حزنانگیز، نه تلخ
خلاصهی داستان: آقای هیرایامای پیر از یک طرف سعی دارد برای دختر کوچکش پسر مناسبی برای ازدواج پیدا کند و از طرف دیگر با دیدن زنی در رستوران متوجه میشود که چهقدر شبیه همسر درگذشتهاش است …
یادداشت: آخرین نما از آخرین فیلم ازو، این ژاپنی اصیل، پدری پیر و تنها را نشان میدهد که با ازدواج فرزند و رفتنش حالا تنها و بیکس در خانهای خالی روی صندلی نشسته است و احتمالاً به مرگ فکر میکند. او هر چند میداند رفتن فرزند به معنای تنها شدنش است، اما هر کاری میکند تا دختر به جای ماندن و نگهداری کردن از او، زندگی خودش را در پیش بگیرد. با این فیلم پروندهی فیلمسازی یکی از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینما بسته میشود. مردی آرام و عمیق که خودش هیچوقت ازدواج نکرد و تا پایان عمر از مادرش نگهداری کرد.
فیلمهای او سندی واقعی از روزمرگیهای انسان را به نمایش میگذارند. او فیلم میساخت تا سادگی و گاه حتی تکراری بودن زندگی را نشان بدهد. او هر چند با فیلمهایش می خواست نشان بدهد که زندگی در نهایت به تنهایی ختم خواهد شد و همهی ما روزی خواهیم مرد و بازماندگانمان تنها خواهند ماند، اما هیچوقت تلخ نبود. فیلمهایش حزنانگیز بودند اما تلخ نبودند. او تکرار در زندگی آدمهای داستانش را از طریق لوکیشنهای تقریباً ثابت تمام فیلمهایش به مخاطب میرساند؛ اگر ادارهای در فیلمهایش نشان میداد که شخصیت داستان در آن کار میکرد، معمولاً همیشه از یک زاویهی مشخص از آن فیلم میگرفت طوریکه تشخیص اینکه این نمای اداره متعلق به کدام فیلم اوست، تقریباً غیرممکن مینماید. اگر رستورانی در فیلمهایش نشان میداد، همگی به یک سبک و از یک زاویه فیلمبرداری میشدند و طراحی داخلی رستورانها هم درست عین هم بودند. نمای معرف خانههای آدمهای فیلمهایش هم درست مثل هم بودند. راهروها، راهپلهها، طبقهی دوم و نمایی از یک میز کوچک و دو تشک در اطرافش و در پسزمینه دری باز رو به باغچهی حیاط و چند شاخه بامبو. این عناصر در تمام فیلمهایش تکرار میشدند تا کلیت آثار او هم حسی از تکرار زندگی را به تماشاگر منتقل کنند.
داستانهایی که او برای فیلمهایش انتخاب میکرد بهسختی به یک خط میرسند. داستانهایی ساده که حتی تعریف کردنشان هم آنقدرها جذاب نیست. اصلاً اگر بخواهیم داستانهای فیلمهای ازو را برای کسی که شناختی از سینمای او ندارد تعریف کنیم، به هیچ نتیجهای نمیرسیم چون هر بار مجبوریم تکرار کنیم پدری میخواهد دخترش ازدواج کند اما دختر میخواهد به روش خودش زندگی کند. تمام فیلمهای او حول همین محور میچرخند و این موضوع شنوندهای را که آشنایی با فیلمهای او ندارد دچار حیرت میکند که با چه موضوع پیشپاافتادهای طرف است و چهطور میشود فیلمسازی که چنین موضوع سادهای را در تمام فیلمهایش تکرار کرده فیلمساز بزرگی هم باشد؟! و قضیه همینجاست که فیلمهای ازو را نمیشود برای کسی تعریف کرد. فیلمهای ازو دقیقاً دیدنی هستند و نه تعریف کردنی. خیلی از فیلمهای امروزی را میشود برای دیگری تعریف کرد تا دیگری آن را در ذهنش بسازد و تمام کند بدون اینکه حتی یک سکانسش را دیده باشد، اما این دربارهی فیلمهای ازو صادق نیست. او با دوربین ثابتش شاهد و ناظر بیطرف زندگی آدمهاییست که نه از روی بدی بلکه از روی سادگی گاه تصمیمهای غلطی میگیرند و گاه بد میشوند. اما در نهایت همهی آدمهای همهی فیلمهای ازو در واقع خوبی یکدیگر را میخواهند. آنها زندگی میکنند، میجنگند، پیر میشوند، تنها میشوند و در نهایت میمیرند اما فراموش نمیشوند. همچنان که این مرد بزرگ سینمای دنیا فراموش نخواهد شد.
فیلمهای دیگر ازو در «سینمای خانگی من»:
ـ شفق توکیو (اینجا)
ـ تنها فرزند پسر (اینجا)
ـ طعم چای سبز روی برنج (اینجا)
ـ متولد شدم اما … ، داستان خاشاک شناور، پدری بود، خاطرات یک جنتلمن مستأجر، اواخر بهار، اواخر پاییز، گلهای بهاری، صبح به خیر، خاشاک شناور، اوایل بهار، اوایل تابستان، پایان تابستان (اینجا)
ممنون از توضیحاتتون. موفق باشین
ارادت
“آدمهای فیلمهای ازو زندگی میکنند، میجنگند، پیر میشوند، تنها میشوند و در نهایت میمیرند اما فراموش نمیشوند. همچنان که این مرد بزرگ سینمای دنیا فراموش نخواهد شد.”
دامونجان چقدر زیبا توصیف کردی این بزرگمرد و آثار درخشانش رو … دمت گرم واقعا
ازو فیلمساز محبوب منه و در بین فیلمسازهای معاصر هم کورئیدا بخاطر سلکی مشابه ازو برام بالاترین جایگاه رو داره
ممنون از توجهتون…خوشحالم کردین.
عالی بود.فقط یک جا به نظرم اشتباه کردید:
«هر بار مجبوریم تکرار کنیم پدری میخواهد دخترش ازدواج کند اما دختر میخواهد به روش خودش زندگی کند. »
آخر بهار،بعدازظهرپاییزی،آخرپاییز(مادر ودختر)،گل بهاری(پدر مخالف است)به این صورت هستند.
ولی،تنهافرزندپسر،پدری بود،صبح بخیر،اوایل بهار،اوایل تابستان،طعم چای سبز روی برنج،متولد شدم اما و… اینطوری نیستند.حداقل محور اصلی داستان این نیست.
در ضمن دو سوال داشتم.چرا میگن فیلم های ازو پیرنگ نداره؟
و فیلم محبوبتون از این استاد؟(شاید همه؟!)
جواب هر دو سئوال در یادداشتهام دربارهی فیلمهای استاد در همین سایت هست. کمی با دقتتر بخونید.
.
خواندم.جواب اول رو گرفتم.
میخواستم یک چیزی رو اینجا بنویسم که برام خیلی جالبه در مورد همین پیرنگ:
درسته که فیلمهای ازو پیرنگ و طرح ندارند (خودش گفته بود که طرح حوصله ام را سر میبرد) چون شخصیت ها گذشته خاصی ندارند و فلش بک زده نمیشه.مهم نیست زندگی با آنها چه کرده مهم این است آنها با آنچه زندگی با آنها کرده چه میکنند.(۱) آنها انتخاب می.کنند. (غیر از طعم چای سبز…) اما ازو اسلوب و پیرنگ خودش را دارد.مثل نجار های ژاپنی.(۲)حالا اینکه چطوری با نودا فیلمنامه می نوشت بماند.((برای اینکه بفهمید چرا علفهای شناور آنقدر خوب است کافی است به تعداد بطری های شرابی که مصرف کردیم نگاه کنید)) و البته چه مراحلی را طی می کرد…
یکی از اصول فیلمنامه های ازو توازی هاست و تکرار وقایع.در آخر بهار نوریکو ، مخالف تجدید فراش است.این را به دوست پدرش که ایندکار را انجام داده می گوید.می گوید این کار کارِ پٓستی ست.اما وقتی دوباره اورا می بیند(دوست پدر را) جلوی پدرش و دوست او گریه میکند.چون دوست پدر ان گفته ها را یاد آوری میکند.میفهمد که اشتباه میکرده. او درقبال پدرش هم این عمل را پست میشمرد.اما میفهمد که اشتباه میکرد.شاید بتوان گفت چون پدر ازدواج نمی کنند این توازی ها تنها در امتداد هم پیش می روند.
در گل بهاری هم همینطور.پر و پیمان تر و همچنین با جابجایی پدر و دختر.پدر در عروسی یکی از نزدیکان،میگوید مخالف ازدواج اجباری است. دختر اوبعد از عروسی میگوید که با پدرش موافق است.پدر میگوید تو من را نگران میکنی! یعنی مخالف این است که دختر آزادانه ازدواج کند! ((دورویی!)) یوکیو که یکی از دوستان دختر است،پیش پدر ستسوکو می آید و وانمود میکند که خودش می خواهد ازدواج کند و دوست ندارد با اجبار پدر و مادرش ازدواج کند.پدر میگوید عیبی ندارد!
باز هم دورویی! یوکیو به ستسوکو زنگ میزند و میگوید حله، پدرت بله را گفت!
پدرِ گل بهاری و نوریکوِ آخر بهار در گوشه رینگ قرار میگیرند!
این دیالوگ در گل بهاری است:
زندگی تناقض های زیادی دارد.مجموعه این تناقض ها زندگی را ساخته آمد.
__________________________________________________
۱ و ۲_دانلد ریچی
اوه! اون آخر باید تصحیح بشه.ساخته آمد نه.(زندگی است.)
در ضمن دیالوگ رو پدر میگه خطاب به شخصیت مادر.
ببخشید بابت پر حرفی،و این حرف ها که شاید برای شما بیهوده باشه.
در ضمن این رو بگم در جزییات تفاوت های زیادی وجود داره.درسته در هر دو «دختر میخواهد به سبک خودش زندگی کند» اما جزییات متفاوتی.ولی این توازی ها باهم بی شباهت نیستند.