نگاهی به فیلم دختر

نگاهی به فیلم دختر

  • بازیگران: فرهاد اصلانی ـ مریلا زارعی ـ ماهور الوند و …
  • فیلم‌نامه: مهران کاشانی
  • کارگردان: رضا میرکریمی
  • ستاره‌ها: ۲ از ۵
  • ۱۰۰ دقیقه؛ سال ۱۳۹۴

 

مسافران

 

خلاصه‌ی داستان: ستاره دختر جوان اهل جنوب، با وجود پدر متعصب و سخت‌گیرش تصمیم می‌گیرد برای یک مهمانی با دوستانش به تهران برود. او بعد از کلی کلنجار با خودش بالاخره این حرف را به پدر می‌زند اما همان‌طور که پیش‌بینی می‌کرد با مخالفت او روبه‌رو می‌شود. ستاره تصمیم می‌گیرد خودش اقدام کند و بدون اطلاع بقیه به تهران برود …

 

یادداشت: استفاده از اسم زن شخصیت اصلی داستان در تاریخ سینما مثال‌های فراوانی دارد: از ربه‌کا (آلفرد هیچکاک)،کری (برایان دی‌پالما) و آلیس (وودی آلن) بگیرید تا نمونه‌های ایرانی‌اش لیلا (داریوش مهرجویی) و پری (مهرجویی). میرکریمی برخلاف این سنت از جنسیت شخصیت داستان خود بهره می‌برد تا به این شکل اشاره‌ی آشکاری داشته باشد به فضای پدرسالارانه‌ی داستانش و شکسته شدن این فضا توسط دختر. این‌که خانواده‌ی داستان اهل جنوب کشور هستند بی‌دلیل نیست: فضای سنتی و ساختار خانوادگی اهالی جنوب به شکلی‌ست که مردمانش به مسایل ناموسی و خانوادگی حساس‌تر هستند و به قول معروف غیرتی‌اند. همین باعث می‌شود که فرار ستاره از خانه و حرکتش به سمت تهران ملتهب‌تر و تابوشکنانه‌تر جلوه کند و اسم داستان هم به همین نکته اشاره دارد. اگر نام فیلم «ستاره» بود، آن وقت شاید تعمیم دادنش به کلیت جامعه‌ی مردسالار/پدرسالار آن‌قدرها محلی از اعراب نداشت اما انتخاب جنسیت شخصیت اصلی برای نام فیلم، انگار حوزه‌ی وسیع‌تری را دربرمی‌گیرد و تعمیم‌پذیرش می‌کند. اما باید دید این امکان در تار و پور خودِ فیلم و داستانی که تعریف می‌کند هم قابل دریافت هست یا نه.

