دو هفته‌ی دیگر گذشت. ایوان ایلیچ دیگر از روی کاناپه برنمی‌خاست. از بستر! بیزار شده بود و همان‌طور روی کاناپه می‌خوابید و همچنان رو به دیوار گردانده، پیوسته همان رنج تحلیل‌ناپذیر را به‌تنهایی تحمل می‌کرد و پیوسته در تنهایی به همان معمای ناگشودنی می‌اندیشید: «یعنی چه؟ آیا به‌راستی باید مُرد؟» و ندای درونش جواب می‌داد: «بله، حقیقت است و باید مُرد.» می‌پرسید: «ولی آخر این همه رنج برای چیست؟» و ندا جواب می‌داد: «دلیلی نیست! برای هیچ!» و همین.

 

پی‌نوشت: بله! «همین»! به همین راحتی! اما تالستوی برای رسیدن به همین کلمه‌ی به ظاهر ساده، ما را از چنان پیچ‌وخمی عبور می‌دهد که گذشتن از آن، کار هر کسی نیست. باید اعصابی فولادین داشته باشید تا بتوانید شرح ذره‌ذره آب‌شدن ایوان ایلیچ را تحمل کنید. تالستوی با چیره‌دستی، مراحل رو به نابودی رفتن ایوان را جلوی چشم‌مان می‌آورد و نشان می‌دهد که در این سیرِ غریب، او چه‌گونه در نهایت آماده‌ی مُردن می‌شود. در این مسیر، چنان که انتظار می‌رود، با پرسش‌هایی اساسی مواجه خواهید شد. این‌که مرگ چیست؟ زندگی چیست؟ چرا زندگی می‌کنیم و چرا می‌میریم؟ آیا واقعاً همه‌چیز این‌قدر بی‌معناست؟ جواب به این پرسش‌ها برای من یکی که ساده است. شما را نمی‌دانم.

۵ دیدگاه به “”

  1. اتان هاوک گفت:

    خوندن کتاب را توصیه میکنین،؟ چطوره؟

    • damoon گفت:

      یعنی واقعاً با آن پی نوشتی که در انتها آورده ام، مشخص نیست که خواندنش را توصیه کرده ام یا نه؟! معلوم نیست که چجور کتابی ست؟!

      • اتان هاوک گفت:

        چه قدر متین و با تمدد اعصاب!
        خوبه من نه اهل توهین ام نه چیزی که اینجور جواب میدی

        • damoon گفت:

          دوست عزیز، نمی دانم چرا تصور کردید من غیرمتین جواب دادم! مشخص است که من آن متن را نوشتم تا بگویم این کتاب جزو شاهکارهای ادبیات است. تعجب می کنم خواننده ی باهوشی چون شما، چیزی به این وضوح را متوجه نشده باشد. به هر حال اگر احساس کردید جسارتی شده، می بخشید.

  2. mahboobeh گفت:

    سلام. جواب شما را میشود شنید؟

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم