مایکل: … مرد بالشی داستان خوبیه، کاتوریان. یکی از بهترین داستاناته. میدونی، فکر کنم یه روزی نویسندهی خیلی مشهوری میشی، خدا حفظت کنه. اون روز رو میبینم.
کاتوریان: [ مکث ] کِی؟
مایکل: هان؟
کاتوریان: کِی قراره نویسندهی مشهوری بشم؟
مایکل: گفتم که، یه روزی.
کاتوریان: اونا تا یه ساعتونیم دیگه اعداممون میکنن.
مایکل: اه آره. خب، پس فکر نکنم نویسندهی مشهوری بشی.
توضیح: املای کلمات، فاصلهگذاریها، علائم و به طور کلی ساختار نوشتاری این متن عیناً از روی متن کتاب پیاده شده است.
سلام
دیالوگ خوبی بود…
سلام و ممنون.