کلمات و کارهای نکرده توی ذهن زن رژه می‌روند. کلمات وحشی نیستند. زن می‌خواهد خودش را کشف کند اما چنان در اطرافیانش غرق می‌شود که گم می‌شود و خودش را پیدا نمی‌کند. به خاطر همین زن همیشه تنهاست. رقص و آرایش برای وصل کردن زن به یک حس ناشناخته است که هر دم صدایش می‌کند. حسادت چیزی‌ست که فقط زن می‌فهمد. مرد غیرت احمقانه و کور را می‌فهمد. حسادت یعنی مالکیت همه‌چیز به طور کامل، اما مرد از این ناراحت است که یکی دیگر شریک شده است. زن از هم‌نوعانش می‌ترسد چون از جذابیت هم‌جنسانش خبر دارد، همینطور از بچه بودن مردها. مردها تا آخر عمر در نظر زن بچه‌اند و زن باید نگران غذای‌شان باشد.

 

توضیح: املای کلمات، فاصله‌گذاری‌ها، علائم و به طور کلی ساختار نوشتاری این متن عیناً از روی متن کتاب پیاده شده است.

 

پی‌نوشت: مثل خیلی از رمان‌های ایرانی، این رمان هم تماماً از ذهن و زبان تنها شخصیت اصلی‌اش بیرون آمده، یعنی مونولوگی‌ست طولانی. داستان خاصی در کار نیست. زنی از طبقه‌ی پنجم یک آپارتمان سقوط کرده و راوی که نتوانسته او را نجات دهد، شروع می‌کند به تعریف کردن داستان و مدام عقب و جلو می‌رود و در دایره‌ای بسته، همان چیزها را دوباره و دوباره تعریف می‌کند. او نگران قضاوت همسایه‌ها، و شاید ما، از اتفاقی‌ست که افتاده در نتیجه با حرف‌های بی‌انتهایش می‌خواهد ماجرا را جور دیگری جلوه بدهد. کل داستان در چند ساعت می‌گذرد و از خلال صحبت‌های دیوانه‌وار شخصیت اصلی کم‌کم به اتفاقی که افتاده و روحیه‌ی او پی می‌بریم. هر چند نمی‌توان انکار کرد که خواندن رمان و حرف‌های هذیانی شخصتیش، روان و جذاب از کار درآمده اما این را هم نمی‌شود انکار کرد که رمان‌های ایرانی این روزها، هم‌چنان بر مدار مونولوگ‌های شخصیت‌ها می‌گذرد، چون ظاهراً این‌طوری رمان نوشتن راحت‌تر است! این‌که یک یا دو شخصیت رشته‌ی کلام را به دست بگیرند و هر چه می‌خواهند حرف بزنند و ما هم گوش کنیم…

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم