از میان فیلم‌ها، شماره‌ی بیست‌وچهار

  • نوروزخان (نصرت کریمی): آقای ناجی، تکلیف این قضیه همین امروز باید روشن بشه.
  • ناجی: تکلیف روشنه.
  • نوروزخان: برای پسر شما روشنه، برای دختر من تاریکه.
  • ناجی: برای دختر شما روشنه. برای فریدون و بنده هم روشنه.
  • نوروزخان: پس فقط برای من تاریکه؟
  • ناجی: بله! دختر و پسر جوونن، همدیگه رو دوس دارن. با هم معاشرت می‌کنن. این خیلی روشنه.
  • نوروزخان: بعدشم دلشو می‌زنه، ولش می‌کنه. اون‌وقت تاریک می‌شه.
  • ناجی: چرا؟ اون می‌ره زن می‌گیره، اونم می‌ره شوهر می‌کنه.
  • نوروزخان: پسر شما می‌ره زن می‌گیره، اما برای دختر من شوهر پیدا نمی‌شه. بنابراین برای شما و پسرتون روشنه، اما برای بنده‌ی حقیر و دختر بدبختم تاریکه.

«خانه‌خراب» ساخته‌ی نصرت کریمی

 

  • فریدون (شهریار قنبری) به نازی (ژاله سام): متأسفانه پدر تو همیشه از قلبش به عنوان یه دستگاه تنظیم‌کننده‌ی گردش خون استفاده کرده.
  • نوروزخان (نصرت کریمی): قربون شما که همیشه از قلبتون به عنوان کاروانسرا استفاده کردین.

«خانه‌خراب» ساخته‌ی نصرت کریمی

 

  • آسیابان (مهدی هاشمی): ملت را نمی‌شود کشت و پادشاه را می‌شود. با مرگ پادشاه، ملتی می‌میرد.

«مرگ یزدگرد» ساخته‌ی بهرام بیضایی

 

  • حاجی (محمود بی‌غم): اونایی که جورابای لنگه به لنگه دارن، خوش اومدن. اونایی که ماشینای لنگه به لنگه دارن، خوش اومدن. اونایی که زنای لنگه به لنگه دارن خوش اومدن. بخورین، شیرنیاش خوش‌مزه‌ست. حرومه. حروم‌خوری خوش‌مزه‌ست. حروم‌خوری خوش‌مزه‌ست. حروم‌خوری خوش‌مزه‌ست …

«عروسی خوبان» ساخته‌ی محسن مخملباف

 

  • فراش‌باشی (محمدعلی کشاورز): عکاس‌باشی چرا مِی نمی‌نوشد؟
  • عکاس‌باشی (مهدی هاشمی): عکاس‌باشی با نگاتیو مست می‌شود و با پوزتیو به هوش می‌آید.

«ناصرالدین‌شاه آکتور سینما» ساخته‌ی محسن مخملباف

 

  • لیلا مشرفی (فقیه سلطانی): سلام. خیلی خانومی که هوای شهرامو داشتی، آبروریزی نکردی.
  • سحر (میترا حجار): تو خیلی خانومی که نزاییده، مادر شدی!

«صورتی» ساخته‌ی فریدون جیرانی

 

  • عباس‌آقا (عزت‌الله انتظامی): اکبر، بپر برو دکون پیش عسگری، بهش بگو واسه سی‌چهل نفر، چرخ‌کرده و راسته جور کنه. خس‌مسشو، رگ‌وریششو قشنگ بگیره صافش کنه. شیشک آجری باشه‌ها. سوسه‌موسه بهت نده!

«اجاره‌نشین‌ها» ساخته‌ی داریوش مهرجویی

 

  • پدربزرگ: … ما می‌خوایم بچه تحویل اجتماع درست در بیاد. در موقعی را که من بچه بودم، پدر من هر هفته‌ای ده‌شاهی به من می‌داد، هر پونزدهی هم یک کتکی به من می‌زد. اگرچنانچه در هفته اون ده‌شاهی قط می‌شد، اما در پونزده آن کتک قط نمی‌شد. برای این‌که من تحویل تحویل اجتماع بیام. شما شاهد بودید که نوه‌ی من این‌جا آمد، من سه دفه تکرار بهش کردم، حرف مرا گوش نداد. من نمی‌خوام این‌طور بچه به بار بیاد. اگر این‌طور بچه‌ی تنبل به بار بیاد، به کار جهان نمی‌خورد.
  • پیرمرد: گیرم آن بچه، حرفت را گوش نداد، کتکم زدی…
  • پدربزرگ: حرف مرا گوش نداد کتک می‌زنم. عرض کردم که، هر هفته‌ای ده‌شاهی به من می‌داد، ده‌شاهی قط می‌شد، هر پونزدهی اون کتک قط نمی‌شد. برای تعلیم دادن من. در اجتماع بایستی بچه‌ای که هست، تعلیم داشته باشد. که حرف پدر را یک‌بار گفتند، گوش بگیرد.
    پیرمرد: عرض بنده اینه که، عرض کنم، بچه آمد، بی‌انضباطی نکرد، یا کارهای زشتی نکرد. چه می‌کنی؟
    پدربزرگ: بهانه می‌گیرم، هر پونزدهی، کتکه را می‌زنم.

«خانه‌ی دوست کجاست؟» ساخته‌ی عباس کیارستمی

 

  • نریشن مرد ایرانی: هیچ‌وقت توی زندگی‌م، آرزو نمی‌کردم که ماه رو محکوم به مردن بکنم. ماه با اون همه زیبایی‌ش، با اون همه قشنگی‌ش. ماهی که به هر حال … اصلاً بدون وجود ماه شاید زندگی مفهوم امروز رو نمی‌تونه داشته باشه، مفهوم قشنگی که امروز برای انسان‌ها داره، شاید نتونه داشته باشه. نمی‌تونه داشته باشه. اما من اون لحظه یادمه که می‌خواستم ماه بمیره. می‌خواستم ماه در نیاد، به خاطر این‌که با نورش، شاید ما معلوم بشیم و ما رو دستگیر کنن و همیشه آرزو می‌کردم که مهتاب نشه. نفرت داشتم از مهتاب. چیزی که هیچ موقع توی زندگیم، هیچ موقع یاد نداشتم که نفرت از چیزی به اون زیبایی داشته باشم. ولی نمی‌دونم چرا، شاید وحشت از مردن بود. ینی راه پشت سر من چیزی جز مرگ نبود. اگه من اون مسیرو نمی‌تونستم رد بشم، فقط و فقط می‌تونم بگم که مرگ منتظرم بود.

«گام‌های معلق لک‌لک» ساخته‌ی تئودور آنجلوپلوس

 

  • دیوید پاکوز (مایلز تلر): جنگ یه نظام اقتصادیه. هر کسی که چیزی غیر از این بهتون می‌گه، یا خودش دستش توی کاره یا احمقه.

«سگ‌های جنگ» ساخته‌ی تاد فیلیپس

 

  • ماری (شارلوت له بون): قتل هایدریش؟!
  • یوزف (سیلیان مورفی): نه، نه؛ ترور هایدریش. قتل اشاره داره به این‌که زندگی اون با ارزشه.

«آنتروپوید» ساخته‌ی شان الیس

 

  • تری (کانی نیلسن): تفاوت بین انسان و میمون کم‌تر از سه درصد مواد ژنتیکیه. ولی همون سه درصد افرادی مث انیشتین و موتزارت رو به وجود میاره.
  • فیل (جری اوکانل): جک دِ ریپر رو هم!

«مأموریت به مریخ» ساخته‌ی برایان دی‌پالما

 

  • ماهاویر سینگ پوگات (امیر خان): همیشه چشمم به پسردار شدن بود تا بتونه برای کشور مدال بیاره. ولی چیزی که به ذهنم خطور نکرد این بود که طلا، طلاست، چه پسر ببره، چه دختر!

«دنگال» ساخته‌ی نیتش تیواری

 

  • فلکسمن (جیمز کوکو): در زمان ژولیوس سزار، باعث و بانی قحطی و گرسنگی مردم همین موش‌ها بودن. لافایِت، اینو یادت باشه؛ تمدن‌ها از بین می‌رن، اما موش‌ها باقی می‌مونن. آینده از آنِ موش‌هاست.

«خداحافظ میمون» ساخته­ی مارکو فرری

 

  • جانی (اِموری کوهن): هیچ‌وقت از کاری که می‌کنی پشیمون نباش، فقط از کاری که نمی‌کنی پشیمون باش.

­«مسیر انحرافی» ساخته­ی کریستوفر اسمیت

 

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم