مقایسه دو نسخه دانکرک Dunkirk: لزلی نورمن (۱۹۵۸) و کریستوفر نولان (۲۰۱۷)

مقایسه دو نسخه دانکرک Dunkirk: لزلی نورمن (۱۹۵۸) و کریستوفر نولان (۲۰۱۷)

دانکرک ۱۹۵۸

  • بازیگران: جان میلز ـ ریچارد آتن‌برو ـ برنارد لی و …
  • فیلم‌نامه: دیوید دیواین ـ دبلیو. پی لیپسکامب ـ جِی. اس بردفورد ـ ایوان باتلر براساس رمانی از تروُر دادلی اسمیت
  • کارگردان: لزلی نورمن
  • ۱۳۴ دقیقه؛ محصول بریتانیا، آمریکا
  • ستاره‌ها: ۳/۵ از ۵

دانکرک ۲۰۱۷

  • بازیگران: فیون وایت‌هد ـ دامیِن بونارد ـ لی آرمسترانگ و …
  • نویسنده و کارگردان: کریستوفر نولان
  • ۱۰۶ دقیقه؛ محصول آمریکا، فرانسه، هلند، انگلیس
  • ستاره‌ها: ۴ از ۵
  • این یادداشت در شماره‌ی ۵۳۱ مجله‌ی «فیلم» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این یادداشت برطبق رسم‌الخط مجله‌ی «فیلم» تنظیم شده است

 

نوای ناامیدکننده «همین کافیه»

 

خلاصه داستان: نیروهای متفقین، در ساحل دانکرک گرفتار شده‌اند و بمب‌افکن‌های آلمانی بر سرشان آتش گشوده‌اند. تنها راه فرار سربازهای متفقین، فرار به خاک بریتانیاست که آن هم باید نیروی نظامی بریتانیا به کمک مردم عادی و داوطلب، هر چه کشتی و قایق در دست دارند به ساحل دانکرک بفرستند و سربازها را نجات دهند…

 

یادداشت: به فاصله شصت سال، دو انگلیسی یکی از مهم‌ترین رخدادهای جنگ جهانی دوم را به تصویر کشیدند. سال ۱۹۵۸، در حالی‌که تنها چند سال از اتفاق‌های جنگ دوم می‌گذشت، لزلی نورمن، کارگردانی نه‌چندان مطرح که در کارنامه‌اش بیش‌تر سریال تلویزیونی به چشم می‌خورد، فیلمی به نام دانکرک ساخت. شصت سال بعد، یکی از مهم‌ترین و مطرح‌ترین فیلم‌سازان حال حاضر دنیا، هموطن نورمن، یعنی کریستوفر نولان، با همان نام و مبنا قرار دادن همان واقعه مهم فیلم دیگری ساخت. ساخت فیلم دوم مانند خیلی دیگر از آثار سینمای آمریکا درباره جنگ، توجه را به سمت بخش نادیده‌ای از آن معطوف کرد و باعث شد نگاه جدیدی بیندازیم به اتفاق‌هایی که در این برهه خاص از جنگ دوم برای نیروهای درگیر پیش آمد. بی‌تعارف خیلی‌هامان برای دیدن این‌که نبرد دانکرک چه بود و چه اتفاقی در خلال آن افتاد، بعد از دیدن فیلم نولان، با جستجو در منابع به دنبالش بودیم. واکنشی که سینمای آمریکا در به وجود آوردن آن ید طولایی دارد. از طرف دیگر، فیلم نولان، سبب شد به عقب برگردیم و به نسخه قدیمی این داستان هم نگاهی بیندازیم و ببینیم تأثیرپذیری نولان از دانکرک نسخه ۱۹۵۸ چه‌قدر و چه‌گونه بوده است.

نورمن فیلم‌نامه‌ای را دستمایه قرار داده که از رمانی نوشته ترِوُر اسمیت رمان‌نویس بریتانیایی اقتباس شده است. همین موضوع سنگ بنای اولین تفاوت عمده این دو نسخه است؛ نسخه قدیمی دانکرک، داستانی‌تر و به شیوه کلاسیک‌های هالیوود، پرمایه‌تر است. به همین دلیل فیلم نورمن یک ساعت طولانی‌تر نیز هست. نورمن و فیلم‌نامه‌نویسان‌اش برای رسیدن به موضوع اصلی و پرداختن به ماجرای گیر افتادن سربازها در ساحل دانکرک، دست به خلق چند شخصیت‌ می‌زنند که  از خلال حرف‌ها و عکس‌العمل‌های آن‌ها پیگیر ادامه داستان می‌شویم. هم‌چون فیلم‌های کلاسیک پروپیمان، در ابتدای داستان، با شخصیت‌هایی نظیر چارلز و هولدن آشنا می‌شویم. دو نفری که تنش ابتدایی‌شان با یک‌دیگر نیروی لازم برای پیشبرد داستان را در اختیار فیلم‌ساز قرار می‌دهد و از طرف دیگر دیدگاه‌های میهن‌پرستانه و ایدئولوژیک فیلم را هم تغذیه می‌کند. هولدن مردی‌ست آرامش‌طلب که نمی‌خواهد خودش را درگیر ماجراهای جنگ کند. او همسری دارد که به‌تازگی بچه‌ای به دنیا آورده، شغل خوب با درآمد نسبتاً خوبی هم دارد و به قول معروف سرش در کار خودش است. اما سوی دیگر ماجرا چارلز قرار دارد. چارلز بر خلاف هولدنِ محافظه‌کار، سر پرشوری دارد و نمی‌تواند ببیند هولدن، دست به کاری نمی‌زند. او طی یک صحنه مهم، به هولدن می‌توپد که: «جنگ برای تو خوب بوده چون باعث شده همه‌چیز به دست بیاوری.» این درگیری در صحنه‌های بعدی هم ادامه پیدا می‌کند. مثل جایی که قرار است قایق‌های‌شان را برای نجات سربازهای در ساحل گیرافتاده، بگیرند و در این‌جا باز هم هولدن از دادن قایقش امتناع می‌کند به این بهانه که زنش پابه‌ماه است. برعکس او، چارلز بلافاصله قایق خودش را در اختیار نیروهای نظامی قرار می‌دهد و حتی داوطلب می‌شود تا سکان هدایت قایق را خودش بر عهده بگیرد و وارد کارزار شود.

 اما درام وقتی شکل و شمایل درست خودش را می‌گیرد که در نهایت یکی از شخصیت‌ها دچار تغییر و تحول شود و راه دیگری در پیش بگیرد. در این‌جا، با توجه به مضمون میهن‌پرستانه و البته دشمن‌ستیزانه فیلم، این هولدن است که دچار تغییر می‌شود و ناگهان پی می‌برد او هم باید دستی بالا بزند و کمکی بکند. او که دچار عذاب وجدان شده، هر چند همسرش راضی نیست خودش را وارد ماجرا کند، تصمیم می‌گیرد نه‌تنها قایقش را در اختیار نیروها بگذارد بلکه همراه با چارلز و بقیه به میدان جنگ برود و سربازها را نجات بدهد. در نهایت، این چارلز است که طی حمله نیروهای آلمان به ساحل دانکرک، جانش را از دست می‌دهد و هولدن تلاش می‌کند راه او را ادامه دهد.

در فیلم نولان، شاید جایگزین چارلز میان‌سال، جرج جوان باشد که به شکل داوطلبانه به همراه قایق آقای داوسن و پسرش به طرف ساحل می‌رود و طی یک درگیری با یکی از سربازهای متفقین، به شکل تلخی جانش را از دست می‌دهد و در نهایت هم در روزنامه‌ها لقب قهرمان می‌گیرد. نولان البته هیچ‌گاه مانند کارگردان هموطنش، وارد مناسبت‌های شخصیت‌پردازنه نمی‌شود و به جای آن سعی می‌کند حال و هوای آن مقطع زمانی را به بیننده انتقال دهد؛ هر چند فیلم او با سرباز جوانی به نام تامی آغاز می‌شود، که حتی شاید اسمش را یک‌بار هم در طول فیلم نمی‌شنویم، اما در ادامه همین تامی که وحشت از جنگ و موقعیت ترسناکش را می‌شود از چهره‌اش خواند، انگار در میان خیل عظیمی از آدم‌های آن ساحل گم می‌شود و کم‌کم به جای توجه و تمرکز به او، تمام حواس بیننده به اتمسفر فیلم جلب می‌شود. نولان برعکس نورمن، دوست ندارد داستانی به سبک همیشگی روایت کند. او دنبال چیزهای دیگری‌ست. به همین دلیل است که فیلم نولان بیش از هر چیز، به همان مقطع گیر افتادن سربازها در ساحل دانکرک می‌پردازد و اصلاً داستان از همان‌جا آغاز می‌شود اما داستان فیلم نورمن از خیلی قبل‌تر شروع می‌شود، از همان درگیری‌های ابتدایی چارلز و هولدن و بالا گرفتن تنش بین آن‌ها. خلاصه این‌که فیلم لزلی نورمن، داستان‌پردازانه و به موازاتش شخصیت‌پردازانه است اما فیلم نولان فضاسازی می‌کند که همه‌چیزش، از موسیقی ملتهب و مثل همیشه شنیدنی هانس زیمر بزرگ، تا کادربندی‌ها و چینش نماها و بازی‌ها و تدوین و غیره، با این هدف عمل می‌کند. اصلاً همین که نولان تصمیم گرفته بازیگرهای گمنامی را در نقش سربازهای گیرافتاده در ساحل دانکرک به کار بگیرد، خود نشان‌دهنده این است که او قصد داشته ذهن‌ها را درگیر نکته‌های ترس‌آورتری کند. تام هاردی، از معدود بازیگران معروف فیلم نولان، در تمام طول فیلم، پشت ماسک خلبانی‌اش پنهان است.

داستان‌پردازی دو فیلم تفاوت زیادی دارند اما بین شیوه روایت آن‌ها شباهت‌های انکارناپذیری هم دیده می‌شود. دانکرک نورمن، در دو خط داستانی پیش می‌رود که در نهایت و با رسیدن به ساحل دانکرک، این دو خط به یک‌دیگر وصل می‌شوند. از یک‌طرف، همان‌طور که گفته شد، ماجراهای چارلز و نورمن را می‌بینیم. از طرف دیگر هم داستان یک گروه جداافتاده از هنگ را دنبال می‌کنیم که مسیری طولانی طی می‌کنند تا به بقیه برسند. فیلم‌نامه‌نویسان تلاش کرده‌اند علاوه بر پرداختن به خط اول داستانی، به این خط دوم هم توجه نشان بدهند و سیر اتفاق‌هایی را که بر سر این گروه می‌آید تا به ساحل برسند به شکل دراماتیکی بررسی کنند. از جمله این‌که به عنوان مثال گروه در جایی اتراق می‌کند اما حمله آلمانی‌ها، استراحت‌شان را نیمه‌کاره می‌گذارد و با زخمی شدن یکی از افراد گروه، به دستور فرمانده، مجبور می‌شوند او را رها کنند. یا در قسمتی دیگر، افراد گروه که جان‌شان به لب رسیده، از دستورهای فرمانده سرپیچی می‌کنند و این باعث می‌شود داستان وارد مسیری پرتنش شود. این دو خط داستانی، به تناوب به یک‌دیگر قطع می‌شوند تا هم در میدان جنگ و هم در پشت جبهه، اتفاق‌ها را به موازات هم دنبال کنیم و به هدف نهایی، ماجرای ساحل دانکرک برسیم که یک ساعت پایانی فیلم است.

 شیوه روایت نولان هم شاید برگرفته از همین فیلم، به سه خط داستانی منجر شده که در خشکی، هوا و دریا می‌گذرد. از همان ابتدا، با رفت‌وآمدهای فراوان و با یک تدوین حساب‌شده، از تدوین‌گر همیشگی نولان، ماجراهای این سه بخش را دنبال می‌کنیم، هر چند بخش هوایی که در هواپیماهای متفقین می‌گذرد و جدال دایمی‌شان با هواپیماهای آلمانی در جریان است، انگار جدا از دو بخش دیگر به نظر می‌رسد اما در هر حال نولان به شکلی سعی می‌کند لااقل از لحاظ مضمونی، این بخش را هم به دو بخش دیگر متصل کند و به شکل یکپارچه‌ای ارائه دهد. برای این ربط دادن، تمهیدات بصری هم تدارک دیده شده است. مثل جایی که غرق شدن قایق حامل سربازها با غرق شدن هواپیمای سقوط‌کرده در دریا، به هم قطع می‌شود. شاید داستانی‌ترین بخش فیلم نولان، به قسمت دریا و ماجرای آقای داوسن و قایقش برگردد که به همراه پسرش و جرج به دریا می‌زنند و البته در این میان سربازی درهم‌ریخته را هم سوار می‌کنند که کشمکش بین آن‌ها، در نهایت منجر به مرگ دردناک جرج می‌شود.

اما شاید برجسته‌ترین نکته در مقایسه دو فیلم، حال و هوای‌ آن‌هاست. در بخشی از فیلم نورمن و در مسیر حرکت گروه جداافتاده سربازها، آن‌ها با مردم خانه‌به‌دوشی مواجه می‌شوند که در حال ترک دیار هستند و هنگامی که رئیس گروه، توبی، می‌خواهد به یکی از زن‌ها کمک کند، کشیده‌ای از او می‌خورد که آن را تا پایان فیلم فراموش نمی‌کند و این نکته تبدیل می‌شود به یکی از مهم‌ترین حرف‌های فیلم نورمن در میان نگاه کمی میهن‌پرستانه و یک‌طرفه‌اش. زن جوانی که به او سیلی زده، بلافاصله در حمله هوایی آلمان‌ها کشته می‌شود و بعد از آن توبی بارها به یاد این سیلی می‌افتد و یک‌جا هم به سربازش می‌گوید: «آن‌ها که نباید از ما متنفر باشند.» این نکته شاید کلیدی‌ترین و بی‌طرفانه‌ترین حرف دانکرک ۱۹۵۸ است؛ این‌که ترس از جنگ و بی‌خانمانی، انسان‌ها را به مشتی توده وحشت‌زده تبدیل می‌کند که دیگر دوست و دشمن نمی‌شناسند و همه را به یک چشم می‌بینند. نورمن و فیلم‌نامه‌نویسانش، هر چند نگاهی تقریباً حماسی به این واقعه دارند، اما جاهایی هم تلاش می‌کنند جهان‌شمول‌تر به ماجرا نگاه کنند و در تقبیح جنگ، حرف‌هایی بزنند. اما در نهایت این را نمی‌شود نادیده گرفت که سازندگان فیلم به این «امان دادن» هیتلر به نیروهای متفقین (دستوری تاریخی که هنوز هم مشخص نیست به چه علت صادر شد) با آن مرگ حماسی چارلز وطن‌پرست در انتهای فیلم و آن تغییر رفتار هولدن و تبدیل شدنش به قهرمان و البته نشان دادن صف مجدد سربازهای حاضر‌به‌خدمت که برای جنگی دیگر آماده می‌شوند، نگاهی جانب‌دارانه هم داشته‌اند و ماجرا را کمی تا قسمتی به نفع خود تغییر داده‌اند. و البته این را هم نمی‌شود نگفت که با توجه به زمان ساخت فیلم که تنها چند سال بعد از پایان جنگ اتفاق می‌افتد و تازه بودن زخم آن، این دیدگاه جانب‌دارانه چندان هم نمی‌تواند دور از ذهن باشد.

اما نولان به شکل دیگری به ماجرا نزدیک شده است؛ نگاه او در وهله اول نه به ماجرای دانکرک، بلکه به جنگ به‌مثابه اتفاقی شوم به شکلی کلی‌ست که هنوز هم دنیای ما را در بر گرفته است. او با تصاویر عظیمی که خلق می‌کند (همین‌جا باید به این هم اشاره کرد که تصاویر عظیم نورمن از سربازهای سرگردان در ساحل با چشم‌اندازهایی که سربازان را مثل مور و ملخ در امتداد دریا نشان می‌دهد، هیچ دست‌کمی از تصاویر احتمالاً آمیخته با جلوه‌های ویژه کامپیوتری نولان ندارد، که حتی می‌توان اعتراف کرد یک سر و گردن از آن بالاتر هم هست و احتمالاً یکی از منابع نولان برای ترسیم صحنه‌های فیلمش بوده)، با تصاویر سربازان گیج و گنگی که انگار بین زمین و هوا معلق هستند و کنار ساحل به انتظار قایق‌ها نشسته‌اند، با جسدهای روی آب‌مانده‌ای که سایرین برای دور نگه داشتن‌شان با دست پس‌شان می‌زنند، با تصویر تلخ سربازی که بی‌هیچ ابزاری به آب می‌زند و پیداست به قصد خودکشی این کار را می‌کند، با نگاه خالی سربازهای دیگر که به این سرباز به ته‌خط‌رسیده نگاه می‌کنند و هیچ نمی‌گویند و برای نجاتش اقدامی نمی‌کنند، فراتر از نشان دادن بخشی از تاریخ جنگ جهانی دوم و حرف‌های ایدئولوژیک، قصد دارد وحشت این لحظه‌ها را به بیننده منتقل کند. حتی وقتی متوجه می‌شویم برعکس فیلم نورمن که آلمانی‌ها را بارها می‌بینیم، این‌جا انگار خبری از آن‌ها نیست، بیش‌تر به هدف نولان پی می‌بریم. ما هیچ‌وقت شمایل آلمانی‌ها را نمی‌بینیم. حمله‌های هوایی در ساحل دانکرک، انگار از ناکجاآبادی به سر سربازها آوار می‌شوند. این‌جا با فضایی آخرالزمانی مواجهیم که دشمن ناپیداست و حتی گاه دوست هم در لباس دشمن به نظر می‌رسد، مثل جایی که سربازان، یکی از فرانسوی‌های نیروی متفقین را جاسوس می‌خوانند. نولان حتی پا را فراتر می‌گذارد و خوش‌حالی از تخلیه ساحل دانکرک و پا گذاشتن به خاک بریتانیا را با چهره‌های درهم‌رفته و خسته و تکیده سربازهای نجات‌یافته درهم می‌آمیزد تا غریو شادی‌ها، آن‌قدرها هم طنین پرشکوهی نداشته باشد. در صحنه‌های رو به پایان، وقتی نجات‌یافتگان به خاک بریتانیا پا می‌گذارند، پیرمردی کور که نقشش را جان نولان، عموی کارگردان بازی می‌کند (او در چند فیلم دیگر نولان هم در نقش‌های فرعی ظاهر شده) به استقبال آن‌ها می‌آید و تحسین‌شان می‌کند. اما سربازهای انگار به ته‌خط‌رسیده، به او می‌گویند: «تنها سعی کردیم زنده بمانیم.» و این را طوری می‌گویند که انگار تصور می‌کنند پیرمرد به خاطر چشمان نابینا، درکی از موقعیت آن‌ها نخواهد داشت. اما او جمله‌‌ای می‌گوید: «همین کافیه». انگار که همه‌چیز را دیده و اتفاقاً حس کرده. «همین کافیه» در عین حال که می‌تواند امیدبخش باشد، می‌تواند نوایی ناامیدکننده هم داشته باشد؛ هم‌چنان که اعلامیه پایانی چرچیل درباره نبرد دانکرک خطاب به سربازها که سعی می‌کند به آن‌ها امید جنگیدن و تسلیم نشدن بدهد. چرچیل این عملیات نجات را هم‌چون یک پیروزی می‌داند که نباید از آن غافل شد. اما همه این‌ها کافی نیست تا از رنج این سربازهای دردکشیده کاسته شود. سربازانی که در فیلم نولان، هم‌چون ارواحی سرگردان ترسیم شده‌اند که انگار ناچارند تا ابد برای زندگی کردن بجنگند. به یاد می‌آوریم آن سرباز آشفته داخل قایق آقای داوسن را که چه‌گونه خودش را به در و دیوار می‌زند تا قایق به سمت ساحل دانکرک نرود و سکان را به سمت بریتانیا کج کند.

نولان گفته برخی از صحنه‌های فیلمش را با الهام از فیلم‌هایی مانند سرعت، نجات سرباز رایان و مزد ترس و امثال این‌ها ساخته اما در این میان ظاهراً فراموش کرده که اسمی از نسخه لزلی نورمن بیاورد. در سینمای ما خیلی اتفاق افتاده که فیلمی نعل به نعل فیلمی دیگر ساخته می‌شود و بعد سازندگان حتی از وجود فیلم قدیمی‌تر ابراز بی‌اطلاعی می‌کنند یا اگر هم انکار نکنند، ادعا می‌کنند که آن فیلم را ندیده‌اند؛ مثل نولان. او فیلم‌ساز باهوشی‌ست اما‌ شباهت‌ها بیش‌تر از آن هستند که انکار او را باور کنیم. و جدا از تمام شباهت‌هایی که گفته شد، این نکته هم جالب است که یکی از بازیگران فیلم نولان، ویل آتن‌بورو، که در نقش یکی از سربازها ظاهر شده، در واقع نوه ریچارد آتن‌بورو، بازیگر نسخه لزلی نورمن است. چنین انتخابی اتفاقی‌ست؟ باور کردنش کمی سخت است. این انکار به اندازه دستور تاریخی هیتلر برای امان دادن به نیروهای متفقین در نبرد دانکرک، عجیب و انگیزه‌اش مجهول است!

فیلم دیگر کریستوفر نولان در «سینمای خانگی من»:

ـ بین‌ستاره‌ای (اینجا)

 

۳ دیدگاه به “مقایسه دو نسخه دانکرک Dunkirk: لزلی نورمن (۱۹۵۸) و کریستوفر نولان (۲۰۱۷)”

  1. coldplay گفت:

    باید جالب باشه,می بینم

  2. مرتضی قنبرزاده گفت:

    نقد جالبی بود هرچند فیلم نورمن را ندیده ام ولی تا حدی با توجه به نقد و جملاتتون با فضاش آشنا بشم، بزرگترین مشکل من با این فیلم نولان همین روایت جانبدارانه‌ش بود با اینکه بقول شما نولان تا حدی میانه رو تر عمل کرده بود ولی بنظرم اخرش نتونسته این روند را کامل حفظ کنه، ولی جدای از این قضیه از روایت بدون قهرمانش خیلی لذت بردم بنظرم با فضای واقعی جنگ بسیار همخوانی بیشتری داشت بنظرم غالبا توده ها میجنگند و جامعه چون توان تحلیل و نگاه همه جانبه به توده ها همه چیز را در یک قهرمان خلاصه میکنه مثل اقتصاد که همه پارامتر های یک کالا یا خدمت در یک فاکتور یا قیمت خلاصه می شوند؛ از این رو قهرمان ها برجسته می شوند تا توده در یاد جامعه بمانند ولی دست اخر نهایت خود قهرمان میماند و بس و از بقیه حتی سنگ قبری هم به جا نمی ماند. برای همین این روایت توده ای و پر تنش نولان را دوست داشتم.
    موفق باشید

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم