نگاهی به فیلم سایه‌روشن

نگاهی به فیلم سایه‌روشن

  • بازیگران: محمدرضا فروتن ـ شقایق فراهانی ـ الهه استیری و …
  • فیلم‌نامه: امیر افشار
  • کارگردان: فرزاد مؤتمن
  • ۱۰۹ دقیقه؛ سال ۱۳۹۲
  • ستاره‌ها: ۲ از ۵
  • این یادداشت کوتاه در شماره‌ی ۲۶ دی روزنامه‌ی «نوآوران» منتشر شده است.

 

خواب دیدی خِیر باشه!

 

خلاصه‌ی داستان: رامین ارژنگ از خواب برمی‌خیزد و هیچ چیز را به یاد نمی‌آورد. همسرش تلاش می‌کند حافظه‌‌ی او را برگرداند …

 

یادداشت: فرزاد مؤتمن آدم باسواد و مطلعی‌ست. سینما را به خوبی می‌شناسد، فیلم‌های ‌روز را می‌بیند و به قول معروف اهل «حال» با سینماست. فارغ از کسوت کارگردانی، اگر کنارش بنشینید و هم‌صحبتش شوید، حسابی از اطلاعاتش کیفور خواهید شد. بدون تعارف و هر نوع ملاحظه، اگر فقط ده کارگردان در سینمای ایران باشند که اتفاقات جلوی دوربین‌شان با آن چیزی که پشت دوربین می‌گذرد، کاملاً فرق کند، یکی‌شان فرزاد مؤتمن است؛ انگار وقتی از مرز دوربین و عوامل پشت صحنه می‌گذریم و به جلوی دوربین می‌رسیم، دنیا عوض می‌شود؛ به بیان واضح‌تر او فضاسازی بلد است و فضاسازی همه چیز سینماست. چه بسیار فیلم‌نامه‌های خوبی که با نابلدی کارگردان در ترسیم فضای درست هدر رفته‌اند. سایه‌روشن هم مانند همه‌ی فیلم‌های قبلی این کارگردان، حتی فیلم ضعیفی مثل پوپک و مش‌ماشاالله، فضاسازی خوبی دارد و مُهر مؤتمن را روی خود ثبت کرده است، حتی اگر در تیتراژ نام او را نبینیم. این‌که عنوان شد او اهل «حال کردن» با سینماست در همین فیلم هم به خوبی مشهود است: شخصیت‌های داستان، همین‌طوری بی‌دلیل جلوی تلویزیون نشسته‌اند و فیلم‌های خارجی می‌بینند. فیلم‌هایی مانند بزرگراه گمشده (دیوید لینچ) یا سه زن (رابرت آلتمن) که با حال و هوای سایه‌روشن در یک راستا هستند و مؤتمن کاملاً آگاهانه از بی‌دلیل بودن پخش آن فیلم‌های خاص در زمان‌هایی که زن و مرد داستان روبه‌روی تلویزیون نشسته‌اند، انگار قصد دارد مخاطب را با فیلم‌ها و اتمسفر مورد علاقه‌ی خودش شریک کند. مهم نیست پخش این فیلم‌ها در آن خانه و آن موقعیت‌هایی که آدم‌هایش هستند، کاملاً بی‌دلیل است. هر چند شخصیت اصلی داستان یعنی رامین ارژنگ (فروتن) نویسنده است که شاید توجیهی برای پخش فیلم‌ها باشد که نیست چون اصولاً نویسنده بودن رامین نه گره‌ای می‌اندازد و نه گره‌ای می‌گشاید. او «باید» نویسنده باشد تا ساختار غیرخطی و پیچیده و هذیانی داستان قابل هضم شود و توجیه پیدا کند، که نمی‌کند. فرضاً اگر او فیلم‌ساز بود چه اتفاقی می‌افتاد؟ اصلاً چرا در فیلم‌هایی که شخصیت اصلی‌شان دچار فراموشی می‌شوند و مرز بین خیال و واقعیت را گم می‌کنند، آن شخصیت اصلی حتماً باید هنرمندی چیزی باشد؟! آیا مثلاً یک نانوا نمی‌تواند دچار این معضل شود؟! اما مشکل فیلم کمی بزرگ‌تر از این حرف‌هاست: پیچیدگی بیش از حد. نمی‌توان با اطمینان گفت اما به احتمال زیاد اگر از خود بازیگران هم بپرسید بالاخره داستان چه بوده، بعید است جواب قانع‌کننده‌ای بدهند. شاید تا یک جایی از داستان، این رفت و برگشت‌ها، این تداخل خیال و واقعیت‌ها جذاب باشد اما از جایی به بعد دیگر خسته‌کننده می‌شود. ذهن (مخصوصاً ذهن‌های تنبلی مانند ذهن‌ نگارنده) سرنخ را رها می‌کند و برایش فرقی ندارد که کی به کیست. فیلم حتی به خودش هم رودست می‌زند و مشکل بزرگش همین است. حتی در پرداخت به وهم و خیال هم به‌هرحال باید اندازه نگه داشت تا به آشفتگی نرسید؛ شاید یک خواب در خواب را بتوان تحمل کرد اما یک خواب در خواب در خواب در خواب را قطعاً نمی‌توان. این فیلم به آشفتگی محض (به معنای منفی‌اش) می‌رسد و بی‌خیال مخاطب، دستش را رها می‌کند و راه خودش را می‌رود.

فیلم‌های دیگر مؤتمن در «سینمای خانگی من»:

ـ خداحافظی طولانی (اینجا)

ـ کرگدن (اینجا)

ـ آذر (اینجا)

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم