نگاهی به فیلم اکسیدان

نگاهی به فیلم اکسیدان

  • بازیگران: جواد عزتی ـ امیر جعفری ـ لیندا کیانی و …
  • نویسنده و کارگردان: حامد محمدی
  • ۹۵ دقیقه؛ سال ۱۳۹۵
  • ستاره‌ها: ۲ از ۵
  • این یادداشت در شماره‌ی ۵۲۸ مجله‌ی «فیلم» منتشر شده است.
  • رسم‌الخط این یادداشت بر طبق رسم‌الخط مجله‌ی «فیلم» تنظیم شده است.

 

اصلِ موضوع

 

خلاصه‌ی داستان: اصلان وقتی متوجه می‌شود نامزدش نگار پنهانی از کشور خارج شده تا او را هم مجبور به ترک دیار کند، روزگارش به‌هم می‌ریزد. او چاره‌ای ندارد جز این‌که به همان جایی برود که نگار رفته اما مشکل این‌جاست که به این راحتی‌ها برای رفتن به آن کشور ویزا نمی‌دهند. اصلان با مشورت دوست دغل‌باز خود بهمن، به این نتیجه می‌رسد که می‌تواند به شکلی ضمنی مذهبش را عوض کند تا اجازه خروج بگیرد …

 

یادداشت: حامد محمدی سعی کرده با عبور از خط‌های قرمز، فضای جدیدی را تجربه کند و در نتیجه مخاطب را به سمت خود بکشاند. تلاش برای عبور از این خط‌ها، نتیجه‌اش این شد که نمایندگان مجلس اعتراض کردند، خواستار پایین کشیده شدن فیلم شدند، امضا جمع کردند و نشان دادند که اوضاع و احوال سینما هم‌چنان خوب نیست. اما خب بامزه این‌جاست که تاریخ نشان داده، هر چیزی که جلویش را بگیری، مردم بیش‌تر به سمتش جذب می‌شوند و نمایندگان عزیز مجلس هم با این کار، یک تبلیغ حسابی برای فیلم راه انداختند که مردم هر چه بیش‌تر و زودتر به سینماها بروند. اتفاقی که می‌افتد این است: یک فیلم، هر چه‌قدر هم در سطح، هر چه‌قدر هم ضعیف، با این طرز فکر و عمل، به صدر می‌رود و اتفاقاً پرفروش می‌شود و امضا جمع‌کردن‌ها و اعتراض کردن‌ها و پایین کشیدن‌ها بی‌فایده می‌ماند. از سوی دیگر به نظر می‌رسد انگار محمدی پسر و به‌خصوص محمدی پدر (تهیه‌کننده فیلم) به خاطر تجربه‌ای که در این ماجراها دارند، از روی عمد، کاری کرده‌اند که عده‌ای اعتراض کنند که بعداً این اعتراض‌ها به نفع‌شان تمام شود. مثال‌ها در این زمینه فراوانند. همان اوایل فیلم، وقتی اصلان و نگار روی پل ایستاده‌اند، نمایی از پاهای‌شان را می‌بینیم. نگار به اصلان نزدیک می‌شود، روی پنجه پایش بلند می‌شود و بعد صدای یک بوس کوچولو می‌آید. یا لحظه‌هایی که بهمن (با بازی خوب و بامزه امیر جعفری) به زن‌ها نزدیک می‌شود و از خودش صداهای شهوت‌انگیز در می‌آورد و آن‌ها را «پلنگ خسته» یا «شراب کهنه» صدا می‌زند! این بخش‌ها که تا به حال با این وضوح در فیلم‌های ایرانی ندیده بودیم، نشان می‌دهند که سازندگان قرار است دست‌های‌شان را بالا بزنند، حسابی کولاک کنند، اعتراض‌ها را به جان بخرند و البته از آن‌ها به نفع خودشان سود ببرند. اما چیزی که احتمالاً در این میان مغفول می‌ماند این است که خودِ فیلم چه می‌خواهد بگوید و چه‌قدر قدرت دارد. هر پرفروشی خوب نیست، هر خوبی هم پرفروش نیست.

کمدی‌هایی که تابوهای یک جامعه را نشانه می‌روند، به کار کم کردن استرس مردم می‌آیند. یعنی با تأکید غلوشده روی چیزهایی که پیش از این گفتنش ممنوع یا لااقل سخت بود، کاری می‌کنند که مردم سنگینی آن چیزهای ممنوع را روی دوش خودشان احساس نکنند. در سینمای ما به دلیل فضای بسته و وجود تابوهای بی‌شمار، کمدی‌هایی که تلاش می‌کنند لایه سخت رویی را بشکنند و کمی ماجرا را تلطیف کنند، زیاد ساخته شده‌اند. حتی قبل از انقلاب هم که فضا کمی بازتر بود، کمدی‌هایی مثل محلل (نصرت کریمی) با تکیه بر مذهب و فرامینش، قصد داشت تابوهای مذهبی را بشکند و با آن بازی کند. بعد از انقلاب به دلیل بسته‌تر شدن فضای جامعه، این شوخی‌ها، گسترده‌تر شدند و مضامین مختلفی را در برگرفتند. نمونه مهمش لیلی با من است (کمال تبریزی) که در آن سال‌های سخت، با فضای جبهه و آدم‌هایش شوخی می‌کند. پیشروتر مارمولک (کمال تبریزی) را داریم که برای اولین‌بار فضای روحانیت و مذهب را نشانه می‌رود و در نتیجه ماجرای اعتراض‌ها و پایین کشیده‌شدنش از پرده سینماها، جنجال‌برانگیز می‌شود و جالب این‌که تهیه‌کننده فیلم کسی نیست جز منوچهر محمدی. خلاصه ذات آدم‌ها این‌گونه است که دوست دارند با چیزهایی که برایشان ممنوع شده، شوخی کنند و اتفاقاً درباره‌اش حرف بزنند. این فیلم‌ها هم چنین کاری می‌کنند. اما این نباید ما را از اصل موضوع دور بیندازد…

این فیلم هم در واقع قصد دارد با مذهب و ریزه‌کاری‌هایش شوخی کند. تلاش می‌کند با چیزهایی که تا پیش از این گفتنش ممنوع بود، استرس‌زدایی کند. البته شاید به کار بردن واژه «استرس‌زدایی» کمی گنده‌گویی باشد و سازندگان فیلم چندان هم به این موضوع فکر نکرده باشند اما کاربرد چنین شوخی‌هایی در نهایت به زدودن استرس‌ها منجر می‌شود. در صحنه‌ای از فیلم، بهمن که با یک هندی‌کم مشغول فیلم‌برداری از مراسم غسل تعمید و سپس عشای ربانی‌ست، دوربینش را به شرابی که برای مراسم عشای ربانی تدارک دیده شده، نزدیک می‌کند و می‌گوید که این شراب شیراز است و خلاصه نوشیدنش حسابی کیف می‌دهد! این صحنه طبیعتاً مردم را به خنده خواهد انداخت. چون موضوعی مطرح شده که تا پیش از این گفتنش ممنوع بود. این لذت‌بخش است. در صحنه‌ای دیگر، بهمن و اصلان که به سفارت انگلستان رفته‌اند، متوجه می‌شوند خانم‌هایی که آن‌جا کار می‌کنند، بی‌حجاب هستند. بعد اصلان از بهمن می‌پرسد این اشکالی ندارد که این‌ها بی‌حجابند؟ این صحنه هم خنده می‌آفریند چون چیزی‌ست که مردم ما آن را با تمام وجود حس می‌کنند. این‌که خانم‌هایی را در دل خاک ایران، آن‌طور بدون روسری و لباس‌های گل‌وگشاد ببینیم، برای چشم‌های عادت‌کرده به مانتو و روسری، بامزه است. این چیزها را سازندگان فیلم، حتی شاید به شکل ناخودآگاه، می‌دانسته‌اند که چنین چیزهایی در کار گنجانده‌اند. این‌که استرس بیننده را کم کنی، سعی کنی دقایقی او را از دنیای پیرامونش جدا کنی، کاری کنی که کمی دلش خنک شود و احساس راحتی بکند، خیلی هم خوب است اما این هم نباید ما را از اصل موضوع دور بیندازد.

اصل موضوع چیست؟ این است که اکسیدان فیلم چندان خوبی نیست چون به جای داستان‌پردازی، تنها و تنها به یک سری شوخی کلامی (و نه حتی تصویری) اکتفا کرده که یا جنسی‌اند یا در مورد مذهب. نیمچه‌خط داستانی‌اش همان است که اصلان قصد دارد با کلک‌هایی ویزا بگیرد. تا آخر هم روی همین قسمت باقی می‌مانیم و جز چند سری شوخی، چیزی نمی‌بینیم: اعتراف در کلیسا و دزدیدن لباس کشیش، گیر پلیس افتادن و بعدش رفع اتهام با جوانمردی کشیش، شرکت در مراسم غسل تعمید و عشای ربانی، مسلمان کردن جوان مسیحی، شرکت در مراسم خاکسپاری مسیحی، حضور در سفارت و جور کردن کلک جدید و … . در واقع چیزی پیش نمی‌رود و تنها صحنه‌هایی طراحی شده تا بیش‌تر  و بیش‌تر بخندیم. وقتی دو بازیگر کاربلد و بامزه نظیر جواد عزتی و امیر جعفری را در دست داریم، خب پس هر چه بیش‌تر صحنه‌های خنده‌دار طراحی کنیم، با اضافه شدن نمک ذاتی این دو بازیگر، همه‌چیز بر وفق مراد پیش خواهد رفت. اما حتی این هم نباید ما را از اصل موضوع دور بیندازد.

می‌شد روند رو به انحطاط اصلان را جذاب‌تر و بهتر نشان داد. درست است که او در انتها، وقتی به کسوت یک همجنس‌باز در می‌آید انگار به انحطاطی اخلاقی رسیده (او در صحنه‌ای مقابل آینه، با گریه به صورتش آب می‌پاشد و باعث می‌شود تمام خط چشم‌هایی که کشیده بود روی صورتش شره کنند) اما می‌شد با روندی آرام‌تر و بهتر به این نقطه رسید. این‌که او برای گرفتن ویزا تنها روی عوض کردن مذهبش یا عوض کردن جنسیتش تأکید کند، در واقع بیش‌تر انتخاب سازندگان است تا همان‌طور که گفته شد با تابوها بازی کنند وگرنه می‌شد راه‌های دیگری هم انتخاب کرد. اصلاً می‌شد تا انتها و برای وحدت مضمونی، روی همین قضیه عوض کردن مذهب ماند و در نهایت هم به نتیجه‌ای رسید که فیلم در حال حاضر به آن می‌رسد؛ نتیجه‌ای که به هر حال قرار است زهر عبور از خط قرمزها را بگیرد و همه‌چیز را «بالانس» کند. می‌شد شخصیت نگار، نامزد فراری اصلان را بهتر نشان داد تا رفتن ناگهانی‌اش به خارج، باورپذیرتر باشد. اصلاً می‌شد او را نشان هم نداد و ماجرا را از جایی شروع کرد که او به خارج گریخته. می‌شد پایان ماجرای او هم باورپذیرتر باشد. می‌شد نقش بهتری برای رئیس تعمیرگاه خانم شکوفه بهاری (شقایق دهقان) در نظر گرفت و او را بیش‌تر در ماجراها دخیل کرد تا آن احتمالاً ازدواج پایانی با اصلان، تحمیلی و سردستی به نظر نرسد. می‌شد …

اکسیدان با هنرنمایی دو بازیگر اصلی‌اش، در بخش‌هایی بامزه می‌شود. حتی آدم‌های خیلی جدی که به‌راحتی نمی‌خندند را هم در بخش‌هایی می‌خنداند. شوخی‌هایی که اتفاقاً در برخی لحظه‌ها دل تماشاگر را هم خنک می‌کند. حتی شاید گذر زمان را هم در طول دیدن فیلم حس نکنید. این‌ها نشانه‌هایی‌ست که حتی می‌شود با توجه به آن‌ها دیدن فیلم را توصیه کرد اما در نهایت نمی‌شود از اصل موضوع دور افتاد که فیلم در سطح حرکت می‌کند و چندان پربار نیست. گرد و خاک به‌پاشده پیرامون فیلم را باید کنار زد تا به اصل موضوع رسید.

فیلم دیگر محمدی در «سینمای خانگی من»:

ـ فرشته‌ها با هم می‌آیند (اینجا)

 

۲ دیدگاه به “نگاهی به فیلم اکسیدان”

  1. پریا گفت:

    بعد دیدن فیلم خدا رو شکر کردم که منتقد نیستم و با خیال راحت میتونم بگم فیلم آشغالی بود.

  2. احسان گفت:

    از چه بازیگرایی برای این فیلم استفاده شده و چه کیفیت پایینی:)

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم