احساساتِ گُنگ
خلاصه ی داستان: خانم جی، معلم یک مدرسه ی دخترانه ی شبانه روزی، شاگردانش را با داستان هایی که از سفرهایش تعریف می کند، سرگرم نگه می دارد و شاگردان، او را مانند بُتی می پرستند. با ورود فیاما، دختر اسپانیایی، جایگاه خانم جی به خطر می افتد …
یادداشت: فیلم تا یک جاهایی جذاب است و کشش دارد اما از یک جایی به بعد، کشدار و خسته کننده می شود و دلیلش چیزی ست که من نامش را “احساسات گُنگ” گذاشته ام. احساساتی کاملاً انتزاعی که سخت به تصویر در می آیند و اگر هم بیایند، کمی گل درشت می شوند، جذاب نمی شوند و در بهترین حالت باید روی صحنه ی تئاتر اجرا گردند چون غلو شده هستند و به درد سینما نمی خورند. مثل این فیلم که کنش بین آدم ها غلو شده و غیرقابل فهم است. دی علاقه ای ناگهانی به فیاما پیدا می کند و به همان اندازه هم به سرعت دوباره از او متنفر می شود. خانم جی، ابتدا جذب رفتارهای گستاخانه ی فیاما می شود و بعد که موقعیت خداگونه ی خود نزد بچه ها را در خطر می بیند، چنان از فیاما متنفر می شود که دست به کُشتن او می زند. این غلوشدگی در احساسات در سینما جایی ندارد. جز آن صحنه ی زیبای زیر آب از خانم جی و دختران که زیر نور ماه در حال شنا هستند، کارگردان هیچ تلاش دیگری برای سینمایی کردن این اثر نمی کند و نتیجه اش در پایان، درک نکردن و نزدیک نشدن به آدم های داستان است.
کاملا موافقم اصلا فیلم خوبی نبود…..
به نظر من شما فیلم رو داغون کردی با این نقد. خیلی فیلم خوبی بود، مشکل کشش نداشتنش ریتم کند فیلم بود نه مشکل داستانی. که اون هم اگه در نظر بگیرید که فیلم اول کارگردانشه (حالا هر چند دختر ریدلی اسکاته) قابل تحمله.
به نظرم اگه بیشتر سعی کنید شخصیت های فیلم رو درک کنید می بینید که اصلا غلو شدگی نیست. اصلا بعضی از جاها شما علاقه داشتن و نفرت داشتن رو اشتباه گرفته اید.
خلاصه اینکه یک شاهکار رو به خاطر ریتم کندش اینجوری نابود نکنید.
کاملا موافقم.بلطف موسیقی خوب و لوکیشن ناب, فیلم روونی بود و شد کامل دیدش اما ظاهرا مخاطبینش باید هم سن و سال های همان شاگرد های میس.جی روان پریش باشند…
فیلم خوبی بود ولی به نظرم باید پایان بهتری می داشت.داستان بدون نتیجه و در اوجش تموم شد.
آقا یا خانوم عزیز چرا اینطوری فیلم را نقد میکنید
اساس فیلم بر روی اختلال شخصیت مرزی است
خانوم Eva Green در نقشش به عنوان Miss G در واقع دچار شخصیتی ناپایدار از نظر عاطفی – خلق – رفتار و مشکلات ذهنی است که در مسیر فیلم ایشان با دختری که از اسپانیا آمده است دچار مشکل میشود
و کاملا هم فیلم بسیار زیبای بود فقط کافی است که با حوصله این فیلم را دید و از آن لذت برد
ممنون
سلام من هم این فیلم رو به همین علت دیدم. براتون ممکنه که بیشتر در ارتباط با خانم جی از منظر روانشناسانه توضیح دهید.مرسی
چرا خانم جی تمایلات همجنس گرایانه داشت ؟
عقده ی نرسیدن به ارزوها.خلاصه و مفید.
عقده ی نرسیدن به ارزوها.خلاصه و مفید.
دنبال منظره و تزیین گل به سلیقه لیلی هم نباش،البته شرمنده.
فیلم خوبی بود اما نمیشه شاهکار به حساب اوردش ..یه بخشی از فیلم که خانم جی میگه فیاما باید خیلی احمق باشه که بخواد به برگشتن فکر کنه چون کسی منتظرش نیست …از این جا به بعد ببیننده مشتاق میشه از زندگی پنهان و مرموز فیاما بیشتر بدونه …رابطه عاشقانه و شبانه خانم جی با فیاما با وجودی که دای(فکر می کنم )شاهد این صحنه است اما فیامای مست رو عامل گمراهی خانم جی می دونه …….
خلاصه به یبار دیدنش می ارزه و لی کلی سوال توی ذهن باقی می ذاره 🙂
برای من این فیلم خیلی جالب بود،همونجوری که تمام محیط و وجود دانش اموزان در مردسه نگاهی از اسارت و زندان داشت و در اخر یک فرد ازاد داشت این فیلم هم با تماشاگرش همین کارو میکرد.یعنی قالب فیلم اسارت های اون هست و سوال هایی که پاسخ نمیدهد رهایی میاورد،که بیننده با تجربه های شخصی و حتی رویاهای شخصی خود به اون میرسد.خانم جی کسی بود که مهم ترین چیز در زندگی را خواستن میدانست و هیچوقت هم نرسید ولی فیاما، مراد خانم جی بود کسی بود که با قدرت متمایز کننده اش تمام خواسته ها را جامع عمل پوشانده بود.و این قدرت بنظرم نشات گرفته از تمام ازادی او میشد،از تمام بی باریه او نسبت به قوانین؛ همانجور که در بدو ورودش به خوابگاه،در برابر قانون هایی که دی متذکر میشود،پاسخ میدهد:میشنوی؟این صدای پایان دنیاست که میاید(مطمئنا پایان دنیا جاییست که هیچ قانونی را بر نمیتابد.).همین قدرت او باعث میشود خانم جی که تمام رویاهایش را بصورت زنده در پیش خود میبیند،ناخواسته جذب فیاما میشود،زیرا فیاما دروازه ای برای خروج او بود از دنیای تاریک ارزوها و رسیدن به خواسته ها بود.
خانم جی که خود اسطوره ی بچه های تیم شنای مدرسه بود،حتی میتوان او را رادیکال و ساختار شکن قوانین زندگیه ان بچه ها دانست؛حال خود درگیر اسطوره ای میشود که بی چون و چرا و حتی رقابت، اسیر او میشود؛به این دلیل خودش کاملا واقف به ترکی که بین دنیای خودش و دنیای فیاما وجود داشت،بود.
دی بیپاره که قدرت های بسیاری داشت در چنگال خانم جی هر روز در حال خورده شدن و از دست دادن پتانسیل بود،در اخر با حیله ی خانم جی که برای دی حکم فرمان به جنگ بود،به درون این تک می افتد.
اما درست اخر قدرت فیاما برای دی به ارث گذاشته میشود،دقیقا در لحظه ی مرگ فیاما،دی به واقعیتی که شور ان در وجودش اول فیلم بچشم میخورد(دیالگ دی:این حق ماست که واقعیت را بدانیم)میرسد.
در اخر معلم را داریم که دور افتاده تر از خواسته هایش شده،و دی را داریم که با بالهایی که فیاما برایش گذاشت و پاهایی که معلم به او داده بود؛از این ترک عبور میکند،و به سمت خواسته هایش شتابان میشود.
من وقتی این فیلمو دانلود میکردم نمیدونستم جز اون فیلمایی میشه ک هزار بار میبینمش… (بااینکه خیلیا بدشون میاد از این فیلم)
تک تک صحنه هاش برای من جالب و قشنگه و دیالوگاشو حفظم انقدر دیدم.
این فیلم شخصیت بوردرلاین(اختلال شخصیت مرزی) و دوقطبی رو بخوبی تمام نشون داده . نگاه صفر و صدی این افراد به هرچیز … یا عاشق عاشق یا متنفر کامل . این نقد ناشی از عدم آگاهی نویسنده اس
قرار نیست مخاطب فیلم، روانشناسی و جامعهشناسی و تاریخ و جغرافی را از بر باشد. این کار فیلمساز است که اگر هم نکتهای مستند و علمی را مطرح میکند، آن را در داستان فیلم چنان مخلوط کند و درام بسازد که من بدون دانستن هیچ چیز از آن نکتهی مشخص، متوجه کلیت ماجرا بشوم.
پس با این اوصاف شما نباید فیلم های کریستوفر نولان رو ببینید چون همه چیز باید برای شما روان و سلیس باشه
دقیقاً خوشم نمیاد از فیلماش…