امیرعلی عاشق نوشین است و قصد ازدواج با او را دارد اما پدر نوشین که دستفروش است، بهشدت امیرعلی را میراند. یک روز نوشین خبر میدهد که میخواهد به دوبی برود و با شریک پدرش کار کند. امیرعلی به حال بدی دچار میشود و وقتی خبر مرگ نوشین میرسد، او پیگیر ماجرا میشود تا بفهمد چه اتفاقی باعث مرگ دختر شده است … راستش خیلی کلنجار رفتم تا به این نتیجه رسیدم که یادداشت لاتاری را در این بخش بگنجانم. به دلایل مختلف، از جمله بازیها، داستانپردازی درست که همینطور اوج میگیرد و کمتر سکته میکند (هر چند خیلی دیر شروع میشود)، ریتم درست و چند سکانس خوب، قطعاً نمیتواند فیلم غیرقابل دیدن و مزخرفی باشد، اما واقعیت این است که به نظرم این فیلم برای سلامت روان آدمها ضرر دارد. فیلمی که بهراحتی هر چه تمامتر، تروریسم و خشونت را ترویج میدهد و داعیهی ناموسپرستی و غیرت دارد و به شکل زشت و زنندهای، ملیتهای دیگر را تحقیر میکند. آن هم در وضعی که آدمهای این مملکت از صدر تا ذیل، به اندازهی کافی خشن و بیرحم و فرافکن هستند. وقتی در صحنههای پایانی، موسی، با بازی خوب هادی حجازیفر، آن مرد عرب را جلوی چشم دوربینها و مردم میکشد، سخنرانی میکند و عین خیالش هم نیست (و تازه افتخار هم میکند به این کار)، احساس بدی به انسان دست میدهد؛ احساس یک تروریست مطلق، یک متجاوز به حقوق دیگران. فیلم با روان آدم بازی میکند و در نهایت هم میگوید مشکل از بیرون است و دیگران را باید کشت و ترور کرد و نام این را «غیرت» و «ناموسپرستی» میگذارد. واژهای که فکر میکنم در ایران اختراع شده تا چشم بر خیلی چیزهای دیگر بسته شود، تا مردها راحتتر باشند و تا زنها جنس دوم تلقی شوند. لاتاری را باید توقیف کرد و ندید.
فیلمهای دیگر این کارگردان در «سینمای خانگی من»:
ـ ایستاده در غبار (اینجا)
ـ ماجرای نیمروز (اینجا)
شادفیل، فیل دستوپاچلفتیایست که برخلاف انتظار پدرش که رییس قبیلهی فیلهاست، هیچ کاری را نمیتواند بهدرستی انجام دهد. اما همین شادفیل در مواقع حساس شجاعتهایی از خود نشان میدهد که او را نزد همه محبوب میکند… از جنگلهای آفریقا به صحرای عربستان پرتاب میشویم و از موضوعی فانتزی دوباره میرسیم به مذهب و درسهای دینی و شعارزدگی. انیمیشنی که بهغایت لوس و بیمزه است و تنها خیال میکند با یکسری دیالوگ از جنس «فیل بیار و باقالی بار کن» یا «خطر از بیخ خرطوممون گذشت»، بانمک شده. باورتان نمیشود که چهطور گوزن را به شقیقه ربط دادهاند و از کجا به کجا رسیدهاند. حالا ماجرای ایدئولوژیک انیمیشن که به طرز وحشتناکی توی ذوقزننده است به کنار، نمیدانیم داستان پر از سکته و روند ناموزون فیلم را کجای دلمان بگذاریم. شما حتی یک لحظه هم نمیتوانید با این فیل بیمزه همذاتپنداری کنید چون هیچ شخصیتپردازیای برایش شکل نمیگیرد. جالب اینجاست که سازندگان پر از اعتماد به نفس فیلم، میخواهند با محصولات خارجی هم رقابت کنند، اما آنها یا انیمیشن خارجی ندیدهاند یا خودشان را زدهاند به ندیدن!
سیاوش کیانی، قهرمان کشتی جهان وقتی با بیمهری در ایران مواجه میشود به اوکراین میرود تا در آنجا اقامت بگیرد اما آنجا هم مشکلاتی وجود دارد که سیاوش را تا آستانهی نابودی پیش میبرد … احتمالاً اگر هم کسی پیدا شود که کنجکاو دیدن فیلم باشد، دلیلش سروصداهاییست که بازیگر و تهیهکنندهی فیلم، احمد نجفی به پا کرد و درِ شورای صنفی را در اعتراض به نحوهی اکران فیلمش و در مبحثی گستردهتر در اعتراض به مافیای اکران، گِل گرفت. حالا جالب اینجاست که به دلایل پشت پرده، خودِ کارگردان در رسانهها عنوان کرده بود فیلم من را نبینید! اما ما که گوشمان به این حرفها بدهکار نیست، برای رفع عطش کنجکاوی هم شده، به دیدن فیلم رفتیم و نتیجهاش این شد که بازی علیرضا حیدری کشتیگیر قهرمان جهان، شگفتزدهمان کرد مخصوصاً که در چنین فیلم ضعیف و مبتدیانهای، خوب بازیکردن، کار سختیست که حیدری نشان میدهد استعدادکی هم در بازیگری دارد. اما به فیلم که میرسیم، حرف خاصی نمیماند. جز اینکه وقتی شما فیلم زیبای دنگال (اینجا) را که آن هم دربارهی کشتی و البته میهنپرستیست نگاه میکنید، انتهای فیلم حس میکنید هندی هستید و همراه با قهرمانی هند، حالتان خوب میشود (حتی منی که هیچ آدم میهنپرستی نیستم و کلاً این واژه را قبول ندارم) اما اینجا از این که ایرانی هستید، اتفاقاً شرمنده هم میشوید!
یک فیلم در فیلم سردرگم که واقعاً مشخص نیست هدف از ساخت فیلم چه بوده. هیچ حرفی دربارهاش ندارم جز این که از انسانهای متوهم نباید حمایت کرد!
یونس از جانبازان جنگ که در آسایشگاه روانی بستریست، همچنان بعد از سی سال از گذشت جنگ اعتقاد دارد که همرزمانش زنده هستند و منتظر او. او از همسرش رضایت میگیرد که به رغم حال بد به جنوب برود و همرزمانش را پیدا کند … فیلمی سوءاستفادهگر دربارهی غواصان شهیدی که چندی پیش بعد از سالها جسدهایشان در گوری دستهجمعی پیدا شد و گمان میرفت عراقیها آنها را زندهبهگور کرده باشند. کارگردان جوان فیلم انگشت روی موضوعی میگذارد که نه تجربهای از آن دارد و نه زورش میرسد که آن را به تصویر بکشد. فیلمنامهای آشفته و بیسروته که معلوم نیست ماجرا چیست. اصلاً وقتی از همان اول هم میدانیم که یونس توهم دارد دیگر دیدن داستان چه جذابیتی میتواند داشته باشد؟ فیلمی بهشدت نانبهنرخروزخور.
فریر یک رواندرمانگر است که سه سال پیش، پسر هشتسالهاش گم شده. تمام جستجوهای او برای یافتن پسر بینتیجه مانده و در نهایت پذیرفته که او مرده است. وقتی جسد یک پیرزن که خودکشی کرده و علامت چند صلیب در پشتش نقش بسته، پیدا میشود، ماجرای گم شدن پسر فریر جنبههای ترسناکی به خود میگیرد … یک فیلم بهشدت تکراری و از مدفتاده که دو خط داستانی را به هم وصل میکند که نه جذابیتی دارند و نه حرف خاصی میزنند. فیلمی بیمزه که در مناظر سرد و زیبای ایسلند میگذرد در حالیکه هیچ نسبی از آن زیبایی نبرده اما تا دلتان بخواهد سرمای محیط در سرمای داستان مستحیل شده و نتیجهاش یکی از خستهکنندهترین فیلمهای مثلاً ترسناک است که دیر شروع میشود و دیر هم به اتمام میرسد. نه در خط اول داستان اتفاقی میافتد و نه در دومی. میماند یک ایدهی دو کلمهای که آن هم در انتها گرهگشایی میشود و تمام.
در مورد لاتاری با شما موافقم. نباید به طبل نفرت و جنگ کوبید.
ممنون
نمی دونم چرا آیتم فیلم هایی که نباید دید رو دارید ، اتفاقا فیلم رو باید دید. مثلا فیلم لاتاری از نظر فیلم شناسی خوبه ولی محتوایی داره که منم مخالفشم ولی این دلیل نمی شه که دیده نشه . اگر نه فرق ما با سانسورچی چیه ؟؟
من سانسور نمیکنم، فقط پیشنهاد میدهم. میتوانید همهی این فیلمها را ببینید، بلکه هم لذت بردید.
لیست خوبی بود به کارتون ادامه بدید
کارتون عالیه….فقط بگید چرا لاتاری اینقدر فروش داشت ۱۴میلیارد…چرا؟ علت فروش خیلی مهمه..دوست من عاشق این فیلمه..آخه چرا؟ میدونم خودش باید جواب بدهد..ولی شما هم بگید خوبه.
جواب به این پرسش، در یک خط و دو خط ممکن نیست. فیلم البته که داستان جذابی داشت، اما دلیل مخالفت من، همانطور که نوشتهام مضمون خطرناکش است. آنهایی که فیلم را دوست دارند احتمالاً با حرف من راجع به مضمونش همسو نیستند.