برای مرد، قضیه به همین سادگیست. از طرفِ دیگر، همین مرد آنقدر راحت به همسر دوم/ معشوقهی جوانش به خاطر حامله شدن تهمت میزند که حتی جملهای مثل این که: (( باید خیانت میدیدم، چون خودمم خیانت کردم )) نمیتواند نسبت به او سمپاتی ایجاد کند. جنسِ مرد، همین است که در این فیلم میبینید. بیایید فکر کنیم میترا، آن دخترِ جوان، آنطور اغواکننده نمیبود، آیا حمید دیگر دست از پا خطا نمیکرد؟ مطمئناً میکرد و این را آقایان بهتر میدانند! هرچند که در پرداخت به جنسِ مرد، در این فیلم، اغراقهایی هم صورت گرفته است؛ مثل آن صحنهی مصنوعی که در دفتر بیتا اتفاق میافتد و دختری به سرعت وارد میشود و تقاضای طلاق میدهد و بعد همسرِ عصبیاش سر میرسد و شروع میکند به فحش و تهدید و کتک تا اینگونه، ببینیم که مردان چطور افتادهاند به جانِ زنها! البته این میان یک دایی هم وجود دارد که همان تیپِ آشنای مردِ شکمگندهی پولدارِ ظاهر به صلاح با بازیِ فرهاد اصلانی ( باز هم؟! ) است که انگار آن زیرها، دستی هم بر آتش دارد و کارهایی هم میکند. حضورِ او در فیلم، از لحاظِ جهانبینیِ زنانهی نویسنده درست از آب در میآید؛ مردها سر و ته یک کرباسند! البته نویسنده برای حفظ تعادل، پدرِ مهربان و ریشسفیدِ بیتا را هم واردِ داستان کرده که قرار است منطقی باشد و به بیتا پند بدهد که میتواند ببخشد اما به دلیلِ بیجایگاه بودنِ پدر در داستان، تأثیری در ماجرا نمیگذارد و به راحتی قابل حذف است و در نهایت چیزی که باقی میماند همان مردهای کم و بیش بدِ داستان هستند. اما سوی دیگرِ ماجرای این روایت، زنها قرار دارند. زنهایی که به قولِ میترا از « شرافتِ عشق » شان دفاع میکنند. میترا ثابت میکند که از حمید باردار است و عمل وازکتومیِ او، به دلیل بیصلاحیت بودنِ پزشکش، دلیلِ خوبی برای عقیم بودنش محسوب نمیشود ( که البته همین بیصلاحیت بودنِ پزشکی که عمل وازکتومی حمید را انجام داده و بعد پروانهی پزشکیاش هم لغو شده، برای تماشاگر چندان جا نمیافتد و دلیلِ خوبی نمیشود برای اینکه قبول کنیم عمل وازکتومی حمید موفقیتآمیز نبوده است؛ بهرحال )، اما با اینحال او تصمیم میگیرد بدونِ حمید بچه را بزرگ کند. اما ماجرای بیتا، کمی پیچیدهتر است. او به عنوانِ زنی که کلی پروندهی اختلافات زن و شوهری را به سرانجام رسانده، وقتی خودش در معرکهای مشابه گیر میکند، از حل و فصل ماجرا در میماند. اتفاقاً یکی از ضعفهای بزرگِ فیلم هم برمیگردد به همین شخصیت؛ شخصیتی که قرار است نمایندهی جنسِ زن، از دیدگاهِ نویسندهی زنِ داستان باشد. او قرار است متمدن باشد ( اصلاً نامِ فامیلش تمدن است! )، او با انواع و اقسامِ پروندهها سر و کار داشته و اینگونه امور برایش جنبهای عادی دارد، او ذاتاً هم شخصیتِ کمحرف و آرامیست. میشود همهی آینها را قبول و در نتیجه آرامشِ بیش از حدش در قبالِ اطلاع یافتن از خیانتِ حمید را توجیه کرد اما مشکل اینجاست که این آرامش، بیش از حد است، بیش از حدی که بشود باورش کرد. ما حتی نمیفهمیم که او ماجرا را فهمیده و این دیگر خیلی زیادی متمدنانه است، همچنانکه از قضیهی نچسبِ بخششِ دزدِ ماشین به بخششِ شوهر رسیدن!
فیلم را ندیدم هنوز.
۱سوال
شما کدوم فیلم را از بین گزینه ها برای اسکار می فرستادید.بنظرمن فیلم صفی یزدانیان بهترین فیلم بوده هرچند همه گزینه ها را تماشا نکردم.
۱درخواست
لطفا چند رمان یا مجموعه داستان از نویسنده های فرانسوی بهم معرفی کنین.مثلا کتاب زندگی در پیش رو ک عاشقشم.
من « ماهی و گربه » را می فرستادم. به نظرم انتخاب معقول تری می آمد.
درباره ی معرفی کتاب هم می توانید بقیه ی رمان های رومن گاری را بخوانید. یا می توانید رمان های پلیسی پی یر بوالو و توماس نارسژاک را بخوانید که شامل چند کتاب می شود؛ اگر به رمان های پلیسی علاقه مندید. همچنین کتاب های پاتریک مودیانو را هم می توانید بخوانید. یا می توانید رمان تکان دهنده ی « مرگ کسب و کار من است » از روبر مرل را بخوانید. یا باز اگر رمان های پلیسی را دوست دارید می توانید از مجموعه آثار ژرژ سیمنون و کارآگاه مگره اش چیزهایی بخوانید. آثار لوئی فردینان سلین را هم می توانید بخوانید، مثل « مرگ قسطی » یا « سفر به انتهای شب ».
ممنونم.پس بعد از صید قزل آلا در امریکا می رم دنبال “لیدی ال”اگه درست بگم از رومن گاری.
حقیقتش به رمان پلیسی علاقه ندارم اما تعریف ژرژ سیمنون را زیاد شنیدم و حتما یک کتاب ازش می خونم.
فیلم ماهی و گربه هم نیومده بیرون تا بالاخره ببینمش 🙁
خب چرا ناراحتی که فیلم میگه مردها سر و ته یه کرباسند؟! خودت که اولش تایید میکنی مرد براحتی خیانت میکنه! اگه خودتون بگین اشکال نداره زنها بگن اشکال داره؟! واقعا مرد در رابطه با زن فقط پایین تنه اش فعاله . و بهتره زنها روی پای خودشون بایستند و با مردها روابط دائمی بر قرار نکنند چون آخرش مثل مادرهای ما باید بگن حیف عمر و جوانیم که در خونه این مررررد حروم شد.
چه کسی گفته که من ناراحتم؟! خودم هم که اولش تائید کردم!
البته من دنبال چیز دیگه ای می گشتم و به این سایت رهنمون شدم! هه
سلام
حالا چرا اینقدر با مردا بدی؟؟؟🤔😐😕
سلام. بد نیستم، خودم مَردم! ولی واقعبینانه نگاه میکنم به مَردا 🙂
به نطر خودتو باختی از نطر اعتماد بنفس صفری
واقعاً چطور میتونی این قدر احمق باشی!
برای سیمپ بودن نیازی به توهین ها و تعمیم های بی پایه و اساس ذهنی خطرناک تو نسبت به جامعه ی مردان نیست.
واقعا چطور میتوانی این قدر احمق باشی؟!