نگاهی به فیلم دادگاه نورنبرگ Judgment at Nuremberg

نگاهی به فیلم دادگاه نورنبرگ Judgment at Nuremberg

  • بازیگران: اسپنسر تریسی ـ ماسیمیلیان شل ـ برت لنکستر و …
  • فیلم‌نامه: ابی مان براساس داستانی از خودش
  • کارگردان: استنلی کریمر
  • ۱۸۳ دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال ۱۹۶۱
  • ستاره‌ها: ۴ از ۵

 

اگر هیتلر نبود…

 

خلاصه‌ی داستان: محاکمه‌ی اعضای عالی‌رتبه‌ی قضایی دوران آلمان نازی در دادگاهی آمریکایی …

 

یادداشت: لحظه‌ای در فیلم هست که قاضی هایوود باید رأی نهایی دادگاه را درباره‌ی متهمان اعلام کند. او مکث می‌کند، با هدفونش ور می‌رود، آب دهانش را قورت می‌دهد، باز هم مکث می‌کند. در این لحظه با بازی فوق‌العاده‌ی اسپنسر تریسی به‌خوبی در جریان درونیات این قاضی آمریکایی قرار می‌گیریم؛ در این شرایط چه کار ترسناکی‌ست صادر کردن رأی. از ابتدای فیلم با سخنرانی‌های دادستان آمریکایی و وکیل‌مدافع آلمانی هانس رولف با بازی درخشان ماکسیمیلیان شل که برایش اسکار هم به ارمغان آورد، با دیده‌ها و شنیده‌های دیگری که هر لحظه قاضی هایوود و البته تماشاگر را در موقعیتی جدید قرا می‌دهند، کلاف سردرگمی به وجود می‌آید که پیدا کردن سرِ آن کاری غیرممکن می‌نماید. فیلم مرحله‌به‌مرحله و با احضار شدن شاهدانی جدید قضاوت‌ها را به چالش می‌کشد. دادستان آمریکایی برای پرونده‌ی نازاسازی یهودی‌ها در دوران هیتلر، مردی را که به این مصیبت گرفتار آمده به جایگاه احضار می‌کند اما کمی بعد هانس رولف با اثبات این‌که او یک دیوانه است، بُعد جدیدی به ماجرا می‌دهد. دادستان آمریکایی دکتری آلمانی را به جایگاه می‌خواند که شهادت می‌دهد متهمین تقصیرکار هستند اما هانس رولف با آن زبان شیوا و هوش بالایش نشان می‌دهد که خودِ شاهد هم در آن دوران به خاطر دریافت حقوق بازنشستگی، زیر پرچم رایش سوم سوگند خورده است که اگر او و امثال او سوگند نمی‌خوردند، شاید هیتلر آن‌قدر قوی نمی‌شد. این استدلال‌ها و ردشان، موازی می‌شود با مشاهدات دیگر ما و قاضی هایوود، از جمله جایی که زن مستخدم او از کارهای خوبی می‌گوید که هیتلر به عنوان رهبری پرقدرت برای آلمان و مردمش انجام داد. مثل ساخت جاده و اتوبان. یا جایی دیگر که قاضی هایوود مشغول قدم‌زدن با بانو برتولت در سطح شهر است و زن سعی می‌کند از زیبایی معنای اشعار آلمانی بگوید در حالی که از کنار کافه‌ای رد می‌شوند که جماعت مست داخل آن مشغول خواندن آوازی قدیمی و معروف هستند. به همین شکل داستان طی نزدیک به سه‌ساعت روندی رفت‌وبرگشتی را طی می‌کند تا قاضی هایوود و مخاطبین فیلم را در برزخی سخت قرار دهد. برزخی که امکان مقصر دانستن یا ندانستن متهمین بسیار چالش‌برانگیز جلوه می‌کند. سئوالی که در تمام مدت ذهن مخاطب را درگیر می‌کند این است که آیا واقعاً این چند نفر مقصر جنایات اتفاق‌افتاده در دولت نازی هستند؟

قبل از رسیدن به جواب بد نیست نگاهی بیندازیم به یکی از رمان‌های معروف درباره‌ی دوران نازی‌ها و عاملین جنایت‌های بی‌رحمانه‌ی یهودی‌ها. مرگ کسب‌وکار من است نوشته‌ی روبر مرل یکی از آن رمان‌های تکان‌دهنده و ترسناکی‌ست که سراغ مردی می‌رود که سال‌ها مسئول اردوگاه آشوویتس بوده. او در کتاب رودلف لانگ نام دارد که البته نام واقعی‌اش رودلف هوس است. روبر مرل طی حکایتی شنیدنی و وحشت‌آور، دوران کودکی این آدم تا زمانی که او به قدرت می‌رسد را وارد چارچوب داستانش می‌کند و تلاش می‌کند طی یک روند روان‌شناسانه به عمق وجود آدمی هولناک نقب بزند که کودکی‌اش با پدری سخت‌گیر و متعصب گذشت و نوجوانی‌اش در بحبوحه‌ی جنگ اول جهانی با قتل و خون‌ریزی و کشتار همراه شد تا رسید به ورود به حزب نازی و قتل برای اهداف این حزب و در نهایت رسیدن به مقام افسری بلندپایه که هزاران آدم را در کوره‌های آدم‌سوزی اردوگاهش به چربی صابون تبدیل کرد. در یکی از ترسناک‌ترین صحنه‌های داستان/واقعیت، وقتی لانگ در دادگاه جنایات جنگی روبه‌روی قضات قرار می‌گیرد این‌گونه از خودش دفاع می‌کند که: «یک بار، در فرصتی که پیش آمد، دادستان فریاد زد: ـ شما سه‌میلیون‌ونیم انسان را کشته‌اید! من اجازه‌ی صحبت گرفتم و گفتم: ـ معذرت می‌خواهم، دو‌میلیون‌و‌نیم بیش‌تر نبوده. سر‌و‌صداهایی از همه‌جای تالار بلند شد و دادستان فریاد کشید که من باید از این همه وقاحت خجالت بکشم. در حالی که من جز تصحیح یک رقم نادرست کاری نکرده بودم.» هر چند در این لحظه‌، مخاطب از خونسردی این آدم یخ می‌زند اما در عین حال سئوال دیگری هم ذهن را مشغول می‌کند: او تا چه حد مسئول این کشتارهای وحشیانه است؟ به قول خودش، فقط وظیفه‌اش را آن‌طور که به او دستور داده‌اند انجام داده و اگر یک بار دیگر هم چنین دستوری به او بدهند، همین عمل را تکرار خواهد کرد. روبر مرل تلاش می‌کند تصویری چندبُعدی از آدمی ارائه کند که نمی‌توان تمام تقصیرها را به گردن او انداخت. نوع زندگی او، زمانه‌ای که در آن به دنیا آمده، افرادی که در مسیرش به آن‌ها برخورد کرده و مجموع اتفاقات ریز‌ودرشت دیگر، عواملی شده‌اند برای آن چیزی که اکنون از او می‌بینیم.

به فیلم برگردیم: متهمان چقدر در اتهامات وارده سهیم هستند؟ دادستان فیلم مستندی در دادگاه نشان می‌دهد از اتفاق‌های وحشت‌آور و غیرانسانی اردوگاه‌های کار اجباری و کوره‌های آدم‌سوزی. صحنه‌هایی که مو‌ بر تن آدم راست می‌کند. همه از دیدن این لحظات آشفته می‌شوند و کریمر با نماهایی از مأمورین انتظامات دادگاه که هراسان چشم بر پرده دوخته‌اند، تأثیر این لحظات را حتی بر حاشیه‌ای‌ترین آدم‌های درون فیلم هم نشان می‌دهد. با دیدن این صحنه‌ها، متهمین حاضر در دادگاه را مقصر می‌دانیم؛ کسانی که حکم چنین وحشی‌گری‌هایی را صادر کرده‌اند. اما کمی بعد که وکیل مدافع متهمین هانس رولف روی صحنه می‌آید، از سیاه مطلق فاصله می‌گیریم و فیلم تلاش می‌کند همین ایده را بسط و گسترش بدهد. هانس رولف در جایگاه قرار می‌گیرد و در حالی که مشخص است از دیدن این صحنه‌ها آشفته‌ شده، با ابراز تأسف از این وحشی‌گری‌ها، جنبه‌ی دیگری از ماجرا را پیش چشمان‌مان باز می‌کند: او با نشان دادن این تصاویر در دادگاه مخالف است و ادامه می‌دهد که آیا با این تصاویر قرار است گفته شود تمام مردم آلمان در این کار مقصرند؟ که تمام آن‌ها از این موضوع و فجایع اطلاع داشته‌اند؟ و این‌که اگر کسانی مثل دکتر یانینگ نبودند، ممکن بود شاهد فجایعی بدتر از این هم باشیم. بعدتر که اصلی‌ترین متهم پرونده یعنی دکتر ارنست یانینگ خودخواسته دست به اعتراف می‌زند، ماجرا پیچیده‌تر هم می‌شود. او با قدرت و صلابت و شجاعت از دورانی پر از ترس و وحشت می‌گوید که همه حتی از خودشان هم می‌ترسیدند. او هر چند به اشتباهاتش اعتراف می‌کند اما تأثیر شرایط و دورانی که در آن مسئولیت کارها را برعهده داشتند را هم نادیده نمی‌گیرد. او می‌گوید هر کاری کرده به خاطر حس میهن‌پرستی و برای خوبی آلمان کرده در حالی که مسخ حرف‌های هیتلر شده بود. حتی تصویری که فیلم از دکتر یانینگ نشان می‌دهد مردی‌ست آرام که سکوت اختیار کرده و آن‌گاه که لب به سخن می‌گشاید، بسیار منطقی و هوشمند می‌نماید. کریمر با انتخاب برت لنکستر تصویری دلپذیر از این شخصیت ارائه داده تا بیننده را در همان برزخی قرار بدهد که مدنظرش است. اما تیر خلاص را در نهایت هانس رولف شلیک می‌کند. او بعد از حرف‌های دکتر یانینگ، تلاش می‌کند این نکته را به اثبات برساند که اگر او و بقیه‌ی متهمین مقصرند، پس کل دنیا هم که حرف‌ها و ایده‌های هیتلر را از طریق رسانه‌ها شنیده و خوانده و دم نزده به همان میزان مقصرند. و خوب که فکر کنیم متوجه می‌شویم چقدر این سخنرانی انتهایی وکیل‌مدافع درست است. واقعاً چطور می‌شود تنها چند نفر را مقصر دانست؟ شاید چون این‌طور راحت‌تر است. حتی خیلی راحت‌تر است که مسئولیت تمام فجایع را به گردن هیتلر بیندازیم.

کریمر به رغم آن‌که درام سه‌ساعته‌اش غالباً در صحن دادگاه اتفاق می‌افتد موفق شده با فیلم‌نامه‌ای قوی و البته دکوپاژهای درست، فیلمی بسازد قدرتمند و تمیز. حرکات دوربین و تنوعی که در چینش آن وجود دارد، چشمان تماشاگر را به بازی می‌گیرند و او را از حالتی که ممکن است بعد از شنیدن دیالوگ‌هایی طولانی و چندین‌و‌چند خطی به او دست بدهد، می‌رهانند. در این میان البته بازی تأثیرگذار و قدرتمند بازیگران عنصر مهم صحنه است. ماکسیمیلیان شل هر بار که در صحن دادگاه حاضر می‌شود همه‌ی توجه‌ها را به خود جلب می‌کند. او نقشی را بازی کرد که ابتدا قرار بود به مارلون براندو برسد. اما ایده‌ی کریمر برای از میان برداشتن تفاوت زبانی و حذف مترجم‌هایی که حرف‌های آلمانی‌های حاضر در دادگاه را به انگلیسی و بالعکس ترجمه می‌کنند و یکی‌کردن زبان فیلم، بسیار جالب توجه است؛ تا چند دقیقه‌ی ابتدایی حرف‌ها توسط مترجمینِ هم‌زمان ترجمه می‌شود اما بعد از این‌که این پیش‌فرض را پذیرفتیم، دوربین در زومی سریع به وکیل مدافع نزدیک می‌شود و آلمانی حرف زدن او به انگلیسی تغییر پیدا می‌کند و تا پایان همه‌ی آلمانی‌ها، انگلیسی حرف می‌زنند.

و بالاخره سئوال مهم این‌جاست: آیا اگر هیتلر نبود هیچ‌کدام از این فجایع اتفاق نمی‌افتاد؟ طبیعتاً جواب به این پرسش غیرممکن است اما در طول تاریخ همیشه حماقت و کوته‌بینی انسان‌ها در یکی‌دو نفر خلاصه شده تا راحت‌تر بتوان درباره‌ی کلیت یک موضوع فاجعه‌بار نظر داد: مقصر اوست! واقعاً هیتلر تا کجا مقصر است؟

 

فیلم‌های دیگر کریمر در «سینمای خانگی من»

ـ میراث باد (اینجا)

ـ حدس بزن چه کسی برای شام می‌آید (اینجا)

 

 

۸ دیدگاه به “نگاهی به فیلم دادگاه نورنبرگ Judgment at Nuremberg”

  1. coldplay گفت:

    مرسی از معرفی این فیلم.حتما این فیلم را خواهم دید.بتازگی کتابی از فیلیپ گاوین راجع به جنگ جهانی دوم خوندم.دیدن این فیلم واجبه.
    جدیدا فیلم غ.تمام فلزی رو دیدم ک عالی بود خصوصا بخش آموزشی. فیلم تاریخی نبرد الجزایر رو هم دیدم ک پسندیدم.

  2. coldplay گفت:

    بنظر شما ایا واقعا ه.کاست واقعی بوده؟یعنی انطور ک.غربی ها میگن؟من نمی گم نبوده اما مشکوکم ب این قضیه.نظر شما چیه

  3. هیوا گفت:

    با سلام ممنون از نقدتون

    در صحنه ای که قاضی به درخواست یانینگ برای ملاقات به زندان میره
    در اونجا قاضی یه جمله ای به یانینگ میگه(البته اخرین جمله ی فیلم هم هستش ) که بنظرم دیدگاه مخاطب رو در چند ثانیه در مورد یانینگ که کل فیلم ۳ ساعت سعی در اخلاق خوب او بود رو عوض می کنه و اون جمله این بود :به زمانی رسیدی ،که اولین باری که یک نفر رو به مرگ محکوم کردی می دونستی که اون بی گناهه

  4. رضا گفت:

    تدوین فیلم هم خیلی خوبه. ۳ ساعت فیلم با کات‌های عالی داستان رو پیش می‌بره.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم