نگاهی به فیلم دنیای زیرزمین/ دنیای تبهکاران Underworld

نگاهی به فیلم دنیای زیرزمین/ دنیای تبهکاران Underworld

  • بازیگران: جرج بنکرافت ـ کلایو بروک و …
  • فیلم نامه: چارلز فورتمن ـ هاوارد هاوکز  براساس داستانی از بن هکت
  • کارگردان: جوزف فن اشترنبرگ
  • ۸۰ دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال ۱۹۲۷
  • ستاره ها: ۲/۵ از ۵

دشمن قانون

خلاصه ی داستان: بول وید، مرد ثروتمندی ست که با تجارت غیرقانونی اسلحه، امپراتوری بزرگی برای خود راه انداخته است. مخالف قدیمی او، مولیگان، هر طور شده می خواهد او را از سر راه بردارد، مخصوصاً که بول وید نامزدی زیبا دارد که چشم مولیگان به اوست …

یادداشت: شروع فیلم با جمله ای ست که به مرجع بودن آن برای فیلم های گنگستری بعد از خود اشاره دارد. بهرحال این فیلم قبل از “دشمن جامعه” ی ویلیام ولمن ساخته شده و اشاراتی به دنیای زیرزمینی قاچاقچیان اسلحه هم دارد اما به نظر من نمی توان این اثر را به عنوان آغازکننده ی اینگونه فیلم ها مدنظر قرار داد. علت اصلی اش هم مربوط می شود به داستانی که به هیچ وجه امپراتوری بول وید و مخالف بزرگش، مولیگان را نشانمان نمی دهد و بیش از همه چیز، تاکید روی نامزد زیبای بول وید است که باعث آغاز درگیری بین آنها می شود. جمله ی رولز رویس، زیردست بول وید که وید او را با پول خریده و زندگی اش را عوض کرده، خطاب به وید که می گوید: (( تو دو هزار سال دیر به دنیا اومدی. این روزا، به آسونی نمی تونی از تاوان کارات خلاص بشی. )) چندان با نحوه ی ارائه ی داستان ربطی پیدا نمی کند. حتی وقتی بعد از به دام افتادن بول وید به دست پلیس، قاضی رو به او می گوید: (( تمام طول زندگیت، انگار که قانون، دشمنت باشه، حرکت کردی … )) باز هم در داستان چیزی که این جمله  را برایمان تداعی کند، نمی بینیم. روند اتفاقات پر از حفره و خلا است و گهگاه وارد حاشیه های بی ربطی می شود که نتیجه اش در جا زدن است نه پیش رفتن. شاید با در نظر داشتن زمان ساخت فیلم، بتوانیم چنین مشکلاتی را نادیده بگیریم هر چند که حتی قبل از این زمان هم شاهکارهایی ساخته شده اند که زبان سینمایی شان در بیان داستان بسیار کاملتر و مسلط تر بود. اما از جنبه ای دیگر، باید به استفاده ی اشترنبرگ از دوربین و حرکات متنوع و چشم گیر او برای روایت داستانش اشاره کنم. نمابندی ها، تنوع کات ها، زوایای مختلف دوربین، پن، تیلت، فید از جمله مواردی هستند که اشترنبرگ با چیره دستی به کار می گیرد تا داستان نه چندان قدرتمندش را به تصویر بکشد. بهترین ایده ی فیلم هم مربوط می شود به جایی که مولیگان با عصبانیت غنچه ی روی کتش را پر پر می کند و تصویر فید می شود به ویترین یک مغازه ی گل فروشی که روی شیشه اش نوشته شده: “گل فروشی مولیگان”!

          داستان، بیشتر از آنکه گنگستری باشد، عشقی ست ...

داستان، بیشتر از آنکه گنگستری باشد، عشقی ست …

یادداشت “آخرین فرمان” فیلم دیگری از جوزف فن اشترنبرگ در همین سایت

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم