کرهای بودن در مقیاس جهانی
خلاصه داستان: جی سون زن پرکاریست که بچه کوچکش را به دست هان مایه دختری چینی سپرده تا از او نگهداری کند. یک روز که به خانه برمیگردد متوجه میشود بچه و مستخدم خانه نیستند. ابتدا فکر میکند شاید جایی رفته باشند اما وقتی غیبت آنها طولانی میشود و مستخدم هم تلفنش را خاموش میکند، جی سون متوجه میشود ماجرا جدیست…
یادداشت: فیلم در پی آن است که در گیرودار تعریف یک داستان جذاب و پرکشش که لحظهای آرام و قرار ندارد و دائم غافلگیر میکند، به مفهوم مادر بودن و عشق به فرزند برسد. احتمالاً خانمها که فیلم را ببینند، بیش از یک مرد با شخصیت اول داستان همذاتپنداری خواهند کرد و احساساتی خواهند شد. البته در پی رسیدن به این مفهوم، فیلم با کشوقوسی فراوان، نکته مهمی را هم به مخاطبش گوشزد میکند که پی بردن به آن درمان درد آدمهاییست که با دیدن دمدستترین شواهد، شروع به قضاوت درباره طرف مقابلشان میکنند.
جی سون به عنوان مادری پر مشغله، فرصت سر خاراندن ندارد. او که طلاق گرفته و در آستانه صدور حکم دادگاه درباره حضانت فرزندش است، تمام تلاش خود را میکند تا مادر خوبی باشد. یکبار در دادگاه رو به قاضی میگوید: «من مادر خوبی هستم. پرستار خوبی هم گرفتم.» هر چند بهشدت گرفتار است اما برای از دست ندادن فرزند، پرستاری استخدام کرده که به جای او نگهداریاش کند و این سرآغاز داستان پرآبوتابیست که در طول آن بارها دچار قضاوتهایی میشویم که بعد مجبوریم از آنها دست بکشیم. فیلم با پیچوتابهایی اساسی که به ماجرا میدهد، موفق میشود نشان بدهد که چهقدر راحت میتوانیم درباره آدمها حکم صادر کنیم. اما همیشه ماجرا آنطور که ما فکر میکنیم نیست. در خلال همین ایده است که شخصیتهای فیلم دائماً در جایگاه مثبت و منفی داستان قرار میگیرند و این بازی پرکشش، یکی از نقاط قوت این فیلم است.
مادر بعد از ناپدید شدن مستخدم و بعد از اینکه متوجه میشود قضیه جدیست، به هر دری میزند تا سرنخی پیدا کند. او وقتی میفهمد اگر داستان ناپدید شدن بچه را به پلیس بگوید، ممکن است دیگر نتواند او را تا نوزده سالگی ببیند و حضانت هم دست پدرش میافتد، عزمش را جزم میکند برای یافتن فرزند. حس مادرانگی راهنمای زنی میشود که مستأصل و رنجدیده سرنخها را یکییکی دنبال میکند تا به نتیجه برسد. در همین مسیر و بعد از پیگیری چند آدرس، به عشرتکدهای میرسد که محل کار قبلی مستخدم بوده. این اولین جرقهایست که هم در ذهن مادر و هم در ذهن مخاطب زده میشود تا نسبت به مستخدم دیدگاهی منفی بسازیم. کمی بعدتر شاهدی پیدا میشود که به مادر میگوید یک روز زنی را دیده که کالسکه فرزندش را چپه کرده و بعد فلاشبکی که از ذهن شاهد میبینیم، متوجه میشویم این زن همان مستخدم است که بعد از این حادثه و با معرفی یکی از آشنایان، برای نگهداری بچه به خانه مادر آمده است. این اتفاق به همراه ماجرای کار کردن مستخدم در عشرتکده، تصویری یکسر منفی از شخصیت او نزد ما و مادر میسازد، هر چند تمهید اشتباه کارگردان در فلاشبکی که از ذهن شاهد میبینیم (نمای ضدنور مستخدم، آن حالت وهمناک چهرهاش و انگشتی که به نشانه سکوت روی لب میگذارد و به این شکل شاهد را به لو ندادن ماجرا تهدید میکند) در این پیشفرض ذهنی منفی مؤثر است. اما کمی بعد این تصویر عوض میشود و این همانجاست که قضاوتهایمان به چالش کشیده میشود. وقتی مادر سرنخ ماجراها را دنبال میکند و به زندگی گذشته مستخدم میرسد که چهطور تحت ستم همسر دیوانه و مادر ترسناک همسرش قرار گرفته است، وقتی متوجه میشود چهطور دختر را مجبور کردهاند بچهای به دنیا بیاورد تا با وجود اصلیت چینیاش، در کره پایبندش کنند (آن مادر و پسر ترسناک، به دختر چینی، کرهای یاد نمیدهند بلکه به جایش از او میخواهند بچهای به دنیا بیاورد که از این طریق ماندنش را در کره تضمین کند تا دیگر یارای برگشتن به کشور خودش را نداشته باشد)، کمکم آن روی سکه هم نمایان میشود. حالا باید دست نگه داریم و کمی با دقتتر به داستان چشم بدوزیم؛ همهچیز آنطور که در ابتدا تصور میکردیم نبود و این بزرگترین مشکل زندگی ماست؛ اینکه با جمعوجور کردن یکی دو مدرک، شخصیت طرف مقابل را چنان زیر سئوال میبریم که شکی برایمان باقی نمیماند همهچیز همانطور است که فکر میکنیم. اما این فیلم نشان میدهد که باید کاوید و سریع قضاوت نکرد. کمکم وقتی از طریق داستانهایی که اطرافیان مستخدم تعریف میکنند بیشتر به گذشته او نزدیک و متوجه میشویم چه مصیبتهایی را از سر گذرانده، در میانههای فیلم دیدگاهمان نسبت به او تغییر میکند. حالا او در قطب منفی ماجرا نیست. حالا او را بهتر درک میکنیم. باید اعتراف کنیم که از همان لحظه اول که مشخص میشود مستخدم بچه را دزدیده، در ذهنمان از او هیولایی ساختیم اما کمی که در داستان پیش میرویم، از این فکر خودمان شرمنده میشویم.
داستان وقتی پیچیدهتر میشود که مادر که تاکنون در قطب مثبت ماجرا بود در یک پیچش جذاب داستانی در قطب منفی قرار میگیرد. مادری که از همان لحظه اول در جایگاه قربانی و مظلوم نشاندهایماش، در مسیر روایت حتی به جایگاه ظالم هم تغییر مکان میدهد. در قسمت مهمی از فیلم، او برای درمان بچهاش به بیمارستان میرود؛ همان بیمارستانی که بچه مستخدم هم در آن بستریست. از آنجایی که بیمارستان تخت خالی ندارد، کارکنان بیمارستان، به دلیل پرداخت نکردن هزینه و به این بهانه که مستخدم اصلیتی چینی دارد و البته با توجه به اینکه همسر سابق مادر دکتر همان بیمارستان است و در نتیجه با در نظر گرفتن تمام شرایط، نسبت به مستخدم چینی ارجحیت پیدا میکند، تخت بچه بیمار مستخدم را به مادر میدهند و مادر که ناگهان یاد این صحنه میافتد، همهچیز روشن میشود. اصلاً انگار بیتوجهی او بوده که جرقه این آتش را زده است. او ناگهان خود را مقابل چاهی عمیق میبیند که انگار خودش با دست خودش کنده و درست همینجاست که او از شخصیتی مثبت به جایگاه منفی میرود. حالا انگار او کسیست که باید شماتت شود و باید برای مستخدم بیچاره دل سوزاند. جذابیت فیلم اینجاست که با پیچوخمهای درست و روایتی معمایی، پازلهایش را طوری کنار هم میچیند که مخاطب این مثبت و منفیشدنها را خیلیخوب حس کند و قدرت قضاوت و تحلیل از گرفته شود.
هر چه به انتها نزدیک میشویم، با کنار هم قرار گرفتن پازلها و شکل گرفتن کلیت ماجرا چیزی که در نهایت این دو زن را در یک مسیر قرار میدهد همان حس مادریست. هر دو شخصیت داستان مادرهایی هستند که برای نجات فرزندشان به آب و آتش میزنند و از جانشان میگذرند. حالا وقتی آنها را در انتهای مسیر، بر لبه کشتی رودرروی هم میبینیم که برای به دست آوردن بچه کوچک تلاش میکنند، دیدگاهمان نسبت به آنها از ابتدا تا به اینجا بسیار تغییر کرده است. شخصیتهایی پر از نقص، با گذشته و اکنونی نهچندانخوب که تنها در مادرانگیشان مشترک هستند. فیلم که به اینجا میرسد قضاوتهای اولیهمان دستخوش تغییرات زیادی شده است. فیلم تلاش میکند نشان بدهد باید جزئیات را کنار هم گذاشت تا به کلیتی درست رسید. قضاوتهای لحظهای و از روی احساسات آنی، به دیدگاه غلطی منجر شود و همه چیز را به نابودی بکشاند.
اما مثل هر فیلم خوبی، این فیلم هم ایرادهایی دارد که میتوان با توجه به چشمانداز خوبی که در نگاه مخاطبش ایجاد میکند، از آنها فاصله گرفت و به نفع درام جذاب فیلم و پیام خوبش، کمی با اغماض نگاهشان کرد. مهمترین گاف فیلم جایی شکل میگیرد که مشخص میشود مستخدم و مادر به واسطه بیرون انداختن بچه یکی از روی تخت و جایگزین کردن بچه دیگری به جای او، در بیمارستان از کنار هم گذشتهاند. اما معلوم نیست چهطور مادر از همان ابتدا این صحنه را به یاد نمیآورد در حالی که در لحظه ورود او به اتاق بیمارستان، مستخدم دم در و روی زمین، التماسکنان از پزشکان میخواست که او را بیرون نیندازند. مادر تازه در انتهای ماجراست که این صحنه را به یاد میآورد که باورکردنی نیست و پیداست تنها برای جور درآمدن پازلها از این «تمهید فراموشی» تحمیلی استفاده کرده است. در قسمتی دیگر، پیدا شدن شاهد از غیب و تعریف سنگدلی مستخدم در آسیب رساندن به بچه مادر و چپهکردن کالسکه او هم از بخشهای باورناپذیر داستان است.
سینمای کره تازگی ها انگار به شکوفایی رسیده است. از یک طرف فیلمسازان مطرحتر و جهانیتر این کشور مانند پارک چان ووک، کیم کی دوک و بانگ جون هو (اسنوپیرسر) قرار دارند که هر ساختهشان تمام توجهها را جلب میکند و از طرف دیگر فیلمسازانی که شاید در مقیاس جهانی دیده نشده باشند اما فیلمهایشان با استانداردها مطابقت دارد و پرانرژیست، مثل همین فیلم. حالا سینمای کره خیلی جلوتر از سینمای دیگر کشورهای آسیای شرقی، یکهتاز میدان است. آنها در هر ژانری فیلم میسازند و به شکل عجیبی هم موفق هستند. اتفاقاً در شماره ۵۲۰ مجله بود که از رونق گرفتن سینمای این کشور صحبت شد و اینکه به عنوان سینمای برتر آسیا در سال ۲۰۱۶ انتخاب و بهتازگی نخستین شبکه نمایشدهنده فیلمهای تماماً کرهای هم راهاندازی شد. نکتهای که این میان مهم است توجه کرهایها به داستانهایی درباره خودشان است. در واقع آنها برای جهانیشدن به فکر این نیستند که از کسی تقلید کنند یا برای خوشامد بقیه حرفی بزنند که خودشان باورش ندارند. نگاهی اجمالی به فیلمهای مهم امسال سینمای کره، این ادعا را ثابت میکند. آنها حتی در فیلمهای ترسناکشان هم به داستانهایی از باورها و اعتقادات خودشان میآویزند اما ساختار و چارچوب را طوری طراحی میکنند که در مقیاس جهانی هم به مذاق همه خوش بیاید و این کار سادهای نیست. مثال مهماش فیلم مویه (هونگ جین نا) است که به عنوان اثری ترسناک در زیرژانر جن و روح، چهطور از مؤلفههای محلی و بومی کرهای برای ساختن داستانش استفاده میکند و به اثری موفق تبدیل میشود. یا در تونل (سئونگ هون کیم) ایده گیر افتادن مردی زیر خروارها خاک که بر اثر ریزش یک تونل اتفاق میافتد، تبدیل میشود به محلی برای کنایه به سازوکار اشتباه و اهمالکاری برخی شرکتهای راهسازی در کره. فیلم ایدهای بارها تکرارشده را در قالبی جدید و با توجه به خصوصیات «کرهای» بیان میکند. همین زن گمشده هم فیلمی به شدت کرهایست. از ساختار زندگی پر کار کرهایها تا سقلمهای به گیروگرفت در سیستم قضایی این کشور تا انتقاد از پلیس و بدرفتاری با ساکنان غیرکرهای و بیتوجهی به اتباع خارجی و… در زیرساخت داستان جذاب فیلم جاسازی شدهاند تا همچنان رنگوبوی کرهای بودنش حس شود. در نهایت آنها ثابت کردهاند که میشود کرهای بود اما در مقیاسی جهانی.
پاسخ دادن