 سفر پدر ستاره یعنی احمد از جنوب به تهران بسیار یادآور سفر دکتر  خیلی دور، خیلی نزدیک به میان صحراست. در آن فیلمِ دیگر میرکریمی، دکتر همه‌چیز را می‌گذارد و تک‌وتنها سفری ادیسه‌وار را آغاز می‌کند تا در نهایت به خودش برسد و به قول معروف رستگار شود. این‌جا هم احمد عزیزی سفری را آغاز می‌کند که در نهایت به شناخت خودش و دوروبری‌هایش ختم می‌شود. اما فرقی که این دو مسافر با هم دارند در بستری‌ست که برای سفرشان فراهم شده که در فیلم جدید میرکریمی چندان پرمایه نیست. داستان تک‌خطی خیلی دور، خیلی نزدیک به دلیل نوع نگاه عرفانی ـ فلسفی فیلم‌ساز به شخصیتش، آن کندی و سکون و سکوت را می‌طلبید. مردی به دنبال پسرش که تازه فهمیده مبتلا به تومور مغزی‌ست به دل بیابان می‌زند تا هم او را بیابد و هم خودش را. این ایده‌ی داستانی، خودش به اندازه‌ی کافی گویای آن است که با فیلمی (اگر عصبانی نمی‌شوید!) روشنفکرانه طرفیم که ذاتش به تعابیر و تفاسیر گوناگونی راه می‌دهد تا حدی که حتی می‌شود از ایجاد سایه‌های بلند و کوتاه ماشین دکتر روی تپه‌های شنی صحرا که به رقص سایه می‌ماند هم به ارجاعی فرامتنی رسید و مدت‌ها درباره‌اش حرف زد. در واقع ریتم کند اثر نه از سرِ نبودِ داستان بلکه از الزامات داستان و بخشی از آن است. اما این‌جا چه قبل از سفری که احمد آغاز می‌کند و چه بعد از آغاز آن، همه‌چیز کند و کشدار است و این کندی دیگر الزام داستان نیست. طبیعتاً قصد این نیست که دو فیلم یک فیلم‌ساز با هم مقایسه شوند و از این طریق مثلاً به قوت فیلم اولی و ضعف دومی برسیم. چه هر فیلمی بدون پیش‌زمینه و بدون دانستن حتی نام کارگردان هم باید حرف خودش را بزند و کار خودش را بکند. هدف از به‌میان‌آوردن ساخته‌ی قدیمی‌تر میرکریمی در این‌جا، نه تنها مشابه بودن ایده‌ی سفر یک مرد برای شناخت خود و دور‌وبرش است، بلکه مقایسه‌ی دو فیلم با ایده‌ای مشابه (که الزاماً قرار نیست کارگردان‌شان یک نفر باشد) است که اولی کشدار بودن و کندی را به دلیل حال‌وهوای داستانش «می‌طلبد» و دومی به دلیل ضعف در داستان‌پردازی کند و کشدار «جلوه می‌کند». اولی با چینش صحیح صحنه‌ها و دادن کدهای درست به تماشاگر و پرداخت مینیمالیستی لحظه‌ها به تماشاگر هشدار می‌دهد قرار است فیلمی کند ببیند اما دومی با ایجاد هیجان در بستری کلاسیک و داستانگو  به ورطه‌ی کشدار بودن می‌رود و خسته‌کننده می‌شود. فیلم از همان ابتدا سئوال ایجاد می‌کند، ترس ستاره از بیان حرفش را به مخاطب القا می‌کند و با توجه به صحنه‌ای که طراحی‌شده به مخاطب نشان می‌دهد پدر خانوده روی دخترش به شدت حساسیت دارد. گره اول جایی افکنده می‌شود که ستاره تصمیم می‌گیرد در حرکتی انتحاری با هواپیما به تهران برود و برگردد و گره بعدی زمانی‌ست که هواپیمای برگشت کنسل می‌شود و خبر به گوش پدر می‌رسد … ملاحظه می‌کنید که همه‌چیز با شیوه‌ای کلاسیک و داستانگو چیده شده تا مخاطب را درگیر کند. این‌جا دیگر برخلاف خیلی دور، خیلی نزدیک نه فضایی فلسفی‌گونه و عرفانی حاکم است و نه سکنات و شغل و حرکات و هیبت احمد به عنوان یکی از دو سه شخصیت مهم داستان، به  چنین فضایی نزدیک!

صحنه‌ی شروع داستان، جایی که چند دختر دور یک میز نشسته‌اند و با هم حرف می‌زنند، آن‌قدر طولانی‌ست که شاید تماشاگر را عصبی کند. بعد نوبت به معرفی خانواده‌ی ستاره و خود ستاره می‌رسد و تردید او برای گفتن یا نگفتن ماجرای سفرش که تا تصمیم او برای گفتن ماجرا باز هم زمان زیادی می‌گذرد. در نهایت نیمه‌ی اول داستان تا حدود دقیقه‌ی ۴۵، یعنی تا جایی که احمد سفرش را آغاز می‌کند می‌توانست بسیار کم‌تر از این حرف‌ها باشد. بگذریم از این‌که تابوشکنی ستاره هم چندان باورپذیر از آب در نمی‌آید؛ درست است که فاصله‌ی تهران تا آبادان با هواپیما فاصله‌ای تقریباً یک‌ونیم‌ساعته است اما با احتساب معطلی‌های فرودگاه در مسیر رفت و برگشت و هم‌چنین مسافت مقصد مورد نظر تا فرودگاه در تهران و آبادان، شاید سفر تهران ـ جنوب یک روز کامل یا لااقل نصف یک روز را اشغال کند که در این‌صورت حرکت ستاره برای رفتن به تهران از‌پیش‌شکست‌خورده و در نتیجه باورپذیر نیست. او نمی‌تواند به این سرعت برود و برگردد و تازه انتظار داشته باشد پدرش هم بویی نبرد. آن مهمانی دخترانه در تهران هم چیز خاصی نیست که ارزش به جان خریدن چنین خطری را داشته باشد: کمی وراجی در کافی‌شاپ و بعد صحنه‌ی تکراری ماشین‌سواری و موسیقی بلند و جیغ‌ودادهای دخترانه … این‌گونه است که نه‌تنها سفر ستاره باورپذیر نیست بلکه سفر احمد هم با توجه به نبود مصالح داستانی یا کمبود آن، به ورطه‌ی خسته‌کننده‌شدن و کشداربودن می‌افتد. نیمه‌ی دوم داستان که به شرح اتفاقات بین پدر و دختر در تهران می‌گذرد هم به همان شکل نیمه‌ی اول با کم‌ترین مصالح داستانی پیش می‌رود. نرم شدن تدریجی احمد و به قول معروف از خر شیطان پایین آمدنش و صلح با دختر، به آن دیالوگ‌های قابل‌ پیش‌بینی فرزانه خواهر احمد می‌انجامد که در نهایت توی روی برادر بزرگ‌تر می‌ایستد و از این‌که همیشه حرف حرف او بوده مؤاخذه‌اش می‌کند. دکتر خیلی دور، خیلی نزدیک از همه‌چیز به هیچ می‌رسد و حتی در آستانه‌ی مرگ قرار می‌گیرد تا این‌گونه به شناخت جدیدی از زندگی برسد اما احمد دختر با غرغرهای خواهرش آیا به شناخت رسیده است؟ تماشاگر چطور؟

فیلم‌ دیگر میرکریمی در «سینمای خانگی من»:

ـ امروز (اینجا)

۹ دیدگاه به “نگاهی به فیلم دختر”

  1. رهرو گفت:

    عرض سلام و ادب

    واقعا صحنه ابتدایی فیلم به طرز فجیعی رو اعصاب بود.. و اون اشتباهات فرودگاه و بسته شدن کانتر و یهویی پیدا شدن جای خالی.. اما دو سوال: کل وزن فیلم، تغییر باورها، تغییر شخصیت و خلاصه همه چی در ارتباط با پدره.. چرا دختر؟.. و دوم صحنه پایانی فیلم.. به همان بدی شروع نیست؟ پدر پشت بام و زیر برف در حال تعمیر.. هیچ پیامی نمیتونه منتقل کنه.. دختر کجاست؟

    • damoon گفت:

      سلام. درباره ی اسم، شاید به این دلیل «دختر» شد که این دختر داستان است که باعث به وجودآمدن تمام این تغییرات در پدر می شود. او موتور ماجرا را روشن می کند و داستان شکل می گیرد. اما درباره ی صحنه های شروع و پایان موافقم؛ صحنه های خوبی نیستند.

  2. مه پاش گفت:

    در کُل فیلمی نیست که ارزشه خرید بلیط سینما داشته باشد… اما دیدنش در سینمایِ خانگی خالی از لطف نیست. اون هم به لطف بازیگرانِ سرشناسش.
    با تشکر از شما

  3. قاسم گفت:

    با تشکر از شما.من هم با این مطلب شما موافقم.اما شروع فیلم و وراجی های اول فیلم اعصاب منو خورد نکرد.اتفاقا خوب جلو رفت.چون بهرحال شلوغ کاری عده ای بود.
    فیلم تا نیمه اول بنظر من خوب پیش رفت ولی بعدش بسیار بسیار بد شد.
    همانطور که شما هم اشاره کردید؛انجام سفر برای همچین قراری اصلا باورپذیر نیست!
    بازی ماهور الوند هم از اول بد نیست باور پذیره ولی رفته رفته جیغ و ناله میشه.
    نکته مثبت فیلمبرداری خوب فیلم هست که لانگ شات ها خوب از کار دراومده.موسیقی فیلم هم کاملا مثل اثار قبلی جناب علیقلی بود.به هیچ وجه عالی نبود که جایزه بگیره(!)
    از نظر یه جنوبی یه گلایه دارم:وقتی کارگردان تصمیم میگیره بازیگر با لهجه صحبت کنه باید لهجه خوب اسنفاده بشه مثل ناخدا خورشید.ولی در این فیلم فرهاد اصلانی و ماهور الوند انگار نه انگار قراره جنوبی باشن؛یک لحظه تهرانی یک لحظه جنوبی و یک لحظه هر دو!!
    با تشکر

  4. اِلسا گفت:

    سلام. صبح بخیر
    ممنون از نقد زیباتون. و منم به این فیلم امتیاز ۲ رو می دم.

    ماهور الوند در مصاحبه هاش گفته من از طریق پدرم واردِ سینما نشدم.
    سؤالم این هست که اگر دختری یا چهره خانم الوند و حتی تحصیلات بالاتر و همین توانمندی های برای تست بازیگری می رفتند(قبول می کنیم که تست گرفته شده در شرایط برابر از همه!) آیا ایشون باز هم انتخاب می شدن؟ این بدیهی نیست که از طریق نسبت خانوادگی شون وارد شدن؟ اگر قرار بود از بازیگر بومی استفاده بشه پس چرا این خانم که خیلی جاها مشکلِ لهجه دارن؟

    سؤال دومم در موردِ فیلمی هست که قبلاً ازتون در موردش پرسیده بودم و شما هم لطف کردید و پاسخ دادید(مالاریا)
    مگه ۱۲ بهمن جشنواره امسال رو پیش و رو نداریم پس چرا این فیلم اکران نمی شه؟! مگه می شه فیلمی کمتر از یک ماه نمایش داده شه؟ا

    سؤال سومم کاملاً بی ربط تر هست. آیا خبر دارید که از رمان هزار خورشید تابان و جانِ شیفته فیلم های سینمایی ساخته شده یا نه؟
    من هر چه قدر جست و جو کردم به نتجه ای نرسیدم.
    عجیب نیست از شاهکارِ رومن رولان فیلمی ساخته نشده؟!
    آخه این اتفاق در موردِ اغلبِ رمان های کلاسیک افتاده.
    خیلی ازتون ممنون

    • damoon گفت:

      یک: راستش نمی شود صد در صد قضاوت کرد که این انتخاب به خاطر پیشینه ی پدر بوده یا نه. اما در وهله ی اول، چیزی که به نظر می رسد، این است که به همین خاطر بوده! واقعاً نمی شود قطعی نظر داد. اما می توان گفت که بی تاثیر نبوده. به هر حال ماجرای شانس است. شانس برخی آدم ها، از برخی دیگر بیشتر است و نمی شود این را کتمان کرد. کسی که در خانواده ای به دنیا می آید که پدر و مادرش بازیگر هستند، طبیعتاً شانس بیشتری برای بازیگر شدن دارد تا کسی که در خانواده ی کارمند به دنیا می آید. این را نمی شود کاریش کرد. زندگی اینطوری ست.
      دو: من فیلم «چاقی» (راما قویدل) را سه سال قبل در جشنواره دیدم اما هنوز اکران نشده است! شما در گروه «هنر و تجربه» با فیلم هایی برخورد می کنید که بعد از ده یازده سال اکران می شوند! یک فیلم مراحل مختلفی را برای اکران طی می کند که بسیار پیچیده است و به عوامل زیادی بستگی دارد. ممکن است «مالاریا» سال بعد یا سال بعدتر یا سال بعدتر اکران شود. ممکن هم هست اصلاً اکران نشود!
      سه: راستش خبر ندارم و به نظرم عجیب نیست اگر ساخته نشود. اصلاً به نظرم احتیاج هم نیست که ساخته شود! روبرو شدن با این رمان کار سختی ست. رمان های کم حجم تر و ساده تر از این در تاریخ سینما تبدیل به فیلم شدند که هیچ وقت مانند خودِ کتاب قدرت نداشتند. اصلاً به نظرم رفتن به سراغ رمان های سترگ کار بیهوده ای ست. کتاب و فیلم، دو مدیوم جداگانه هستند. هر کدام باید حرف خودشان را بزنند.

  5. اِلسا گفت:

    خیلی خیلی ممنونم از پاسخِ مفصلتون.
    ولی اقتباس های ادبی خوب یا خیلی خوبی هم داشتیم.
    مثلاً اتوبوسی به نام هوس.
    یا نسخه هایی که از زنان کوچک ساخته شده.
    تو کلاسیک ها کلی می تونیم پیدا کنیم.
    و البته که درسته و حق با شما است. اگه اول رمان رو خونده باشیم ممکنه تو ذوقمون بخوره.
    ولی همین رمان هرگز ترکم مکن(ایشی گورو) هم فیلمِ خوبی ازش ساخته شده.
    منظورم این بود که به شدت پتانسیل فیلم شدن رو دارن بعضی کتاب ها.

    من نقدها و نوشته های غیرمغرضانه و بی طرفانه شما رو مدتی است دنبال می کنم. لطفاً در مورد فیلم های ELLE، CERTAIN WOMEN، HOME 2008
    هم بنویسید. چون نقدِ خوبی ازشون پیدا نکردم. به خصوص فیلم خانه که دریغ از یک مطلب در اینترنت! عجیب بود برام خیلی.
    خیلی ممنونم

    • damoon گفت:

      درباره ی «خانه» که توضیح دادم در پُست «دانلود ۱۳: پادو»، اما درباره ی «برخی زنان» هم اگر انگلیسی اش را دقیق می نوشتید، نتیجه ای برای تان می آورد. اما احتمالاً شاید املایش را اشتباه تایپ کردید. بروید به دسته ی «سویئچ پن» و بخش «کوتاه درباره ی چند فیلم، شماره ی سی و هفت».

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم