جشنواره‌ی سی‌وششم: فیلم‌ها و امتیازها

جشنواره‌ی سی‌وششم: فیلم‌ها و امتیازها

امسال هر چه‌قدر تلاش کردم مثل سال قبل، در پردیس چارسو فیلم‌ها را ببینم، نشد. در نهایت کارتم برای پردیس ملت صادر شد. این سینما زمانی مورد علاقه‌ام بود و خاطرات زیادی از آن دارم اما حالا دیگر سینمای مورد علاقه‌ام نیست هر چند آن خاطرات هیچ‌گاه از ذهنم بیرون نخواهند رفت. البته امروز متوجه شدم نه‌تنها من، بلکه خیلی‌های دیگر هم با این سینما مشکل دارند. از همان بدو ورود به سینما، بی‌برنامگی‌ها، بهم‌ریختگی‌ها، آشفتگی‌ها و اعتراض‌ها شروع شد و احتمالاً تا روزهای پایانی هم ادامه خواهد داشت. از نافرم بودن ساختمان این پردیس همین‌قدر بگویم که امروز لااقل چهار نفر از من آدرس پرسیدند که دستشویی و بوفه و غذاخوری کجاست!

اما امسال هم به رسم سال‌های پیش، خیلی کوتاه و مستقیم و چکشی، درباره‌ی فیلم‌هایی که هر روز می‌بینم، خواهم نوشت و به آن‌ها ستاره خواهم داد. از امشب به مرور فیلم‌ها را به همین پست اضافه خواهم کرد. بنابراین تا پایان جشنواره، این پست، ثابت خواهد ماند. می‌توانید هر شب سری بزنید و به فیلم‌هایی که افزوده شده نگاهی بیندازید، بلکه به دردتان بخورد. یادداشت مفصل‌تر فیلم‌ها هم می‌ماند برای زمان اکران‌شان. برویم سراغ فیلم‌ها و امتیازها:

کامیون (کامبوزیا پرتوی): ۱ از ۵

کند و کشدار و ‌به‌شدت تکراری. شخصیت‌ها هم عین خودشان، ما را سرگردان می‌کنند. یک ایده‌ی یک خطی کش‌آمده. وقتی نیکی کریمی در نقش خودش به دختر کرد می‌گوید: «داعش با شما چه کار کرد؟!»، خنده‌ی حضار به هوا رفت. تنها نکته‌ی مثبتش بازی گیرای سعید آقاخانی با دو زبان کردی و ترکی‌ست. اما پرسشی که وجود دارد این است که داستان نیکی کریمی چه بود؟ چرا در فیلم بود و چرا ناپدید شد؟ این‌همه تصادف یعنی چه؟

 

جاده‌قدیم (منیژه حکمت): ۱/۵ از ۵

یک تیتراژ خوب. اما در ادامه فقط تکرار مکرر ترس‌ها و کابوس‌های مینو. مینو بالاخره مشکلش چیست؟ پیامدهای روانی بعد از تعرض چه‌گونه حل می‌شود؟ اصلاً حل می‌شود؟ چه سیری طی می‌شود که مینو در نهایت راضی می‌شود نزد روانشناس برود؟ اصلاً داستان چیست؟ این زن حرف نمی‌زند؟ می‌زند؟! چه کار می‌کند؟

 

فیلشاه (هادی محمدیان): صفر از ۵

کپی‌برداری از شخصیت‌های انیمیشنی خارجی از راتاتویی تا هورتون که فقط کمی تغییر کرده‌اند تا در فیلمی ایرانی بازی کنند. دیالوگ‌هایی بی‌مزه و لوس. داستانی پر از سکته و ناموزون که از جنگل‌های آفریقا شروع می‌شود و به صحرای عربستان می‌رسد. اصرار برای اضافه کردن تم مذهبی، به‌ضرب و زور که البته مشخص است چرا. بدون ذره‌ای خلاقیت. چه اعتماد به نفسی باید داشته باشید که با این انیمیشن‌های ناقص، قصد مبارزه با انیمیشین‌های خارجی را در سر بپرورانید.

.

شعله‌ور (حمید نعمت‌الله): ۳/۵ از ۵

باز هم شخصیت جذاب دیگری از تیم نعمت‌الله/مقدم‌دوست؛ خالق برترین شخصیت‌های سینمای ایران. آن کانتینرهایی که مثل یک آپارتمان چند طبقه روی هم قرار داده شده‌اند و محل زندگی مردم است، یکی از جذاب‌ترین لوکیشن‌های سال‌های اخیر سینمای ایران است، با کلی ذوق و تخیل که از ذهن فعال و خوش‌سلیقه‌ی نعمت‌الله نشأت می‌گیرد. هم‌چنان‌که با ذوق و سلیقه‌ی فراوان تصاویر جذابی، هم از زیبایی‌های سیستان و بلوچستان و هم از شیره‌کش‌خانه‌اش پیش چشم تماشاگر می‌گذارد. یک امین حیایی خوب، هر چند گاهی طنزش شبیه فیلم‌های طنزی که بازی کرده می‌شود. دیالو‌گ‌هایی مثل همیشه هوشمندانه و جذاب و داستانی که کمی مدتش طولانی‌ست و از نیمه‌ها اندکی کند می‌شود اما هیچ‌گاه مسیرش را فراموش نمی‌کند.

 

بمب؛ یک عاشقانه (پیمان معادی): ۲ از ۵

تراولینگ طولانی اول که یک شروع عالی‌ و چشمگیر است، اما … تصاویر تکراری از قهر زن و مرد، داستانک‌های بی‌ربط مدرسه و نوستالژی‌بازی و موشک کاغذی و توپ پلاستیکی و شعار مرگ بر فلان و بهمان و صف نفت و تیله‌بازی. یک سیامک انصاری بامزه که بار طنز را به دوش می‌کشد اما در نهایت معلوم نیست فیلم کمدی رمانتیک است یا چی. سکانس اعتراف به عشق در لوای کلاه کاسکت. فیلم تازه از میانه شروع می‌شود و همان‌جا هم تمام می‌شود.

.

چهارراه استانبول (مصطفی کیایی): ۳ از ۵

پرتنش و جذاب. حکایت فروریختن پلاسکو در بطن داستان کیایی، به‌خوبی جا می‌افتد و ریتم سریع حوادث، چنان درگیرکننده است که تا یک ساعت ابتدایی اصلاً متوجه گذر زمان نخواهیم شد. بازسازی قابل تحسین پلاسکوی له‌شده در سینمایی که برای یک تصادف اتوموبیل هم هزار جور مشکل داریم. یک مهدی پاکدل عالی در نقش رییس آتش‌نشان‌ها. حیف که شعارهای مربوط به تولید داخلی و این‌که پلاسکو نه وقتی که آتش گرفت، بلکه وقتی که اجناس چینی در آن به فروش رسیدند، فرو ریخت، فیلم را از مسیر اصلی‌اش دور می‌کند.

 

لاتاری (محمدحسین مهدویان): ۱/۵ از ۵

مقدمه‌ای طولانی و دیر روشن شدن موتور داستان. اما وقتی هم که روشن می‌شود، جذاب است و درگیرکننده، که البته نیمی از جذابیت‌هایش را هم از صحنه‌های درگیری و دعوا به دست می‌آورد. ساعد سهیلی مثل همیشه خوب و جواد عزتی متفاوت. هادی حجازی‌فر در نقش موسی هم عالی‌ست اما تیک شخصیتش در فیلم که عادت دارد تراکت‌های روی در و دیوار را بِکَند، عالی‌تر. اما این‌ها مهم نیست، چیزی که اذیتم می‌کند و شخصی هم هست، نگاه تحقیرآمیز و از بالا به پایین فیلم به عرب‌هاست. نگاهی که تمام مشکل را متوجه بیرون از کشور می‌کند. من اگر جای مسئولان دوبی بودم، با توجه به چنین داستانی، اجازه‌ی فیلم‌برداری به گروه نمی‌دادم. این‌که موسی آن‌طور وحشیانه و جلوی دوربین‌ها، مرد عرب را بکشد، باید احساس خوبی بکنیم که انتقام دختران ایرانی را گرفته؟ این‌که عین یک عمل تروریستی‌ و وحشیانه است.

 

پی‌نوشت: دیروز به شعله‌ور (نعمت‌الله)، امتیاز سه را داده بودم، اما امروز که بیش‌تر فکر کردم متوجه شدم باید یک نیم هم جلویش بگذارم. قطعاً فیلم ارزشمندی‌ست که باید با دقت بیش‌تری به آن توجه کرد. ضمن این‌که وقتی با فیلم‌هایی نظیر لاتاری مواجه می‌شویم، ارزش آن فیلم انسانی، بیش از پیش مشخص می‌شود.

.

امیر (نیما اقلیما): صفر از ۵

یک مشت روانی و پریشان و درب‌وداغون و خراب و مریض. داستانی کشدار و خسته‌کننده با نماهایی که همیشه یک‌سومش خالی‌ست و مثلاً قرار است  تنهایی و روح سرد آدم‌ها را نشانه‌گذاری کند. پاساژهای مثلاً بامزه‌ی هادی کاظمی، برای خالی نبودن عریضه، چون نویسنده و کارگردان خودش هم می‌داند چه فیلم بدی قرار است تحویل مخاطب بدهد. بد، مصنوعی و پر از ادای شناختن سینما و روح انسان‌ها و روح زمانه. یک خلط مبحث اساسی.

 

خجالت نکش (رضا مقصودی): ۲ از ۵

رضا مقصودی که فیلم‌نامه‌ی کمدی می‌نوشت، خودش دست‌به‌کار شد و کمدی ساخت. یک کمدیِ هر چند کهنه اما به هر حال بامزه، که برای خندیدن بد نیست، مخصوصاً احمد مهران‌فرش. فیلمی برای عصر روز جمعه‌ی تلویزیون. بدون دردسر، بدون خطر.

 

به وقت شام (ابراهیم حاتمی‌کیا): ۳ از ۵

شاید بهترین فیلم حاتمی‌کیا. جذاب و نفس‌گیر با کمترین شعار ممکن. صحنه‌های هیجان‌انگیز پراندن و نشاندن هواپیما. ریتم خوب. داستان‌پردازانه و پراوج‌ و فرود. فقط این‌که اگر علی (بابک حمیدیان) این‌‌قدر می‌ترسید، چرا این‌همه اصرار به آمدن داشت؟! زمان فیلم می‌تواند کوتاه‌تر باشد و چند شخصیت می‌توانند نباشند. بازیگران عرب‌زبان فیلم در نقش داعشی‌ها بهتر از بازیگران ایرانی عمل می‌کنند.

.

مغزهای کوچک زنگ‌زده (هومن سیدی): ۲/۵ از ۵

داستان فیلم و صحنه‌های بی‌پروایش مثل آن‌جا که پسرکوچک خانواده خواهر را خفه می‌کند، تکان‌دهنده هستند اما … . سیدی رفته تا ته کثافت و چرک این شهر شلوغ و حتی در انتها هم راهی برای شاهین باقی نگذاشته. آن نگاه خصمانه‌ی پایانی برادر کوچک به شاهین، دل را می‌لرزاند. نوید محمدزاده بالاخره عقب‌مانده‌ی ذهنی بود یا نه؟ اگر بود چرا هر چه به سمت انتهای داستان رفتیم، رفتارش عوض شد؟ و اگر نبود، چرا اوایل داستان مثل عقب‌مانده‌ها رفتار می‌کرد؟

 

امپراطور جهنم (پرویز شیخ‌طادی): صفر از ۵

جلوه‌های ویژه‌ی خنده‌دار، داستان مضحک و بی‌سروته، بازی‌های اغراق‌شده و … خلاصه همه‌چیز جفت‌وجور است برای خندیدن و تفریح کردن و حرف زدن و  البته خوابیدن در تاریکی. ای‌کاش فقط صدای فیلم کمتر بود تا حسابی خستگی‌ این روزهای جشنواره را از تن به در می‌کردیم.

 

عرق سرد (سهیل بیرقی): ۲/۵ از ۵

دل‌مان خنک شد از نشان دادن سویه‌ی دیگر مجری‌های به‌ ظاهر آرام و متین و موجه و پایبند به هر نوع اصول اخلاقی تلویزیون «میلی». آن خنده‌های موذیانه‌ی امیر جدیدی در نقش مجری تلویزیون، به‌شدت حرص‌درآر. ریتم مناسب داستان و بدون سکته با بازی‌های روان. به هیبت باران کوثری، فوتسالیست بودن به‌هیچ‌عنوان نمی‌آید. نقد تند اجتماعی درباره‌ی حقوق زنان در این جامعه‌ی مردسالار. اما متأسفانه پایان ولنگار فیلم، همه‌چیز را خراب می‌کند. پایانی که کل فیلم را روی هوا نگه می‌دارد و به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رساند.

