خوب فیلم دیدن در استانبول ـ جلسه‌ی سوم

خوب فیلم دیدن در استانبول ـ جلسه‌ی سوم

ماجرای استانبول و جلسه‌های فیلم‌بینی و دورهمی‌اش را می‌توانید از (اینجا) و (اینجا) بخوانید. اما سومین جلسه از این دورهمی با نمایش ۱۲ مرد خشمگین (سیدنی لومت) برگزار شد. شروع صحبت‌هایم درباره‌ی لومت و فیلم‌هایش بود؛ این‌که چه کارگردان نابغه‌ای بوده و چه فیلم‌های محکمی ساخته و ۵ بار نامزد اسکار شده و به شکل مسخره‌ای هیچ‌وقت دستش به آن نرسیده که در واقع این مشکل اسکار بوده و نه او. بعد در این‌باره حرف زدم که ۱۲ مرد خشمگین به عنوان اولین فیلم سینمایی لومت، اثری‌ست سخت از لحاظ فنی. ادامه دادم که در ایران کارگردان بسیار خوبی داریم به نام کیانوش عیاری که بیرون از ایران کسی او را نمی‌شناسد در حالی که به نظرم از فیلم‌سازان ایرانی‌ای که خارج از کشور مطرح هستند، فیلم‌ساز خیلی بهتری‌ست. در یکی از برنامه‌های سینمایی تلویزیون ایران که قرار بود این فیلم را نمایش بدهند، عیاری به عنوان مهمان برنامه، جمله‌ی جالبی گفته بود:«من هر وقت که فیلم لومت را می‌بینم، می‌ترسم.» و منظورش این بود که لومت کار سختی در پیش داشته. حضار هم کنجکاو شدند از عیاری فیلم ببینند و من گفتم در اولین فرصت. بعد هم ۱۲ مرد خشمگین را پخش کردیم و تا پایان کسی از جایش تکان نخورد.

بعد از نمایش، درباره‌ی دو مفهوم عمده‌ای که به نظرم در فیلم جاری‌ست حرف زدیم: ۱٫ «واقعیت آن چیزی نیست که در وهله‌ی اول به نظر می‌رسد» و ۲٫ «برای برقراری عدالت، باید تا آخرین نفس جنگید». بعد درباره‌ی هر کدام از این جمله‌ها، حرف‌هایی ردوبدل شد. تلاش من این بود نشان بدهم ما حتی درباره‌ی خاطرات گذشته‌ی خودمان هم دچار اشتباه می‌شویم و ماجرا را با کم‌وکسری تعریف می‌کنیم، پس چه‌گونه می‌شود درباره‌ی اتفاقی که برای دیگری افتاده به قطعیت نظر بدهیم و ادعا کنیم که واقعیت همین است؟ برای رسیدن به واقعیت باید پرسید و کنجکاوی کرد. هنری فوندا در فیلم هر چند می‌خواهد به واقعیت برسد اما هیچ‌وقت کلمه‌ی «شاید» از زبانش نمی‌افتد. یعنی هیچ‌چیز معلوم نیست؛ شاید مظنون، قاتل باشد، شاید هم نباشد. او فقط می‌خواهد ماجرا را از زوایای دیگری ببیند. بعد هم گفتم که درام‌های دادگاهی که شاید از سنت ادبیات پلیسی آمده باشند، به همین دلیل که می‌خواهند به واقعیت نزدیک شوند  و به جواب «فلانی واقعاً مقصر است؟» برسند، بسیار جذاب‌اند. چون انسان‌ها ذاتاً کنجکاو و فضول هستند نه لزوماً عدالت‌طلب! حرفی از شرلوک هولمز و هرکول پوآرو به میان آمد که البته جالب است بدانید برعکس ایران، این‌جا اغلب پوآرو را نمی‌شناسند. گفتم که در ادبیات پلیسی، کارآگاه با کنار هم گذاشتن شواهدی قطعی، قاتل را پیدا می‌کند و به واقعیت ماجرا می‌رسد، اما حیف که زندگی پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. بعد از راشومون (کوروساوا) به عنوان فیلمی که درباره‌ی دست یافتن به واقعیت یک ماجرا حرف می‌زند مثال آوردم. در نهایت هم درباره‌ی مفهوم عدالت حرف زدیم و من گفتم: «وقتی سازوکار دنیا، براساس بی‌عدالتی بنا شده. چه‌طور می‌توانیم عدالت را برقرار کنیم؟» البته این را هم اضافه کردم که با تمام این احوال، باید سعی کنیم مانند هنری فوندای فیلم بکوشیم که با جزئی‌نگری در اتفاق‌ها، عدالت را تا حد ممکن، لااقل برای دل‌خوشی خودمان بر پا کنیم.

 

 

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم