لطفاً به این اسمها دقت کنید: «من فقط عاشق اینم»، «چیزپارتی»، «موی دماغ»، «بامبولآباد»، «کی به کیه»، «۵۰ کیلو مطرب»، «شارژ ضربدر عشق»، «باجناقهای کلهپوک» و … اینها نام فیلم نیستند، نام کتاب هم نیستند، نام آلبوم موسیقی هم نیستند. اینها تئاترهای کمدی هستند که در نقاط مختلف تهران و ایران در سینماهای مختلف اجرا میشوند. با دیدن پوستر این تئاترها، کاملاً در جریان قرار میگیرید که با چه نوع نمایشی سرو کار دارید، حتی اگر اسامی گفتهشده را هم نادیده بگیرید …
خب حالا تصور کردید قرار است این نمایشها را سیبل کنم و ازشان بد بگویم؟ تصور کردید میخواهم به سطح سلیقهی عامهی مردم اشاره کنم که چنین نمایشهایی میبینند؟ خیال کردید میخواهم چنین چیزی بگویم تا بعد شما با توپی پر جلویم دربیاید که: «آدم ناحسابی! اگر جامعهی ما این چیزها را میپسندید که فروشنده ۱۵ میلیارد تومان نمیفروخت» که بعد من هم جلویتان دربیایم که: «ای ملت! فروشنده (میدانید که نمیپسندم این فیلم را) اگر ۱۵ میلیارد فروخت، سلام بمبئی هم ۱۴ میلیارد فروخته»؟ یا نکند فکر کردید میخواهم اعتراض کنم که چرا همیشه به سخیف بودن فیلمهای سینمایی و مخصوصاً کمدیهای ایرانی گیر میدهند و آنوقت این نمایشهای کمدی را نادیده میگیرند؟ خیال کردید میخواهم بگویم وجود چنین نمایشهایی نشان میدهد که کلیت جامعهی ما چگونه فکر میکند و چگونه میخندد و چگونه زندگی میکند؟ گمان کردید میخواهم از آمار پایین مطالعه در کشور بنالم و این تئاترها را بهانه کنم برای حرفهای صد من یک غازِ این شکلی؟ نخیر ملت! من از این قصدها ندارم. به این نمایشها اشاره کردم که بگویم اتفاقاً اصلاً شاید من هم بروم یکی از آنها را ببینم. خب چه ایرادی دارد؟ همهاش که نباید با کتاب و موسیقی کلاسیک و فیلمهای الیو پتری و کلود سوته و رومن پولانسکی حال کرد. گاهی لازم است به چیزی فکر نکنی و بزنی به کوچهی علیچپ. موافقید؟ اگر موافقید که بزنید قدش برویم یکی از این نمایشها را ببینیم. «چیزپارتی» خوب است؟ من که میگویم «بامبولآباد» خندهدارتر باشد. میگویید برویم «موی دماغ»؟ حرفی نیست. برویم …
بامبول آباد 😀