در یادداشت کشتن گوزنی مقدس (یورگوس لانتیموس) که در مجلهی «فیلم» چاپ شد، نوشته بودم که نیازی نیست هر اثر هنریای را تعبیر و تفسیر کنیم و بکر بودنش را از بین ببریم (اینجا). فیلم تکاندهندهی زولاوسکی لهستانی، تسخیر (Possession، ۱۹۸۱) چنین خاصیتی دارد؛ پر از رمز و راز و به شکل بیرحمانهای خشن و زننده. فیلمی که حتی یک لحظه هم متوقف نمیشود و چنان ذهن را تسخیر میکند که بعد از پایانش باید کمی بنشینید، مکث کنید و دنیای غریبش را درونتان هضم کنید. طبعاً نوشتن دربارهی چنین فیلم عجیبی، ساده نیست و چنان که گفتم، نیازی هم به این کار نداریم. بلکه حس و حال توصیفناشدنی فیلم، تمام آن چیزیست که باید دریافت کنیم.
داستان بسیار عادی شروع میشود اما این عادی بودن، تنها در همان دقایق اولیه دوام پیدا میکند؛ زن استقبال خوبی از شوهر از سفر برگشتهاش نمیکند و کمی بعد مرد متوجه میشود، رفتار زن کمی متفاوت شده. زن نگرانیهایی در باب خیانت مرد در زمان سفرش دارد که مرد به پرسشهای زن در این زمینه، جواب منفی میدهد. اما انگار این پرسشها، بیشتر از آنکه از سر کنجکاوی و حسادت زن باشد، از روی عذاب وجدان است، چون کمی بعد مرد را بی هیچ دلیلی ترک میکند و این آغاز پیگیریهای مرد برای پی بردن به علت رفتار زن است. تا اینجا همهچیز مثل خیلی از درامهای خانوادگی دربارهی رفتارهای متناقض زن و شوهر و رابطهی متقابلشان با هم، روشن است. اما از جایی به بعد، که البته هیچوقت نمیتوانید متوجه شوید دقیقاً کجا، داستان به سمتوسویی ترسناک سوق پیدا میکند. ظاهراً موجودی شیطانی زن را به تسخیر خود در آورده و تمام رفتارهای عجیب و غریب زن، به خاطر رسوخ این موجود به درون بدن اوست. داستان از آنجایی سمتوسویی ترسناک به خود میگیرد که کارآگاهی که مرد برای تعقیب زن استخدام کرده، در خانهای که زن در آن خودش را از دسترش همسر و بچهاش دور نگه داشته، موجودی سیاه، لزج و هراسآور میبیند که انگار یکراست از جهنم آمده. موجودی که گوشهای از خانهی زن، با نفسزدنهای آرام و چندشآورش، نشسته و هر کسی با دیدنش پس میافتد. انگار زن تحت تأثیر همین موجود عجیب، که هیچوقت توضیح چندانی دربارهاش نمیشنویم یا نمیبینیم، دچار مسخشدگی میشود و در پی آن بهراحتی هم آدم میکشد. حتی یکجا، مرد که آدرس زنش را پیدا کرده و خودش را به خانهی او رسانده، موجودی چندشآور با پاهایی شبیه اختاپوس میبیند که مشغول مغازله با همسرش است. این موجود عجیب، راهش را به درون زن باز کرده و کل فیلم، تحت تأثیر این ایده، آنقدر هذیانی و عجیب پیش میرود که نمونهاش را در تاریخ سینما کمتر دیدهایم. هر چه جلوتر میرویم، همهچیز هذیانیتر میشود. زن، کارآگاه پلیس را میکشد و مرد هم انگار کمکم تحت تأثیر دیدن این موجود شیطانی، دچار مسخشدگی میشود طوری که به بدترین شکل ممکن، معشوقهی همسرش را سربهنیست میکند و در نهایت هم خودش را.
آنقدر عناصر عجیبی در تاروپود فیلم بافته شده که احتمالاً جان میدهد برای آنهایی که عاشق بیرون کشیدن تعبیر و تفسیر هستند! به عنوان مثال: معلم مدرسهی پسربچه، چرا دقیقاً شبیه زن است (نقش او را هم ایزابل آجانی بازی میکند)؟ ماجرای دیواری که پشت آن سربازان ایستادهاند و هرازگاهی با دوربین به شخصیتها نگاه میکنند چیست؟ مرد برای چه شرکتی کار میکند؟ و … از این قبیل پرسشهای عمدتاً بی پاسخ آنقدر در فیلم زیاد است که احتمالاً میتوان با آنها چند صفحهای را سیاه کرد. اما همانطور که گفتم، باز نکردن رمز و راز فیلم، یکی از جذابیتهای آن است و حیف است که با تفسیر تمام نشانهها و عناصر فیلم، دل و رودهاش را بیرون بریزیم.
این میان دو نکتهی مهم در به وجود آمدن اتمسفر مهیب فیلم وجود دارد. اولی، بازیهای ایزابل آجانی زیبا و سام نیل فوقالعاده است. مخصوصاً آجانی که چنان در این نقش میدرخشد که نفس در سینهها حبس میشود. فقط کافیست به آن سکانس دیوانهکنندهی فریادهای ترسناک او در راهروی مترو توجه کنید که چهطور خودش را به در و دیوار میکوبد و در نهایت هم از تمام سوراخهای بدنش، چرک و کثافت و خون بیرون میزند و این صحنه را تبدیل میکند به یکی از مشمئزکنندهترین سکانسهای تاریخ سینما. جالب اینجاست که در مصاحبهای که با آجانی دربارهی این نقش صورت گرفت، خودش هم روی این نکته تأکید داشت که این فیلم از آن نوعی بود که فقط یک بار و آن هم در سنین جوانی میشد در آن بازی کرد و تجربهی دوبارهاش، هولانگیز و غیرممکن مینماید. فقط کافیست به همین صحنه نگاه کنید تا متوجه شوید چرا آجانی چنین حرفی زده.
اما مولفهی دومی که در به وجود آمدن فضای هذیانی و غریب اثر تأثیر دارد، نوع دکوپاژ زولاوسکیست. دوربین او یک لحظه هم آرام و قرار ندارد و مدام در حال حرکت است. نماهایی سیال که یا بازیگران را تعقیب میکند، یا دور آنها میچرخد و یا در حین تعقیب آنها، ناگهان رهایشان میکند و در پشت دری یا دیواری پنهان میشود. این ساختار پرانرژی، با تصاویر گریندار و لنزهایی که گاه فضا را معوج نشان میدهد، موجب میشود حال و هوای سنگین فیلم، مخاطب را تحت فشار قرار دهد و بهشدت ذهنش را مشغول کند. ذهنی که مدام میخواهد چیزی از فیلم بیرون بکشد، اما همان بهتر که نکشد و لذتش را ببرد!
هیچی از فیلم متوجه نشدم.
ما اومدیم تو این سایت که رمز و راز بفهمیم بعد شما میگین نفهمیدنش قشنگتره
چرا اینطوریه این فیلم؟؟
کارگردانش داره صحبت میکنه فیلم هم داره پخش نیشه
زیر نویس ولی داره حرفای بازیگرا ترجمه میکنه
برا شما هم همینطوره؟؟
زبان فیلم رو تغییر بدید احتمالا از تورنت گرفتید و بعضی فیلمها نقد همزمان دارند.
داداشم خب نمیتونی مجبور نیستی وقت ملتو بگیری ینی چی این سوالا پاسخ نداره و ندونستنش جذابتره
ما فیلم رو دیدیم شما فیلم رو برای ما تعریف میکنی خوب مجبوری وقت ملت رو بگیری
فیلم تقریبا همزمان با shining ولی پیچیده تر و سنگین تر بود. در مجموع ازش لذت بردم ولی نه به اندازه ی shining
واقعا که… ملت رو گرفتن
مشمئز کننده و بی سر و ته! هنریه واقعا
هر کسی بگه تفسیر سکانس آخر فیلم چیه جایزه داره
چرا بچه ب معلمش میگه درو باز نکن
در حالی که حتی ندید پشت در کیه
و رفت داخل وان و بیرون نیومد
و صحنه آخر دوربین روی صورت معلم زوم میکنه و معلم رو تسخیر کننده یا تسخیر شده نشون میده
و شخصیت مجهول پدر پشت در باقی میمونه
فقط کافیه متوجه معنی و مفهوم سکانس آخر فیلم بشید تا متوجه کل داستان فیلم بشید
در سکانس آخر تمامی حرکات ۳ شخصیت فیلم همراه نوسان نور را بسنجید
شما قراره تشخیص بدی که ندونستن رمز و راز فیلم از دونستنش بهتره و به جای بقیه تصمیم بگیری؟
بله