از شروع سال جدید تصمیم گرفتهام ابتدا تهرانگردی کنم و بعد ایرانگردی. فعلاً از تهران شروع کردهام و در فرصتهایی که داشتم به چند جا سر زدم. از جمله عمارت مسعودیه و باغ نگارستان و موزهی مقدم و چند جای دیگر که عکسهایم از این مکانها را میتوانید در اینستاگرام یا فیسبوکم دنبال کنید. اما نکتهای که باعث شد این متن را بنویسم آن عکسیست که از یک توریست خارجی در حیاط عمارت مسعودیه گرفتم. عکس را در انتهای این متن میبینید؛ مرد جوانی رو به عمارت و میدان کالسکه ایستاده و در خودش فرو رفته … قبل از اینکه ماجرای او را بگویم، کمی برمیگردم به عقب، روزی که رفته بودم باغ نگارستان. از همان ورودی باغ، آقایان و خانمها با تیپ و قیافههایی رنگارنگ، مشغول عکس گرفتن بودند. سلفی، یهویی، دونفری، سهنفری و … ؛ همه عکس میگرفتند، از باغ، از خودشان با باغ، از خودشان با خودشان، از فکوفامیل و خودشان، از حوض وسط حیاط و خودشان، با روسری، بیروسری، با عینک آفتابی، بدون عینک آفتابی، با ژستِ یک پا بالا، انگشت پیروزی بالا، دهان شکوفهشده، ابرو بالا، ابرو پایین … همینطور که از حیاط رد میشدم، این صحنههای عجیب را به چشم میدیدم. باور نمیکنید اما هیچکس به هیچچیز نگاه نمیکرد، همه مشغول عکس گرفتن از خودشان بودند. انگار وارد دیوانهخانهای شده بودم که همه به طرز جنونآمیزی، با دوربینهای موبایلشان درآمیخته بودند. صحنهی عجیبی بود. قدمزنان به سمت موزهی کمالالملک رفتم و امید داشتم لااقل آنجا از شر این دوربینبهدستها راحت شوم، اما در کمال تعجب متوجه شدم این انسانهای شهوت عکس گرفتن و دیده شدن، اینجا را هم اشغال کردهاند. همه مشغول عکس گرفتن از خودشان جلوی تابلوهای نقاشی و در و دیوار و کف زمین بودند. باز هم هیچکس به هیچچیز نگاه نمیکرد. فقط عکس میگرفتند و ژست. باور نمیکنید اما خانمی جینگولیپینگولی را دیدم که در اتاقی که مختص یادگاریها و عکسهای ملکالشعرای بهار بود، با عکس جوانیهای ملکالشعرا، با ژست یک پا بالا و انگشت پیروزی، عکس گرفت! اصلاً نمیدانم میدانست شخص درون عکس کیست یا چیست؟! داشتم دیوانه میشدم. هر طرف میرفتم، همه دوربین دستشان بود. تهرانگردی ادامه پیدا کرد و هر جا رفتم، همینطور بود.
واقعاً نمیدانم چرا این مدلی شدهایم. چرا مکث نمیکنیم؟ چرا توجه نمیکنیم؟ اینهمه عکس میگیریم که چه بشود؟ که چه چیزی را ثابت کنیم؟ این شهوت عکس گرفتن از کجا میآید؟ چرا اینقدر دیوانه شدهایم؟ چرا جنونزدهایم؟ چرا هیچچیزی را نمیبینیم؟ چرا فقط خودمان را میبینیم؟ آیا اصلاً خودمان را میبینیم؟! شاید فقط عکس خودمان را میبینیم، نه خودمان را؟!.. واقعاً از این جماعت سر در نمیآورم. حالا لطفاً فقط لحظهای به عکس این توریست نگاه کنید. من از او عکس گرفتم، عمارت را دور زدم و برگشتم و دیدم او هنوز همانجا، نرمنرمک قدم میزند و از فضا لذت میبرد. شاید به تاریخ، شاید هم به چیزهای دیگری فکر میکرد. فقط هم او نبود، توریستهای دیگری هم بودند که از عمارت و حیاط عکس میگرفتند و من ندیدم مدام هی ژست بگیرند و خودشان را داخل کادر جا بدهند. چرا داریم دیوانه میشویم؟
حرف دل حرف دل
مرگ بر مردم نژاد پرست و سطحی این مرز و بوم نفرینی
من گوشیم Sony هست اما دو ساله دوربینش خرابه و درست نمی کنم
خیلی جالبه من چیزایی اینجا میخونم که انگار خودم نوشته ام شان
مثلاً مثل آنجایی که از فیلم شعاری و تشبیه اش به کشور های دیکتاتوری مثل همینجا گفتید
دست مریزاد
مرگ بر همینطور فیلم لاتاری که با اینکه ندیمش اما با متن تان زنده شدم
ممنون مثل همیشه. خوشحالم که موافقید و خودتان را با نوشتههایم نزدیک میبینید.
واقعا چیزی که همیشه دلگیرم کرده. همین عکس و عکاسی افراطی تو محیطای مختلف و جمعای دوستانه و خانوادگیه. این روزها همه در سر ادعای عکاسی دارن و هرکس ظاهرا واسه خودش عکاس ماهریه و روز ب روز توجه ب ظاهر و وانمود کردن های مصنوعی داره مهم تر میشه
و درون…
, تهی تر.
واقعا همینطور است که میگویید.
جناب،
خیلی مملکت بدی داریم، اینو هرکی نفهمید تو سربازی قشنگ می فهمه، افسران ارت ش ایران از امثال کوین اسپیسی تو se7en بدترن، انسان های بی گناه را مجازات می کنند…
ملت و دولت یکی از یکی بی فرهنگ تر و نامرد تر…
حالم از ایران بهم میخوره بیش از پیش
خوشبختانه بابلسر خونه گرفتم که تا ساعت ۲پادگان کوفتی باشم و بعدش بیام خونه غذا و فیلم و ساز و ورزش و فوتبال….
۴ماه از سربازی ام گذشت!
وقتی تموم بشه دوران حضور ام تو یکی از بدترین کشور های دنیا تموم میشه و ب مدد عیسی مسیح ع و کمک خانواده میرم به غرب
و دلیر ترین شان بلژیکیان بودند
یادم هست که نگران سربازی بودید، اما حالا میبینید که چهار ماه گذشته و بقیهاش هم بهسرعت میگذرد و به آنچه که میخواهید میرسید و به آنجا که میخواهید