.

سرو زیر آب (محمدعلی باشه‌آهنگر): ۱ از ۵

تا یک ساعت ابتدایی خوب پیش می‌رود اما بعد از آن سیر نابودی را طی می‌کند. از وقتی وارد خانواده‌ی زرتشتی و عشق آبکی دختر و پسر می‌شویم، افت عجیبی در داستان پیش می‌آید؛ آشفته و درهم‌برهم. ابتدا گمان می‌کنیم بابک حمیدیان شخصیت مرکزی‌ست اما زمانی مینا ساداتیان جلو می‌آید، زمانی رضا بهبودی و باز دوباره حمیدیان. فرخ نعمتی در نقش موبد زرتشتی، در امپراطور جهنم هم نقش روحانی را بازی کرد و حالا فقط مانده نقش کشیش!

 

تنگه‌ی ابوقریب (بهرام توکلی): ۲ از ۵

یک نجات سرباز رایان وطنی. توکلی قدرت کارگردانی و خلق یک میدان جهنمی جنگ را به رخ می‌کشد اما پا را فراتر نمی‌گذارد. نه اصلاً می‌فهمیم تنگه‌ی ابوقریب چه بود و نه این‌که چه‌طور ناگهان تمام تانک‌های دشمن عقب‌نشینی کردند. اگر نشان دادن این چیزها مقصود فیلم‌ساز نبوده و قرار بوده به چهار دوست داستان بپردازیم، آن‌ها هم که در حد اشاره‌ای باقی مانده‌اند و همدلی‌برانگیز نیستند و خیلی ناگهانی، انگار با تمام شدن فشنگ و بمب فیلم‌ساز کشته می‌شوند و تمام. آن خون‌هایی که روی لنز دوربین می‌پاشد، بسیار تکراری و تقلیدی. ترجیح می‌دهم فیلم اسپیلبرگ را ببینم.

 

اتاق تاریک (روح‌الله حجازی): ۱ از ۵

موضوعی حساس و مهم اما پرداختی باسمه‌ای و آشفته. موضوع دقیقاً چیست؟ اتفاقی که برای پسربچه افتاده یا ماجرای خیانت زن و شوهری و شک آن‌ها به هم؟ چرا هی از این موضوع، به آن موضوع می‌پریم؟ تأثیرش در داستان پسربچه چیست؟ آن گره‌گشایی پایانی سر میز شام، به‌شدت بد است. از خود می‌پرسیم خب، که چی؟ حالا این‌که فهمیدیم پسربچه مورد تعرض قرار نگرفته بود و ماجرا چیز دیگری بود، یعنی چه؟ ترس‌های ساعد سهیلی از سگ و بلندی یعنی چه؟ ساره بیات چرا به فکر خودکشی‌ست؟ چون روشنفکر فرانسوی‌‌دان است؟ چون دیوانه است؟ مشکل چیست؟ فقط بازیگر کوچولوی فیلم و باقی هیچ.

.

جشن دلتنگی (پوریا آذربایجانی): صفر از ۵

باز هم داستان‌هایی که به‌زور یک ایده‌ی دم دستی، اینجا فضای مجازی، قرار است به هم بچسبند که نمی‌چسبند. از آن‌جایی که فیلم درباره‌ی ضررهای فضای مجازی‌ست، شخصیت‌ها در تمام صحنه‌ها و نماها موبایل دست‌شان است و لایک می‌زنند تا کارگردان ایده‌اش را در چشم‌مان فرو کرده باشد! وقتی بابک حمیدیان می‌گوید: «جهان داره به کدوم سمت می‌ره؟»، خنده‌ی حضار شنیده می‌شود.

