فیلمِ سکانسهای درخشان
خلاصهی داستان: یک خانواده از محلههای پایینشهر، بعد از مرگ پدر، دچار مشکلاتی میشوند؛ از یک طرف عروسی سمیه دختر کوچک خانواده که قرار است با یک مرد افغانی ازدواج کند، از طرف دیگر مشکل اعتیاد برادر خانواده، محسن که هر لحظه امکان دستگیریاش وجود دارد این خانوادهی پرجمعیت را تحت فشار قرار میدهد …
یادداشت: سعید روستایی با چند فیلم کوتاهش ثابت کرد که فیلمساز موفقی خواهد شد. دیدن از طرف آنها ( با اسم دیگر «مراسم») یکی از غافلگیرهای جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران بود که موجب شد نام او در ذهنم ثبت شود (اینجا). روستایی در فیلمهای کوتاهش و مخصوصاً همین از طرف آنها نشان داد که دیالوگنویس قهاریست و میتواند با چیرهدستی آدمهایش را پرورش بدهد و به مخاطب بباوراند. دیالوگهای پینگپونگی، تأثیرگذار و باورپذیر در کنار داستانی درگیرکننده از مشخصات کارهای کوتاه او بود.
حالا او اولین فیلم بلندش را ساخته است و از نظر داوران جشنوارهی سیوچهارم فجر آنقدر کیفیت کارش بالا بود که از بخش «نگاه نو» به «سودای سیمرغ» منتقل شد و در کنار اسمهای مطرح مسابقه داد و اتفاقاً با بُردن نُه سیمرغ بلورین، رکوردی از خود بهجا گذاشت که شاید به این زودیها کسی نتواند آن را بشکند. هر چند بردن این تعداد سیمرغ در رشتههای مختلف، کمی اغراقآمیز است و میشد چند تا از سیمرغها را به کسان دیگری داد اما بهرحال داوران متوجه بودند که این فیلم کیفیت بالایی دارد و البته تماشاگر هم با دیدنش به همین نتیجه خواهد رسید. اما این میان مشکلی وجود دارد که تکرارش در سازندگان فیلم کوتاه که به ساختن فیلم بلند روی میآورند، بارها دیده شده است: آنها فیلم بلند ساختهاند اما همچنان فرمت فیلم کوتاه را حفظ کردهاند. در واقع فیلمهای آنها، فیلمهای کوتاهِ بلندشدهای هستند که در مواقعی میدرخشد، اما در یک کلیت واحد که باید به یک داستان بلند ختم شود، ناکام میماند. ابد و یک روز دقیقاً چنین مشکلی دارد.
کارگردان در خلق فضای آن محله و آدمهایش فوقالعاده عمل کرده است انگار که خودش سالها با چنین فضا و آدمهایی آشنا باشد،. خانوادهای پر جمعیت و شلوغ که در محلههای پایین شهر زندگی میکنند. محلههایی فقیرنشین و کوچهپسکوچههایی که در پس هر دیوار و پشت در هر خانه، «جنس» جابهجا میشود. همه از کوچک و بزرگ با خرید و فروش جنس آشنا هستند و با هزار ترفند از دست پلیس و قانون میگریزند. قدرت پرداخت شخصیتها از فیلم کوتاه به اولین فیلم بلند روستایی منتقل شده است و دیالوگهایی عالی همراه با بازیهایی به شدت باورپذیر باعث شده مخاطب بتواند تمام اتفاقات درون کادر را با جان و دل احساس کند حتی اگر سر سوزنی به این محیط تعلق نداشته باشد و در زندگیاش حتی یک بار هم چنین آدمهایی را از نزدیک ندیده باشد. اصلاً همین که روستایی توانسته از پیمان معادی با آن شهرت فراتر از مرزهایش در نقش یک مرد زودپیرشده بدبختیکشیده چنان بازی درخور توجهی بگیرد، هر چند نشان از درک معادی از نقشی که در آن فرورفته دارد اما در نهایت این هدایت روستاییست که باعث میشود چیزی از قاب بیرون نزند. یا نوید محمدزاده که در نقش محسن برادر معتاد و خلافکار مرتضی، یکی از شاهنقشهای بازیگریاش را ایفا میکند؛ نقش معتاد مفنگی را بازی کردن در سینمای ما مؤلفههای مشخصی دارد که از زمان بهروز وثوقی در گوزنها (مسعود کیمیایی) به این سو ادامه دارد و حالا محمدزاده با آن خمیده راهرفتنش، صدای خشدارش و گریم مؤثرش بُعد جدیدی به این نقش اضافه میکند و انصافاً هم تأثیرگذار این کار را انجام میدهد.
گفته شد که مشکل فیلماولیهایی که از ساخت فیلم کوتاه به این عرصه پاگذاشتهاند این است که همه چیز را کوتاه میبینند و این باعث میشود فیلم اولشان فیلم کاملی از آب در نیاید. فیلم اول روستایی هم فیلمِ سکانسهای درخشان است. سکانسهایی که هر کدام به طور مجزا، دیدنی و جذاب و حتی نفسگیر از آب درآمدهاند اما کلی واحد را تشکیل نمیدهند. داستانکهایی که برای شخصیتهای متعدد فیلم در نظر گرفته شده (که اتفاقاً این شخصیتها میتوانستند کمتر هم باشند، بدون اینکه آسیبی به روایت وارد شود. انگار روستایی قصد داشته با تعدد شخصیتها به نوعی ضرب شست نشان بدهد) هیچکدام چفتوبست درستی پیدا نمیکنند و در هم فرو نمیروند، بلکه به موازات هم پیش میروند و گاهی حتی نتیجهای هم از آنها حاصل نمیشود. به عنوان مثالی روشن میتوان سکانس دعوای مرتضی با امیر، پسر شهناز (ریما رامینفر) را نام برد که در نهایت با کتک خوردن مرتضی از امیر، روی زمین افتادنش و نگاه خجالتزدهاش به نوید، برادر کوچکترش تمام میشود؛ با این نگاه پایانی، صلابت مرتضی نزد برادر کوچک از بین رفته است یا لااقل مرتضی چنین فکر میکند. حالا تصور کنید این صحنه در فیلم وجود نداشت. هیچ اتفاقی نمیافتاد. یا در نظر بیاورید اگر شخصیت لیلا (معصومه رحمانی)، دختر بهانهگیر خانواده و آن گربههایی که در اتاق نگه میدارد تا از این راه پولی در بیاورد، حذف میشد. باز هم اتفاقی نمیافتاد. اینگونه است که چفتوبست داستان جفتوجور نمیشود و صحنهها و سکانسها در طول هم قرار میگیرند بدون اینکه رابطهای علت و معلولی بینشان برقرار شود. روستایی به جای این کار تمام تمرکز خود را روی «در آوردن» صحنههای مجزای فیلمنامهاش کرده که البته انصافاً هم هر کدام در جای خود جذابیت دارند. صحنه دستگیری محسن و جلو افتادن نوید برای نشان دادن خانه او، بدون اینکه به مأموران لو بدهند برادر هستند، مثال مناسبیست برای روشن شدن موضوع؛ مأموران نوید را جلو انداختهاند تا خانه محسن را نشانشان بدهد. محسن که تا پیش از این نوید را کتک سختی زده بود، حالا با نگاههای التماسآمیز با زبان بیزبانی از او میخواهد که به سمت خانه خودشان نرود. نوید نیمنگاهی به برادر، نیمنگاهی به مأموران، کمکم به در خانه نزدیک میشود. لحظات پرالتهابیست و درست در همین لحظات صحنه اسلوموشن میشود. در نهایت نوید از جلوی خانه خودشان میگذرد و آدرس اشتباه به مأموران میدهد. این صحنه عالیست، اما چرا اسلوموشن؟ جدا از اینکه ایجاد غلوشده حس تعلیق در چنین اثر واقعگرایانهای خارج از اصول و قواعدیست که خودِ فیلم بنا کرده، این حس تعلیق چه کمکی به کلیت اثر میکند؟ هیچ! یا نگاه کنید به مثالی که تا پیش از این زده شد: دعوای مرتضی با امیر، روی زمین افتادن مرتضی و نگاه شرمنده او به نوید. این نگاه پایانی چه معنایی دارد؟ اینکه بفهمیم مرتضی پیش چشم برادر کوچکش خوار و خفیف شده در کجای داستان به کار میآید؟ در واقع روستایی فقط تلاش کرده تکصحنههایش همگی آغاز و میانه و پایان داشته باشند اما فکری به حال آغاز و میانه و پایان فیلم بلندش نکرده است. ابد و یک روز به شدت امیدوارمان میکند که به زودی شاهد فیلمساز موفقی خواهیم بود که سینما را بلد است.
من هنوز فیلم رو ندیدم و نمی دانم که نام فیلم چقدر با مسمّاست! فقط عجیب ادم را یاد فیلم ابدیت و یک روز، تئو انجلوپلوس می اندازد. این نمیتونه یک ایراد برای فیلم ایرانی باشه؟ ایا نمیشد خلاقیت بیشتری داشت برای انتخاب نام فیلم؟
ممنون از نوشته خوبتون.
در وهله ی اول چنین شباهتی به ذهن متبادر می شود اما در واقع اینطور نیست. این نام نه تنها با محتوای اثر همخوانی دارد بلکه از زبان خودِ شخصیت ها هم به آن اشاره می شود؛ «ابد و یک روز» اصلاً یک اصطلاح حقوقی ست. ممنون از شما.
با سلام؛امروز فیلم رو دیدم.واقعا این فیلم کارگردانی خوبی داره مخصوصا اینکه سعید روستایی بیست و شش ساله ست…تدوین خوبه؛بازیگرا به نحو احسن کارشون رو انجام میدن.نوید محمدزاده عالی بازی کرده؛حرف زدن راه رفتن و همه چیزش باور پذیره…
اما بنظر من در کلیت شاهکار نیست که اینهمه میگن شاهکار شاهکار!درسته که خانواده های محترم زیادی هستند که استطاعت مالی ندارند ولی اینکه تو این فیلم هی بگن بدبختن و بخاطر اون مرتضی حاضر شده خواهرش رو به افغانی بده خیلی عجیب بود؛غیرت کجا رفته؟محسن دم از غیرت میزنه ولی اگه غیرت داشت که معتاد نمیشد آبرو و حیثیتشون رو ببره!
با تشکر از نقد شما
۳٫۵/۵
فیلم رو الان دیدم.
شخصیتِ لیلا به نظرم خوب بود که بیشتر پرداخت می شد نه این که حذف می شد. مثلاً ابعادِ دیگه ای به شخصیتش اضافه می شد. به افسرده بودن و پرخاشگری اش و……….
نقد و نوشته تون خیلی خوب بود و ممنونم.
امسال هم تو جشنواره سعید روستایی سد معبر رو نوشته که محسن غرائی ساختَتِش. شما فیلم قبلی محسن غرائی رو دیدید؟ خوب بوده؟
وقتی فیلم نامه شون رو می دن به یه نفر دیگه و خودشون نمی سازن دلیلش اینه که در حد و اندازه خودشون ندیدن به نظرتون؟
اگر منظورتان «خسته نباشید!» قرایی ست که دیده ام و یادداشتی هم در سایت درباره اش خواهید یافت. درباره ی فروش فیلم نامه به دیگری، لزوماً این چیزی که شما گفتید نیست، اما می تواند این هم باشد. درباره ی «سد معبر» با خودِ روستایی که حرف می زدم، از نتیجه ی کار راضی نیست. پس این نشان می دهد که فیلم نامه اش را در حد و اندازه ی خودش می دیده اما اینکه چرا خودش آن را نساخته دیگر از او نپرسیدم. ممنون از لطف شما.
با سلام هیچ وقت با پیشنهاد دادن درباره فیلم منتقد نخواهید شد اگر چنین می شد اگر چنان می شد خیلی جالبه در بعضی از نقدهاتون پیشنهاد چطور بستن فیلم رو هم دادید الان گفتید باید شخصیت های فیلم رو کم میکرد درصورتی که ما اصلا با تعدد شخصیت مواجه نیستیم ولی با تعدد بازیگر بله که باید به اونها شخصیت داده میشد و نه حذف می شد چون لوکیشن چنین خانواده شلوغی رو ایجاب میکنه
سلام. من نگفتم «باید کم میکرد»، گفتم «میتوانستند کمتر باشند». اینها با هم فرق دارند! به نظرم دربارهی تعدد شخصیتها و دلیل جملهای که گفتم (و نه آن چیزی که شما در دهانم گذاشتید!) به اندازهی کافی نوشتهام و واضح است. ممنون.
سلام فراستی دوم چطوری ؟؟
سلام، من این فیلم رو دیدم فقط نفهمیدم آخرش چرا اونطوری شد؟ برای چی سمیه برگشت؟
بعد از ده بار دیدن تازه الان حدس زدم علت انتخاب فیلم که هیچ اشاره ای به ان نشده. با توجه به سوال خواهر مثبت از برادر بزرگ که ابد ویک روز یعنی چه واشک با نگاه به چرخ خیاطی فکر کنم کسی که دوست داشته حکم زندان ابد ویک روز گرفته و اوبرای بازگشت او باید پانزده سال صبر کند شاید ابد کم شود وگرنه با ابد ویک روز تا یک روز بعد مرگ زندان ادامه دارد امافرقش با ابد خالی اینه که حکم ابد با رفتار خوب کسر میشه وامید بیشتر داره ومثل ابد ویک روز وحشت ناک نیست که او باید منظر عشق ناکام بماند.
اصولا معنای نقد کردن واسه کسی که نه از فیلم ساختن سر درمیاره نه از بازیگری نه از هزار ابعاد دیگه مسخرست فقط واسه اینکه بگن ما هم اره یه دری وری میگن خلاص، به نظر من نقد نباید درباره حاشیه یه اثر هنری باشه بلکه باید ببینی از این کاری که انجام شده و واسش کلی وقت و پول خرج شده میخواد چی رو نشون بده؟ این فیلم هم تونسته به خوبی مشکلاتی که واسه یه خانوادت ایرانی وجود دارو رو نشون بده و باید کسی که این فیلم رو می بینه و بفهمه که همچین آدمهایی دارن با این سختی زندگی می کنند تو همین مملکت دور و بر خودمون زندگی می کنن و نباید بیکار نشست و یه کمی غیرتی بشه و هر طوری میتونیم به همدیگه کمک کنیم تا دیگه خانواده فقیری وجود نداشته باشه و یه هنرمند مجبور باشه سوژه اثرش رو از اون درست کنه