انتخابات در هر کشور و با هر میزان اهمیت، در واقع نوعی «نمایش» محسوب میشود که برخی حتی برای تخفیف آن واژه «شو» را به کار میبرند. مثال دراماتیکش این است: وقتی در یک مثلث عشقی گیر افتاده باشید، میخواهید به هر شکلی که شده توجه محبوب را به سمت خود جلب کنید. فکرهای مختلفی به سرتان میزند. از جملههای احساسی شروع میکنید تا بعد میرسید به قسمتهایی که برای به رخ کشیدن بیشتر خودتان و پیشی گرفتن از حریف سرسخت، مجبورید داشتههایتان را به رخ بکشید تا بلکه محبوبِ شاید ظاهربین، به این چیزها توجه کند و به سمت شما جلب شود. البته این که شما چهگونه و با چه تدابیر و چه ظرافتهایی این کارها را میکنید امر بسیار مهمیست. شما پیروزی میخواهید، پس مجبورید «شو» اجرا کنید. حتی در اخلاق و رفتارتان هم تغییرهایی به وجود میآورید تا طرف مقابل جلب شود؛ حرفی میزنید که به آن اعتقادی ندارید اما چون او اعتقاد دارد، پس همان را قبول دارید علیالحساب! چیزی میخورید که دوست ندارید اما چون او دوست دارد فعلاً نشان میدهید که شما هم عاشق این غذا هستید، تا بعد چه پیش بیاید! این یک مثال ساده و روشن است از اتفاق مهمی که در چارچوبی بزرگتر، مثلاً در یک کشور رخ میدهد. آدمهایی میخواهند برای مدیریت کلان کشور، انتخاب شوند. پس باید خودشان را عرضه و «شو» اجرا کنند تا مردم توجهشان جلب شود. از آنجایی که این نوشته هیچ ربطی به سیاست و جوانب آن ندارد، قرار است با مدنظر قرار دادن یکی از همین شوها در کشور همسایه، فارغ از هرگونه نتیجهگیری درباره درست یا غلط بودن رأیگیری و عواقب آن، تنها و تنها به نوعی از دیدگاه زیباییشناسی این «شو» نگاهی بیندازیم.
نگارنده در روزهای بسیار حساسی در ترکیه بود. روزهای اجرای رفراندومی که رجب طیب اردوغان (البته در زبان ترکی استانبولی این «غ» هیچوقت خوانده نمیشود اما در زبان فارسی دیگر به کار بردنش جاافتاده) برگزار کرده بود تا در یک اقدام عجیب و تابوشکنانه و تاریخساز، دستی در قانون اساسی ترکیه ببرد و چیزهایی از آن را تغییر بدهد که به گفته خودش به نفع ترکیه خواهد بود اما به گفته مخالفان باعث حکومتی دیکتاتوری خواهد شد، اردوغان را در صدر خواهد نشاند و دیگر کسی جلودارش نخواهد بود. از این طرف مخالفان چنین حرفی میزدند و از آن طرف اردوغان و یارانش میگفتند هیچگاه حکومت دست یک نفر نخواهد افتاد و اگر جواب این رفراندوم «بله» باشد، ترکیه افق روشنی در انتظارش خواهد بود و خلاصه از این حرفهای همیشگی. آن مثال دراماتیک را به یاد بیاورید: شما و رقیب برای به دست آوردن دل محبوب، وعده و وعیدهای زیادی میدهید. حالا اجرای این «شو» مراحل و بخشهای مختلفی دارد که میخواهیم نگاهی اجمالی به آنها بیندازیم و ببینیم در کشور همسایه، به اجرای چنین لحظههای دراماتیکی چهطور نزدیک میشوند و چه ظرافتها و البته زمختیهایی به کار میبرند تا هوش و حواس مردم را به سمت خود بکشند.
یکی از مهمترین و فراگیرترین راههایی که میشود ذهنها را تحت سلطه گرفت، بیشک تلویزیون است. ترکیه با چندصد کانال تلویزیونی که اکثر آنها خصوصی هستند، روزهای مانده به شروع انتخابات، تبلیغات مختلفی را از جناحهای مختلف پخش کرد. البته این با داستانی که در ایران و سیمای جمهوری اسلامی میگذرد، تفاوتهای زیادی دارد. بخشی از این تفاوتها به سیاستهای دو کشور و نوع حکومتها برمیگردد که طبعاً اینجا قرار نیست وارد جزئیاتش بشویم. بخشی که میخواهیم دربارهاش حرف بزنیم، به شیوه اجرای این تیزرهای تبلیغی برمیگردد. در آنجا فیلمهای تبلیغاتی جناحهای طرف انتخاب، مانند پیامهای بازرگانی با فواصلی مشخص، گاهوبیگاه از تلویزیون پخش میشود. یعنی برعکس اینجا که فیلمهای تبلیغی نامزدهای انتخاباتی، در زمانی مشخص و طی برنامهای جداگانه به نمایش گذاشته میشود طوری که ساعت و روز کاملاً مشخص است، در آنجا پخش شعار تبلیغاتی به شکل پیامهای بازرگانی در میانه هر برنامه به نمایش درمیآید. و حالا موضوع اصلی همین فیلمهای تبلیغاتی هستند.
یکی از مهمترین دغدغهها در انتخابات ما، مخصوصاً در دورههای مختلف انتخاب رییسجمهور، ساختن فیلمهای تبلیغاتی آنهاست. اینکه کدام کارگردانان مطرح، فیلمهای تبلیغاتی کدام نامزد ریاستجمهوری را خواهند ساخت و آن فیلم قرار است چه کیفیتی داشته باشد. این بحث داغیست که سالهاست در ایران به راه افتاده، گمانهزنیهای مختلفی دربارهاش شکل میگیرد و بعد از پخش هر فیلم هم نقدهای مثبت و منفی زیادی دربارهاش سر زبانهاست. حتی شاهد هستیم که خیلی از مجلهها و روزنامهها (از جمله «فیلم» که بارها به شکل تخصصی به نقد و بررسی این فیلمهای تبلیغاتی و کموکیف آنها پرداخت)، مثل یک اثر سینمایی با این نوع فیلمها برخورد میکنند. اما ماجرا در ترکیه شکل دیگری دارد.
پیش از باز کردن قضیه، پرانتزی باز کنیم و سری به سریالهای ترکی بزنیم. آوازه این سریالها جهانیست. حالا دیگر ترکیه از فروش سریالهای خودش به کشورهای مختلف به سود هنگفتی میرسد و حتی خیلی از توریستها برای دیدن لوکیشنهایی که سریالهای مورد علاقهشان در آنجا فیلمبرداری شدهاند، سر و دست میشکنند و ترکیه هم به این شیوه جدید جذب توریست طبعاً روی خوش نشان میدهد. گفتن ندارد که در ایران هم همه ما، حتی آنهایی که به قول خودشان از این سریالهای «خالهزنکی» و «آبکی» متنفرند، لااقل یکی دو قسمت از یکی از سریالهای ترکی را دیدهاند. اما چرا این سریالها اینقدر در جذب مخاطب جهانی موفق هستند و حتی از سینمای ترکیه هم پیشی گرفتهاند؟ بررسی عمیق این ماجرا، ربطی به این نوشته ندارد اما تنها یک بخش کوچک از عوامل این موفقیت عظیم، که به این نوشته مربوط میشود، این مورد است: نگاه سیاه و سفید و بدون پیچیدگی. در سریال ترکی، حتی در همان قسمت اول، بدون اینکه هنوز هیچ شناختی از شخصیتها داشته باشید، با توجه به چهره بازیگرها میتوانید حدس بزنید نقش مثبت داستان کیست و نقش منفی چه کسی. لزومی ندارد فکر کنید و به خود زحمت بدهید و ده قسمت منتظر بمانید تا شخصیتها خودشان را نرمنرمک بروز بدهند. همهچیز از همان ابتدا مشخص است. یکی خوب است و یکی بد. شخصیت بد، با آن چهره موذیانهاش که از دور فریاد میزند، علیه شخصیت خوب و جذاب و زیبای داستان قدعلم میکند، دسیسه میچیند و شخصیت خوبِ اغلب کمپولِ جذاب هم باید از تله فرار کند. و نکته دقیقاً همینجاست: پیچوخمها نه در درون ذهن شخصیتها، بلکه در داستان شکل میگیرند و تکلیف همهچیز همان قسمت اول مشخص است. چه بسیار سریالهایی که پخششان بعد از یکیدو قسمت متوقف شد چون این قاعده را رعایت نکرد و مخاطب پایش ننشست (شیوه سریالسازی در ترکیه با اینجا متفاوت است و اینطور نیست که کل یک سریال نود قسمتی را بسازند و بعد نمایش بدهند).
بیشتر مردم ترکیه، مثل اکثریت مردم همه دنیا، پیچیدگی را دوست ندارند. آنها دلشان میخواهد صاف و پوستکنده نکتهای دریافت کنند و اینجا درست آنجاییست که به بحث خودمان میرسیم. اینکه رمز موفقیت اردوغان چه زمانی که به ریاستجمهوری رسید و چه در رفراندوم اخیر توجه به همین نکته بود. برای آنها مهم نیست که چه کسی فیلمهای تبلیغاتیشان را کارگردانی کند. مهم این است که جلب توجه کنند. شما برای به دست آوردن دل محبوب، حتی به شکلی طوطیوار، حرف فلسفی میزنید اما از فلسفه حرف نخواهید زد. این دو با هم خیلی فرق دارند.
پس حزب عدالت و توسعه (آکپارتی) که اردوغان رهبرش است برای ورود به روح و روان مردم سادهپسند و سهلگیر که بخش اعظمی از هر جامعهای را در دنیا تشکیل میدهند، به جای پرداختن به حواشی و انتخاب کارگردانی که بتواند یک فیلم تبلیغی زیرپوستی بسازد و ماجرا را کش بدهد، خیلی راحت و ساده شش فیلم تبلیغی میسازد که در مهمترین آنها کامیونی که کلمه «evet» به معنای «آری» روی کانتیرش نوشته شده، از شهرهای مختلف ترکیه عبور میکند و رانندهاش در حالیکه پرچم ترکیه را تکان میدهد، شعری حماسی درباره یکی شدن ملت و افتخار کردن به وطن و «هشتاد میلیون آری» و «برای اوج گرفتن آری» و اینگونه شعارهای سادهپسند میخواند. در همین بین هم ماشینهای زیادی کمکم پشت سر این کامیون به راه میافتند و پرچم ترکیه را تکان میدهند و شعر را با هم میخوانند تا در نهایت به استانبول میرسند. بعد در یک نما با پسزمینه پل معروف بسفر، دختری کوچک با لباسی قرمز و بادکنکی سفید که رنگهای پرچم ترکیه است، همان شعر را تکرار میکند که: بیایید و «آری» بگویید. این دختر نوه بینالی (بینعلی) ییلدریم نخستوزیر ترکیه است.
این محتوای کلی یکی از شش فیلمیست که حزب اردوغان برای جلب توجه ملت ساخت. نه کسی دنبال کارگردان این فیلم میگردد و نه اصلاً اهمیتی دارد که چه کسی آن را ساخته. فیلمی که از لحظ زیباییشناسی تصویری و هنری، کیفیتی ندارد اما در نهایت کارگر میافتد. چرا؟ به این دلیل ساده که حرف و پیام به راحتترین و مستقیمترین شکل ممکن گفته میشود. چنان که در سریالهایشان هم میبینیم. اینجا قرار نیست از بد یا خوب بودن این ماجرا حرفی بزنیم و قضاوتی بکنیم. این یک ماجرای جهانشمول است. در مملکت خودمان هم اگر به فیلمهای پرفروش این سالها (چرا راه دور برویم؟ همین امسال به عنوان مثال) نگاه کنید متوجه خواهید شد که اینجا هم دقیقاً ماجرا به همین شکل است.
اما رفراندوم اخیر تأثیرش را روی سینمای ترکیه هم گذاشته بود. مدتها پیش از شروع رفراندوم، فیلمی روی پردهها آمد به نام رییس (هوداوردی یاووز) که زندگی اردوغان را روایت میکرد. «رییس» لقبیست که به اردغان دادهاند. از آنجایی که به بحث ما مربوط نمیشود، خیلی سریع از رویش میگذریم که در سینمای ترکیه برعکس ایران، هیچ زمان مشخصی برای روی پرده ماندن فیلمها وجود ندارد و این ماجرا به میزان استقبال از فیلم بستگی دارد. خیلی از فیلمها بیشتر از یکیدو هفته روی پرده باقی نمیمانند اما مثلاً فیلمی کمدی مثل رجب ایودیک ۴ مدت ۲۷ هفته روی پردهها باقی ماند و هفتونیم میلیون نفر به تماشایش نشستند. اتفاقی که با سری پنجم این فیلم که همین اواخر از روی پردهها پایین آمد هم افتاد و رجب ایودیک ۵ فقط در چهار روز اول اکران نزدیک به دو میلیون نفر را به سینماها کشاند و رکورد جدیدی به جا گذاشت. این شخصیت عجیب و غریب با بازی شاهان گوکباکار که ابتدا در تلویزیون ترکیه معروف شد و بعد پایش به سینماها رسید، یک استثناست و فیلمهای دیگر معمولاً بیش از یکیدو هفته روی پرده نمیمانند.
از بحث خودمان دور نشویم، رئیس در گیشهها بهشدت شکست خورد. با اینکه بیش از سیصد سالن سینما فیلم را نمایش دادند اما پس از پنج هفته تنها صدوهفتاد هزار نفر به دیدنش رفتند. یکی از نویسندگان روزنامه «حریت» که از قضا جبههای مخالف با حزب اردوغان دارد چند دلیل برای ناکامی این فیلم بیان کرد که یکی از آنها این بود: «اگر اردوغان به دیدن فیلم میرفت و اعلام رضایت میکرد، شاید نتیجه متفاوتی به دست میآمد.» اما این پیشبینی نمیتواند چندان درست باشد. ساختار سینما در ترکیه خودش میتواند موضوع بحثی جداگانه باشد. به هر حال آنچه اهمیت دارد این است که حزب عدالت و توسعه برای پیروز شدن، از مدیوم سینما هم استفاده کرد اما آن چیزی که باعث شد این حزب در نهایت به پیروزی برسد، این فیلم نبود. اردوغان و یارانش بهخوبی میدانستند تکیه کردن روی فیلمهای تبلیغاتی تلویزیونی و البته تبلیغات شهری بیشتر و موثرتر جواب خواهد داد. این میان پای سینما هم برای خالی نبودن عریضه وسط کشیده شد.
اما چیزی که درون چهاردیواری خانه و داخل سالن سینما میبینیم، متفاوت از آن چیزیست که بیرون اتفاق میافتد. آن بیرون دنیای دیگری در جریان است. دنیایی که بهخوبی بازتابدهنده تفکرها و ایدههای حکومتیست که آن کشور را میچرخاند. ترکیه و حالا در اینجا استانبول با قدمتی چندهزار ساله، شهری واقعشده روی هفت تپه، با کوچهپسکوچههایی پرفرازونشیب و سنگفرش و خانههایی با قدمت چندصد ساله، وقتی به جایگاه تبلیغ سیاستمداران تبدیل میشود، حالوهوایی عجیب پیدا میکند و استفاده از واژه «عجیب» در اینجا به این معنا نیست که چهره شهر به واسطه بنرها و پوسترها و تراکتهای تبلیغاتی زشت میشود.
فارغ از اینکه اکثر پوسترهای بزرگ تبلیغاتی به حزب عدالت و توسعه تعلق داشت و خب سیاستهای پشتپردهای که اینجا جای بحثش نیست، در این بیعدالتی زیرکانه و ظریف دخیل بود، نکتهای که در استفاده از طراحیهای عکسهای تبلیغاتی وجود داشت یکی هماهنگی جذاب بین عکسهای رنگارنگی که با تصاویر اردوغان و رقیبانش یا با کلمات «بله» و «خیر» و شعارهای دیگر تزیین شده، بود که نهتنها بیننده را تحت فشار قرار نمیداد بلکه به شکلی ظریف در او رسوخ میکرد. دیدن عکسهای بسیار بزرگ اردوغان روی ساختمانهای چند طبقه با رنگ غالباً قرمز و با کیفیتی فوقالعاده، ترکیبی جذاب به وجود میآورد که حتی توریستهای ناآشنا به اتفاقهای در حال وقوع را بدون آنکه آزار بدهد، در جریان ماجرا قرار میداد.
برعکس آنکه میگویند محیط خانه محل آسایش است، اتفاقاً این محیط بیرون است که باید محل آرامی باشد برای نوازش چشم و روح آدم. رعایت زیباییشناسی و استفاده از رنگها و پوسترهای باکیفیت و مکانهای درست و اصولی نصب پوسترها، بدون اینکه روی اعصاب آدم باشند، جزوی از زیباییشناسی شهری مثل استانبول میشود. اتفاقی که به دلیل وجود آزادیهایی که خودتان بهتر میدانید، برای عکسهای تبلیغاتی محصولات مصرفی در سراسر شهر هم میافتد. اینکه از خانه بیرون بیاییم و روی در و دیوار چه ببینیم، تأثیر عمیقی بر ذهن و روان آدم خواهد گذاشت. داربستهای زشتی که از آن برای ساختمانسازی هم استفاده میکنند، یکی از اصلیترین موادیست که در ایران از آن برای نصب پوستر نامزدهای انتخاباتی و البته هر چیز دیگری که فکرش را بکنید بهره میبرند. داربستهایی زشت به همراه پوسترهای بیرنگ و بیهدف در مکانهایی نادرست که اتفاقاً چشم را آزار میدهند، در کنار ساختمانهایی که بیقاعده و خاکستری و زشت همینطور بالا رفتهاند و کلاً بافت نامیزان شهری دودآلود مثل تهران، موجب میشود همهچیز رنگ و بویی تحمیلی و بهشدت شعارزده و نچسب بگیرد.
در نهایت حزب عدالت و توسعه به رهبری اردوغان، توانست با استفاده درست از امکاناتی که در اختیار داشت، جواب «بله» را هر چند با اختلافی اندک نسبت به مخالفان، بگیرد تا بتواند کارهای خودش را پیش ببرد. مخالفان فراوانی که جواب «خیر» دادند، آن چند میلیون نفری بودند که طبعاً از لحاظ فکری عقیده دیگری داشتند و راهکارهای مختلف حزب رقیب، تفاوتی در بینششان به وجود نیاورد. آنها به «شو»ی رقیب توجهی نکردند چون قرار بود جوابشان «خیر» باشد. طبعاً حزب عدالت و توسعه هم به اینها توجهی نداشتند و هدفگذاریشان مشخص بود. آنها «شو»ی خود را بازی کردند؛ نمایشی که خبر داشتند طرفداران بیشتری دارد و دسترسی بهشان آسانتر است.
برگردیم به مثال دراماتیک خودمان: شما برای به دست آوردن دل محبوبِ غالباً آسانپسند، از تاریخ فلسفه غرب حرف نمیزنید، بلکه از زبان برتراند راسل، با ژستی جذاب میگویید: «انسانها تشنه محبتاند، نه مراقبت.»!
پاسخ دادن