 

هایلایت (اصغر نعیمی): ۱ از ۵

ایده‌ی اولیه‌ی خوب اما پرداختی دم‌دستی و کهنه. بیست دقیقه از فیلم می‌گذرد و اتفاقی نمی‌افتد. چهل دقیقه می‌گذرد و باز هم هیچی. چرا این آدم‌ها هیچ کاری نمی‌کنند؟ چرا این داستان پیش نمی‌رود؟ این‌همه شعار درباره‌ی دروغگویی و دورویی آدم‌ها نسبت به هم را کجای دل‌مان بگذاریم؟ لیلی چه‌گونه به نتیجه می‌رسد که نباید انتقام بگیرند؟

 

ماهورا (حمید زرگرنژاد): صفر از ۵

دقیقه‌ی چهل، من و دوستم، همزمان سرمان را به هم نزدیک کردیم. هر دو می‌خواستیم چیزی از هم بپرسیم. او گفت تو بپرس، من گفتم تو بپرس. او گفت: داستان فیلم چیست؟ من گفتم: اتفاقاً همین را می‌خواستم از تو بپرسم!

.

مصادره (مهران احمدی): ۱/۵ از ۵

یک تیتراژ عالی و پرانرژی. بعد از ورود عطاران به آمریکا، داستان درجا می‌زند و پیش نمی‌رود، انگار هدفش گم شده باشد. رضا عطاران مثل همیشه است. تابوشکنی‌هایی جهت هر چه پرفروش‌تر شدن فیلم، از جمله آوازخواندن زن خارجی و آبجوخوری و بدوبیراه به «آخوندها»، هر چند ذات فیلم در نهایت … . بگذریم. میرطاهر مظلومی هنرپیشه‌ی کم‌قدردیده‌ی سینمای ایران که مخصوصاً در یک فیلم کمدی عالی‌ست.

.

سوء‌تفاهم (احمدرضا معتمدی): صفر از ۵

معمتدی می‌خواسته تماشاگر را در مرز بین حقیقت و مجاز سرگردان نگه دارد، اما خودش این میان سرگردان شده. انصافاً شوخی‌ست یا جدی؟! فلسفی‌ترین و سوررئالیستی‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما هم بالاخره منطقی درونی می‌سازند، اما این فیلم علناً گنگ و بی‌سروته است. گیج و بی‌معنی. صادر کردن حکم فلسفی در قامت سینما، کارِ هر کسی نیست.

 

دارکوب (بهروز شعیبی): ۲/۵ از ۵

یک سارا بهرامی عالی در نقشی متفاوت. شروع خوب اما بیست‌سی دقیقه‌ی پایانی چیزی شبیه فاجعه؛ ناگهان یک شخصیت فرعی، به عنوان شخصیت اصلی معرفی می‌شود و بدتر از این، وقتی‌ست که فلاش‌بکی از گذشته می‌بینیم و به این شکل فیلم به قهقرا می‌رود. امین حیایی این وسط چرا این‌قدر بی‌تاثیر و بی‌کارکرد و منفعل است؟

 

۹ دیدگاه به “جشنواره‌ی سی‌وششم: فیلم‌ها و امتیازها”

  1. عادل گفت:

    سلام، خدا قوت .

    نمیدونم الان وقتش هست یا نه !؟
    یا شما وقتش رو دارید یا نه !؟

    چطور میشه شما به فیلم ” به وقت شام” سه میدید و کافه سینما با همه منتقدانش، نمره بی ارزش به فیلم میدن !!؟

    یا مثلا چهارراه استانبول را منتقدان هفت، خیلی ضعیف دونستن و یک دادن ولی شما سه دادید !؟

    این اختلافهای فاحش از کجا نشات میگیره؟ طبیعیه !؟؟

    • damoon گفت:

      سلام و ممنون. راستش یکی از جذابیت های هنر هم همین است؛ اختلاف سلیقه ها و پیش بینی ناپذیر بودن. راستش بحثش مفصل و طولانی ست. دیگران را نمی دانم، ولی من اگر نمره ای به فیلمی می دهم، صرفاً بیان احساسات خودم است در مواجه ی اولیه با آن فیلم. به نظرم شما اگر فیلم بین باشید، اهل کنجکاوی باشید و فیلم خوب و بد زیاد دیده باشید، دیگر نه به ستاره های من نگاه می کنید و نه به کافه سینما و نه به منتقد فلان و بهمان. شما سلیقه ی خودتان را می سازید و با همان هم جلو می روید. این ستاره ها و نمره ها هم چندان اهمیت ندارند. ارادتمندم.

  2. عادل گفت:

    سلام مجدد ..

    یک درخواست از شما داشتم ..
    آیا میتوانید یک روزتان در جشنواره در یک پست با ما به اشتراک بگذارید !؟؟

    مثلا ساعتx پردیس ملت رسیدم، رفتم فلان فیلم تو فلان سالن، فیلم سروقت شروع شد، آقای کناریم در حال پفک خوردنه و قش قش صدا میده (تو جشنواره کسی از این کارها میکنه) فیلم تمام شد، رفتم یک چایی گرفتم y تومان
    فیلم بعدی و بعدی … شام اونجا نمیخورم و میام خونه ..

    امیدوارم خواسته جانکاه و پرتوقعی نبوده باشه ؟
    ارادتمند..

    • damoon گفت:

      طبیعتاً اگر این روزنوشتی که می فرمایید، «درام» نداشته باشد، نه نوشتنش فایده دارد و نه خواندنش! این که من کدام سالن رفتم و چه خریدم و چه ساعتی خانه آمدم که جذاب نیست! ممنون از شما.

  3. ایمان گفت:

    واقعا عجیبه که به فیلم فیک چهارراه استانبول که رونوشتی است از فیلمهای قبلی کارگردان با همان کاراکترها که البته در این جا خیلی عقب تر از اون فیلمها هستند سه امتیاز میدی اتفاقا فروریختن پلاسکو هم جالب درنیموده با چند نمایی که کاملا جلوه ها ویژه در اون مشخصه و البته احساسگرایی سانتی مانتالیست جایش را به بهت تراژیک لحظه داده تازه هنگام فرو ریختن ساختمان فیلمساز دوربین رو روی ال سی دی گوشه خیابان زوم میکنه تا از به تصویر کشیدن درست اون لحظه فرار کنه. بعد اون وقت فیلمی مثل تنگه ابوقریب که آن چنان وحشت برانگیز فضای جنگ را به تصویر می کشه صرفا تقلیدی به حسب میآد خون پاشیده شدن رو لنز یک تمهید سینمایی است مثل دوربین روی دست پلان سکانس گرفتن و خیلی چیزهای دیگه توی خیلی از فیلمها میتونه درست باشه اگر موفق عمل کنه.

    • damoon گفت:

      به نظرم اصلاً هم عجیب نیست. من مرعوب فضای تنگه ی ابوقریب نشدم، چون نمونه های خارجی اش را ترجیح می دهم. فیلم دیر و کند پیش می رود و خسته ام می کند. چهارراه استانبول، حداقلش داستان خودش را تعریف می کند اما تنگه ی ابوقریب تنها سعی می کند فضایی بسازد که نمونه های خارجی اش را زیاد دیده ایم، با همان خوفناکی و با همان بی قصه گی و با همان مضمون «جنگ چیزی جز نابودی نیست». به هر حال این ها صرفاً نظر است. شما از هر چیزی که لذت بردید، همان را دنبال کنید.

  4. sasash گفت:

    یک اشکال بزرگ که انگار نه انگار حداقل چند خطی حالا هرجا بحث سینما و تولید و ساخت و فروش هست (قرن ۲۱ شد و سال ۲۰۱۸ ) که هنوز توی ایران معلوم نیست هزینه ساخت یه فیلم چقدره می خوام بگم تنگه ابوقریب با چه بودجه ای ساخته شده و ایا برایند کارگردانی و ساختش متناسب هست با این بودجه ؟ واقعا چرا مثل باکس افیس هزینه ساخت توی جدول فروش و قسمت هزینه نوشته نمیشه ؟ مسخره و توهین امیزه و البته مشمئزکننده!!!

    • damoon گفت:

      ماجرای سینمای ایران پیچیده تر از این حرف هاست که ما تصور می کنیم؛ پول ها مشکوک، سیاست بازی، رفیق بازی، منفعت طلبی و هزار چیز دیگر که سر در آوردن از آن ها حتی خطرناک است.

  5. اتان هاوک گفت:

    چطوره این بازیگر های هنیشه خوش و خرم با اون تیپ و لباس، باید بیان مغز های کوچک و… بسازن و بازی کنن؟ آقای سیدی چرا باید بره تو ته تهران بی صاحاب فیلم بسازه.؟کم بدبختی می بینیم؟ تیزر اش هم حالم را بهم زد،! قصد سریال قورباغه هم کرده آقا باید دید اونجا چه خوابی دیده

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم