نگاهی به فیلم مشکل گیتی

نگاهی به فیلم مشکل گیتی

  • بازیگران: حمید فرخ‌نژاد ـ رویا نونهالی ـ یکتا ناصر و …
  • فیلم‌نامه: عبدالرضا منجزی
  • کارگردان: بهرام کاظمی
  • ۹۰ دقیقه؛ محصول ۱۳۹۴
  • ستاره‌ها: ۲ از ۵
  • این یادداشت در شما‌ره‌ی ۵۱۸ ماهنامه‌ی «فیلم» منتشر شده است.
  • رسم‌الخط این یادداشت به سبک رسم‌الخط ماهنامه‌ی «فیلم» تنظیم شده است.

 

تلگرام، واتس اپ، ایمو، تانگو، باباکرم

 

خلاصه‌ی داستان: ایرج و گیتی زوج ظاهراً خوشبختی هستند که زندگی مرفهی دارند. گیتی دائماً سرش در موبایل است و با دوستانش در اینستاگرام و فیس‌بوک و غیره، وقت می‌گذراند. ایرج از این مسئله به شدت شاکی‌ست. یک روز که ایرج دختری به نام صوفیا را در محل کارش می‌بیند، بند را به آب داده و همان روز گیتی را به کافی‌شاپ همیشگی‌شان فرا می‌خواند تا به او بگوید که دیگر زندگی برایش سخت شده است. گیتی از شنیدن حرف‌های ایرج عصبانی می‌شود اما شب که ایرج به خانه می‌آید و ماجرای صبح را به کل انکار می‌کند، گیتی دچار توهم می‌شود …

 

[یک توضیح کوتاه: راستش نوشتن از آشفتگی فیلمی که کارگردانش را می‌شناسی، فیلم‌نامه‌ی خودت دستش است، خانه‌ات دعوتش کرده‌ای و ساعت‌های زیادی را با او گذرانده‌ای کار سختی‌ست انصافاً. اما می‌دانم که بهرام کاظمی بسیار نقدپذیر و البته سربه‌زیر است و خیلی خوب کنار می‌آید و می‌پذیرد. پیش از ساخته شدن فیلم، فیلم‌نامه را خوانده بودم و همان موقع که ایشان لطف کرده بودند و از من نظر خواسته بودند، گفته بودم که داستان آشفته است و منظور را منتقل نمی‌کند. ایشان بسیار اصرار داشتند که معضل این روزهای جامعه‌ی مثلاً مدرن ایران یعنی استفاده‌ی بی‌رویه و غلط از گوشی‌های هوشمند و پرسه‌زدن در فضای مجازی را وارد خط اصلی فیلم‌نامه بکنند. این رویکرد البته رویکرد درستی‌ست و پرداختن به این موضوع مهم در یک فیلم کمدی، البته که احترام‌برانگیز است اما … ادامه‌اش را خودتان بخوانید. همان‌طور که در نوشته هم آورده‌ام، نوشتن درباره‌ی فیلمی که کارگردانش را می‌شناسی، سخت است مگر این‌که مثل بهرام کاظمی اهل منطق و گفتگو باشد.]

 

یادداشت: بهرام کاظمی کارگردانی قدیمی‌ست. او دستیار خیلی از کارگردان‌های بزرگ سینمای ایران از عباس کیارستمی تا داریوش مهرجویی بوده و بعد که خودش دست به ساخت فیلم زده به ژانرهای مختلفی سرک کشیده. هم در ژانر حادثه‌ای فیلم ساخته (پادزهر)، هم در ژانر پلیسی خودش را امتحان کرده (هدف) و هم خواسته کمدی کار کند (همین فیلم). در تمام فیلم‌هایی که ساخته هدفش تعریف یک داستان سرراست و قابل فهم بوده بدون پیچ‌وتاب. او قصدش سرگرم کردن مخاطب است. این‌که چه‌قدر در ساخت و پرداخت داستان‌هایش تا پیش از فیلم اخیر، موفق عمل کرده مسئله این نوشته نیست، چرا که هر فیلم با خودش سنجیده می‌شود و نه با کارهای قبلی کارگردانش. کاظمی در جدیدترین کارش سعی کرده با فیلم‌نامه‌ای که درباره استفاده غلط و بی‌رویه از فضای مجازی هشدار می‌دهد و البته کمی هم نمک دارد، هم داستانش را تعریف کند و هم در زیرمتن به مخاطبش هشدار بدهد که کم‌تر سرشان را در گوشی کند و بیش‌تر به زندگی توجه نشان دهد. هدفی احترام‌برانگیز که دل‌مان می‌خواهد به ثمر بنشیند تا هم خندیده باشیم و هم احیاناً پیامی شنیده باشیم.

سکانس آغاز فیلم جشن سالگرد ازدواج ایرج و گیتی‌ست که خیلی سریع شخصیت‌های اصلی و فرعی معرفی می‌شوند و هدف داستان که همان هشدار به استفاده غلط از فضای مجازی و گوشی‌های هوشمند است، پررنگ می‌شود؛ همه مدعوین به جای این‌که سرشان گرم جشن باشد، در گوشی‌های‌شان چرخ می‌زنند. البته کمی بعد چند استفاده درست از همین گوشی‌ها را هم می‌بینیم که شاید یک‌طرفه به قاضی نرفته باشیم: بعد از قطع برق، مهمان‌ها با نور صفحه گوشی‌های‌شان مجلس را روشن می‌کنند و دیگر این‌که گیتی و ایرج با نرم‌افزار ارتباطی گوشی‌شان با دخترشان که خارج از کشور زندگی می‌کند، تماس می‌گیرند. به هر حال این شروع خوبی‌ست برای وارد شدن به داستان اصلی. در واقع تا سی‌چهل دقیقه  ابتدایی هم داستان خوب پیش می‌رود که مخصوصاً بازی پرانرژی رویا نونهالی بسیار کمک می‌کند تا مخاطب ماجرا را دنبال کند. هر چند تدوین موازی صحنه سر کار رفتن ایرج و به مزون لباس رفتن گیتی زیادی کش پیدا می‌کند اما به هر حال اختلال در حرکت آسانسور و بعد آشنایی ایرج و مخاطب با صوفیا و بعدتر قرار ایرج و گیتی در کافی‌شاپ و آن تغییر ناگهانی رفتار ایرج که در کمال تعجبِ گیتی و مخاطب می‌گوید دیگر نمی‌تواند به این زندگی خسته‌کننده با گیتی ادامه بدهد چون فکر می‌کند گیتی با لپ‌تاپ و موبایلش زندگی مشترک دارد و نه با او، کشش خوبی برای ادامه داستان در مخاطب ایجاد می‌کند.

الگویی که مشکل گیتی سعی می‌کند آن را پیاده کند، در سینمای جهان مثال‌های فراوانی دارد. از لبه فردا (داگ لیمان) تا لوپر (رایان جانسون) و از روز موش خرما (هارولد رمیس) تا تریانگل (کریستوفر اسمیت). در این الگو، در یک چرخه ظاهراً بسته، شخصیت اصلی در بستری فانتزی/تخیلی یک اتفاق را چندبار از سر می‌گذراند و هر بار با تجربه‌ای که در مراحل قبلی کسب کرده، چرخه جدید را با حواس بیش‌تری طی می‌کند. در این الگو، انگار شخصیت در دایره‌ای تکراری گیر کرده که رهایی از آن غیرممکن می‌نماید. چرخه‌ای که به اندازه کافی جا برای نمادپردازی‌های فلسفی و اجتماعی را باز می‌گذارد. هر چند در فیلم کاظمی شخصیت در چرخه‌ای تکراری گیر نمی‌افتد، بلکه قدرت آینده‌نگری در او به‌وجود می‌آید تا برخی اتفاق‌هایی که قرار است رخ بدهند را پیش‌بینی کند و برای‌شان راه حل بیندیشد، اما در نهایت همین کسب تجربه در مرتبه اول اتفاق برای تغییر وضعیت ماجرا در مرتبه دوم همان اتفاق، شبیه الگویی‌ست که در فیلم‌های بالا دیده‌ایم. حالا  به این‌جا که می‌رسیم، تازه مشکل فیلم خودش را نشان می‌دهد.

