خوب فیلم دیدن در استانبول ـ جلسه‌ی چهارم

خوب فیلم دیدن در استانبول ـ جلسه‌ی چهارم

روز یکشنبه، ۲۲ اکتبر، ساعت یک بعدازظهر، چهارمین جلسه از سری دورهمی‌های فیلم‌بینی، در فرهنگسرای ناظم حکمت، واقع در کادیکوی (بخش آسیایی استانبول) برگزار شد. در این جلسه فیلم کالت سوزاننده‌ی جسد (یورای هرتز)، یک کمدی سیاه از کشور چک را نمایش دادم. در شروع صحبت‌ها، کمی از سینمای چک، موج نوی این سینما و فیلم‌سازانی که در شکل‌گیری این موج نو دست داشتند، گفتم. یکی از معروف‌ترین موج نویی‌ها هم میلوش فورمن است که بعداً به هالیوود نقل مکان کرد و شاهکارهایی مثل دیوانه از قفس پرید یا آمادئوس را ساخت. یورای هرتز هم یکی از همین موج نویی‌ها بود که البته فیلم‌ساز چندان مطرحی نشد، هر چند هنوز هم هست و فیلم می‌سازد. شاید یکی از بهترین فیلم‌های او همین فیلمی باشد که در این جلسه نمایش دادم.

بعد از این صحبت‌های مقدماتی، وارد بحث اصلی شدم و اشاره کردم همان‌طور که کاملاً واضح است، فیلم پیام‌های سیاسی ضدنازی و ضدفاشیستی دارد که هر کس که یک خط تاریخ خوانده باشد هم به آن پی خواهد برد. شخصیت فیلم، انگار هیتلری‌ست در آستانه‌ی ظهور. او با آن قیافه‌ی خونسرد و حتی بامزه، در درون‌اش هیولایی خفته که فقط مرگ می‌بیند. زندگی برای او مساوی با مرگ است و همه‌چیز او کارگاه سوزاندن جسدش. وقتی می‌خواهد بخش‌های مختلفش را به کارگر تازه‌وارد نشان بدهد، انگار دارد از معشوقه‌اش حرف می زند. او عاشق مرگ و نیستی‌ست و جاهایی هم عیناً شبیه هیتلر می‌شود  و خب خوانش سیاسی فیلم را سهل‌الوصول می‌کند.

اما چیزی که برای من مهم‌تر بود درباره‌اش حرف بزنم، شخصیت‌های دوگانه‌ی تاریخ سینما بودند. شخصیت‌هایی که هر چند ظاهر آرامی دارند، اما درون‌شان شیطانی خفته است و من این نوع سینما و فیلم را بیش‌تر می‌پسندم. شخصیت‌هایی که در ظاهر یک‌جورند و در باطن جور دیگر. شاید دکتر جکیل و مستر هاید، معروف‌ترین نماد این‌گونه شخصیت‌ها باشد اما با این تفاوت که دوگانگی خوب و بد جکیل و هاید، به هم‌دیگر کات می‌شود ولی شخصیت‌های شیطانی تاریخ سینما، بد و خوب‌شان در هم فید می‌شود و از هم قابل تفکیک نیست. مثال بارزش هم شاید جک تورنس درخشش (کوبریک) باشد که اتفاقاً از جنبه‌ای مهم هم به این فیلم شباهت دارد و آن این‌که در سوزاننده‌ی جسد هم درست مانند درخشش، ماجراها انگار از ذهن خطرناک و بیمارگونه‌ی شخصیت اصلی‌اش روایت می‌شود و ما در ذهنیت او پرسه می‌زنیم. بعد مثال رومن پولانسکی را آوردم که فیلم‌ساز مورد علاقه‌ی من است و استاد نشان دادن ذات خطرناک آدم‌ها. سینمای پولانسکی، سینمای انسان‌های ترسناک است و اشاره کردم که من از فیلم‌هایی با محوریت جن و روح نمی‌ترسم اما فیلم‌هایی با محوریت چنین آدم‌هایی، آدم‌هایی با ظاهر موجه و باطن ترسناک، من را به‌شدت درگیر می‌کند. کافی‌ست مثلاً کشتار پولانسکی را ببینید. بعد سینمای دیوید لینچ را هم مثال آوردم که فیلم‌هایش مصداق بارز چنین چیزی‌ست. البته لینچ در مرد فیل‌نما‌یش به شکل جذابی موضوع را برعکس هم می‌کند: یعنی ظاهر شخصیت ترسناک است اما دل صاف و آرامی دارد. به هر حال چند مثال دیگر از فیلم‌هایی که شخصیت‌هایی دوگانه دارند و من دوست‌شان دارم آوردم تا موضوع بهتر و بیش‌تر جا بیفتد.

در نهایت هم در این‌باره بحث کردیم که آیا واقعاً ذات آدم‌ها وحشی‌ست؟ من برای این‌که به این پرسش جواب مثبت بدهم، از دنیایی مثال آوردم که هر چه جلوتر می‌رویم، انگار دارد بدتر می‌شود و بعد اجرای معروف مارینا آبراموویچ، هنرمند مشهور پرفورمنس را تعریف کردم. اجرایی ترسناک که احتمالاً باید ماجرایش را خوانده باشید. اگر نخوانده‌اید، پیشنهاد می‌کنم (اینجا) را بخوانید و یا جمله‌ی «اجرای ریتم صفر مارینا ابراموویچ» را جستجو کنید تا به نتایج بیش‌تر و دقیق‌تری برسید. آن‌وقت شاید در برتر بودن انسان‌ها نسبت به سایر موجودات شک کنید. من قصدم این بود شرکت‌کننده‌ها شک کنند، که کردند.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم