کمی قبلتر (اینجا) گفته بودم که دورهمیهای فیلمبینی و صحبت را در استانبول برپا کردهام. دورهمیهایی که در شش هفته، هر یکشنبه، ساعت یک بعدازظهر، در فراهنگسرای ناظم حکمت استانبول، واقع در محلهی کادیکوی (بخش آسیایی استانبول) برگزار میشود. دومین جلسه از این دورهمی با فیلم بت سقوطکرده (کارول رید)، یکی از فیلمهای محبوب من آغاز شد. ابتدا چند جملهای دربارهی رید و فیلمهایش حرف زدم و بعد فیلم را دیدیم. بعد از آن هم، طی نزدیک به دو ساعت، با شرکتکنندههایی که دو سه نفرشان جدید بودند، به صحبت دربارهی فیلم پرداختیم. اول دربارهی ریزهکاریهای کارگردانی با نشان دادن نماهای مختلفی از فیلم حرف زدم. سپس از این گفتم که فیلم چهقدر زیبا و محکم، از دنیای بچهها حرف میزند و چهگونه با چیرهدستی تفاوت بین دنیای آنها و بزرگترها را نشان میدهد. سپس از شرکتکنندهها خواستم که نظرشان را دربارهی این تفاوت، در صورتی که با بچه سروکار دارند، بیان کنند. دو سه نفر از حاضرین هم در اینباره حرف زنند. در پایان این سئوال را مطرح کردم که آیا واقعاً بچهها، آنطور که نشان میدهند و آنطور که ما فکر میکنیم، معصوماند؟ خیلیها نظرشان این بود که: بله. من ادامه دادم که سینما چون میدانست مخاطب دربارهی بچهها چه فکر میکند، شروع کرد به ساختن فیلمهایی ترسناک حول محورشان تا مخاطب را غافلگیر کند. در این فیلمها، بچهها نه یک انسان معصوم، بلکه فرد ترسناکی بودند که حتی بزرگترها را هم به زانو درمیآوردند و بدنشان پذیرای انواع و اقسام جن و روح میشد. سپس از کتاب معظم نویسنده و روانشناس بزرگ اروین د. یالوم، روانشناسی اگزیستانسیالیسم، شاهد مثال آوردم که در این کتاب یالوم نتیجه میگیرد، بچهها از یکیدو سالگی شروع میکنند به فکر کردن دربارهی مرگ. پس آنطور که تصور میکنیم، بچهها نمیتوانند آنقدرها هم ساده باشند. خیلیها اسم کتاب را نوشتند که تهیه کنند. من هم گفتم که امیدوارم ترجمهی ترکیاش خوب و روان باشد. آنوقت یکی از خانمهای حاضر با لبخندی ملیح رو به من کرد و گفت: «یعنی شما از بچهها میترسید؟!» من هم جواب دادم: «بله!» آن خانم گفت: «آخر مگر آنها چه بدیای در حق شما کردهاند؟!» من هم گفتم: «شاید الان بدی نکنند، ولی بزرگ که بشوند، حتماً بدی خواهند کرد!» خلاصه بین شوخی و جدی چنین دیالوگی هم ردوبدل شد. آخرش هم از حسرت بزرگم دربارهی پایانبندی فیلم گفتم که ای کاش بهتر تمام میشد و اینقدر خوشبینانه نبود. چند نفری موافق بودند و یکی از حضار هم کاملاً راضی بود از این پایان. خلاصه جلسه بهخوبی و خوشی و رضایت طرفین تمام شد و پیش از بیرون رفتن هم گفتم خودتان را برای فیلم هفتهی بعد ۱۲ مرد خشمگین آماده کنید که یکی از عجیبترین فیلمهای تاریخ سینماست.
منم دقیق نفهمیدم معصومیت بچه ها دقیقا کجاست,همون بچه ها بزرگ میشن و گند می زنن
۱۲را دیدم,یکی از تجارب اسفبار فیلم دیدنم بود.
۱۲؟! اسف بار؟!