در واقع تکلیف مشکل گیتی با این الگو/ایده اصلاً روشن نیست. گیتی چند بار اتفاق‌هایی را از سر می‌گذراند که بعدتر آن‌ها را دوباره می‌بیند و در نتیجه برخوردش با آن اتفاق‌های تکرارشده در مرتبه دوم منطقی‌تر به نظر می‌رسد اما چرا این چیزها رخ می‌دهد؟ اگر در آن فیلم‌های خارجی ذکرشده چنین ایده عجیبی را باور می‌کنیم به این دلیل است که هم مقتضیات داستان و هم حال‌وهوا و فضای فیلم به چنین ایده‌ای راه می‌دهد. در واقع آن فیلم‌ها با آن ایده‌ها، منطق خودشان را می‌سازند. اما این‌جا منطق درستی شکل نمی‌گیرد. طبیعتاً سکانس توضیح روانپزشک به گیتی راجع به اختلال خواب و بیداری و تداخل درک زمان و این‌که گاهی می‌شود آینده را تغییر داد هم کمکی به جا افتادن این ایده نمی‌کند. پرسش این‌جاست که روی چه حسابی گیتی دچار تداخل زمان می‌شود؟ با کدام پیش‌زمینه در داستان؟ مثلاً اگر در پیش‌زمینه داستان او دچار نوعی بیماری روانی معرفی می‌شد، این ماجرا باورپذیرتر جلوه می‌کرد تا اکنون که بی‌مقدمه قدرت آینده‌نگری پیدا می‌کند. و البته از همین قدرت آینده‌نگری هم استفاده درستی نمی‌شود و خیلی راحت از کنارش عبور می‌کنند. به عنوان مثال یک بار گیتی در حالی‌که می‌خواهد وارد پارکینگ شود، تصادف ساده‌ای با یک جوان دوچرخه‌سوار می‌کند که وقتی دوباره این صحنه تکرار می‌شود، او فرمان را می‌چرخاند و از کنار دوچرخه‌سوار عبور می‌کند. یا ماجرای خودکشی پسر همسایه که مرتبه اول پسر خودش را از پشت‌بام آپارتمان به پایین پرت می‌کند و مرتبه دوم گیتی زودتر سر می‌رسد و در ورودی پشت‌بام را قفل می‌کند تا پسر همسایه کارش به خودکشی نرسد. پس نه تنها این ایده در داستان جا نمی‌افتد بلکه استفاده خوبی هم از آن نمی‌شود.

در مرحله  بعد، مشکل این‌جاست که همین الگو/ایده با پیام مذمت گوشی‌های هوشمند و استفاده بی‌رویه از فضاهای مجازی هم‌خوانی ندارد. یعنی این دو ایده کنار هم نمی‌نشیند. این‌جا هم تنها به سقلمه‌ای اکتفا می‌شود و دوامی نمی‌یابد. در آغاز فیلم، همه شخصیت‌ها مشغول ور رفتن با موبایل‌های‌شان هستند اما هر چه که به انتها می‌رویم، موبایل از داستان حذف می‌شود. حتی تمهید بصری انعکاس صفحه موبایل روی پرده برای تماشاگر هم فقط دوسه بار تکرار می‌شود و هیچ استفاده خاصی از این تمهید نمی‌شود. هم‌پوشانی پیام نکوهش استفاده بی‌رویه از موبایل و پرسه در فضاهای مجازی با ماجرای آینده‌بینی گیتی در کجاست؟ این چه ربطی به آن دارد و آن چه ربطی به این؟

با تمام این دست‌اندازها، نمی‌شود از این نکته گذشت که کارگردان با همراهی فیلم‌نامه‌نویسش می‌خواهند داستان تعریف کنند و تلاش‌شان تا حدی هم جواب می‌دهد. آن‌ها سعی می‌کنند از معضل آدم‌های سردرگوشی این دوران حرف بزنند. دورانی که سرانه مطالعه در آن به حد ترسناکی پایین است و آدم‌های سردرگوشی‌اش بیش‌تر از همیشه سر در زندگی دیگران دارند و دنبال حاشیه هستند. اما بهرام کاظمی از لحاظ شخصیتی انسانی‌ست بی‌حاشیه و از آن مهم‌تر نقدپذیر (صفتی که موجب ‌شد این یادداشت راحت‌تر نوشته شود) که اهل آسمان و ریسمان بافتن نیست. ویژگی‌ای کمیاب در سینماگران این روزها که عامل ناموفق بودن فیلم‌شان را همه‌چیز می‌دانند جز خودشان و فیلم‌نامه‌ای که در دست دارند.

 

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم