.
شیطان Ratsasan
بازیگران: ویشنو ویشال، سوزان جرج، آمالا پل و …
نویسنده و کارگردان: رام کومار
۱۷۰ دقیقه؛ سال ۲۰۱۸؛ محصول هندوستان
آرون جوانیست عاشق سینما که تمام انرژیاش را صرف نوشتن فیلمنامه و ارائهاش به تهیهکنندهها میکند. او که عاشق فضاهای جناییست، سعی میکند با دنبال کردن خبرهای صفحه حوادث روزنامهها و پیگیری زندگی قاتلهای معروف سریالی دنیا، برای داستانهایش دستمایه جور کند. اما تلاش او برای فروختن فیلمنامه بینتیجه است. از طرف دیگر بیکاری و بیپولی هم به او فشار میآورد، در نتیجه تصمیم میگیرد به حرف برادرش گوش کند و وارد نیروی پلیس شود. ورود او همزمان است با پیدا شدن جسد دخترهای جوانی که همگی به یک شیوه مشخص به قتل رسیدهاند. آرون که به دلیل پسزمینه ذهنیاش، آماده و مشتاق پیگیری جنایتها و رسیدن به قاتل است، سرنخها را کنار هم میچیند تا به نتیجه برسد، هر چند بالادستیهایش چندان به او میدان نمیدهند و حرفهایش را باور نمیکنند …
.
ملودی کور Andhadhun
بازیگران: آیوشمان کهورانا، تابو، رادهیکا آپته و …
فیلمنامه: آریجیت بیسواس، یوگش چاندکار، سریرام راغوان، همانث رائو، پوجا لادها سورتی براساس داستانی از اولیویه ترینیه
کارگردان: سریرام راغوان
۱۳۹ دقیقه؛ سال ۲۰۱۸؛ محصول هندوستان
آکاش پیانیست جوان نابیناییست که درباره علت نابیناییاش به همه میگوید در چهارده سالگی بر اثر اصابت توپی به سرش، عصب چشمهایش از بین رفته و در نهایت به کوریاش منجر شده. او با وجودی که چشمش نمیبیند، اما ماهرانه پیانو مینوازد و هر روز تمرین میکند. آشنایی اتفاقی با دختری به نام سوفی، آکاش را به رستوران پدر سوفی میرساند، جایی که به او شغل خوبی پیشنهاد میدهند؛ نواختن پیانو برای مشتریهای رستوران. آکاش این شغل را میپذیرد و البته عاشق سوفی هم میشود تا اینکه یک روز یکی از بازیگران قدیمی سینمای هند به نام پرامود سینها که مشتری رستوران است، با دیدن هنر آکاش از او دعوت میکند به خانهاش بیاید و کنسرتی خصوصی به مناسب روز تولد همسرش سیمی برگزار کند. آکاش در ازای مبلغ قابل توجهی پول، این پیشنهاد را میپذیرد و روز موعود به خانه بازیگر معروف میرود اما در لحظه ورود متوجه میشود جسد بازیگر معروف روی زمین افتاده و سیمی به همراه مردی قویهیکل که در گوشهای پنهان شده، قصد لاپوشانی جنایت را دارند …
.
یادداشت: از همان زمانی که در شماره بهاری ۵۳۲ ماهنامه «فیلم» در بخش «سبد نوروزی» به معرفی فیلمی فوقالعاده از سینمای هند به نام دنگال پرداختم (اینجا) و از آن به عنوان یکی از برترین فیلمهای سال ۲۰۱۷ یاد کردم و تا همین اواخر که یک ماه یا دو ماه در میان، درباره فیلمی از سینمای هند مینویسم، بودند و همچنان هم هستند کسانی که از اینکه در یک مجله معتبر و موقر، درباره فیلمهای هندی مینویسم، گله و شکایت میکنند و نگارنده را متهم میکنند به نفهمیدن سینما و شوخی گرفتن این امر خطیر. اما شاید خواندن این نوشته، کمی نظر این دوستان معترض را عوض کند.
سالهاست که وقتی میخواهیم بد بودن فیلمی را به رخ بکشیم آن را با فیلمهای هندی مقایسه میکنیم: «مث فیلم هندیه!». حتی وقتی در زندگی روزمره، صحنهای گریهدار یا احساسی میبینیم و یا شخصی قرار است ابراز احساساتش را به شکلی غلوشده نمایش بدهد از واژهای مانند «هندیبازی» استفاده میکنیم و اگر دوروبرمان ستونی، درختی، چیزی باشد، دوروبرش میچرخیم تا بهاصطلاح ادای بازیگران فیلمهای هندی را درآورده باشیم! حتی هنوز هم در فضای مجازی، ویدیوهای کوتاهی از صحنههای اکشن عجیبوغریب و اغراقآمیز فیلمهای هندی را میبینیم. بعد همین صحنهها را به کل سینمای هند تعمیم میدهیم. اما خیلی از این صحنههای عجیب، ربطی به بالیوود ندارند و مربوط به «تالیوود» (سینمای جنوب هند) هستند که ساختاری متفاوت با بالیوود دارد، تا آنجاکه بعد از بالیوود، بزرگترین صنعت فیلمسازی این کشور محسوب میشود. خیلیها بدون اطلاع از این موضوع، آن صحنههای عجیب و غلوشده و بعضاً حتی مضحک را به بالیوود نسبت میدهند که چنین نیست. هر چند نمیتوان انکار کرد گاهی در فیلمهای بالیوودی هم ممکن است با این دست از صحنهها برخورد کنیم که در این صورت باز هم به دلایل فرامتنی که ریشه در جهانبینی و اسطورهپردازیهای باستانی ملت هند دارد، نمیتوان با تمسخر به آن نگاه کرد که این خودش بحثی جداگانه طلب میکند.
نگاه جامعه ایرانی به سینمای هند عموماً همینهاست. اصولاً چون به همهچیز نگاه بالا به پایین داریم (مخصوصاً از حیث نژادی و قومی)، در این بخش هم سینمای هند برای ما شوخیست و حتی به درد وقت گذراندن هم نمیخورد. اما واقعیت این است که با حسابی سرانگشتی و نگاهی گذرا به اوضاع و احوال سینمای هند متوجه خواهیم شد هیچ شوخی در کار نیست. تولید بالای فیلم در سینمای هند، مخاطبهای میلیاردی در سراسر دنیا، ستارههای مشهور و ثروتمندی که همپای ستارههای هالیوودی پول در میآورند و در پروژههای جهانی شرکت میکنند و فروش بالای فیلمها چه در هند و چه در سطج جهان نشان میدهد که واقعاً شوخی در کار نیست. سینمای هند، چه بخواهیم و چه نخواهیم، یکی از مهمترین و صنعتیترین سینماهای دنیاست. اما قطعاً خیلی از خوانندههایی که به اینجای مطلب رسیدهاند و شمشیر را برای قلعوقمع کردن نگارنده به خاطر چنین مطلبی از رو بستهاند، از هنر سینما صحبت میکنند و خواهند پرسید پس این میان تکلیف هنر چه میشود؟ این خوانندههای عزیز و خیلیهای دیگر به این دلیل مخالف سینمای هند هستند که فیلمهای این کشور را سطحی و سادهانگارانه میدانند. تکلیف عاشقان برگمان و تارکوفسکی و بلا تار و … که مشخص است و به هیچ عنوان کوتاه نخواهند آمد! عاشقان بیلی وایلدر و هیچکاک و اسپیلبرگ هم لابد با فیلمهای هندی مشکل دارند و نخواهند توانست با آن کنار بیایند. متر و معیارها با بزرگان سنجیده میشود و در نتیجه فیلمهای هندی عقب میمانند و ساده گرفته میشوند. اما نکته اینجاست که اتفاقاً فیلمهای هندی را نباید و نمیشود با این متر و معیارها سنجید. این سینما متر و معیارهای خودش را دارد و قوانین خودش را هم میسازد.
ذهن انسان به شکلی ذاتی داستانپرداز است. حتی خواب دیدن هم به نوعی بیانگر ذهن رویاپرداز و قصهساز انسانهاست. انسانها داستان میسازند تا بیشتر زندگی کنند و بیشتر تاب بیاورند. بد نیست درباره این موضوع نگاهی به کتاب فوقالعاده حیوان قصهگو (جاناتان گاتشال، نشر مرکز) بیندازیم. در این کتاب به شکلی علمی و کاملاً مستند به ذات داستانپرداز انسانها و حتی حیوانها (!) پرداخته شده است.
ذات سینما هم قصهگوییست و همین باعث شده موردتوجهترین هنرها باشد. در تاریخ سینما، فیلمهای آوانگارد و اکسپریمنتال و غیره هم ساخته شده اما اینها هیچگاه به جریان اصلی وارد نشدند. هدف این نوشته، انکار یا حذف جریانهای رادیکال در هنر سینما نیست، بلکه توجه به این موضوع است که ما هنوز هم سینما را با بیلی وایلدر و هیچکاک و دیوید لین به خاطر میآوریم نه مثلاً با اندی وارهول. شاید در نگاه اول، این حرف سادهای به نظر برسد، اما در عین حال کاربردیست. پس میتوانیم درباره ذات سینما به تفاهم برسیم که احتمالاً خیلی از خوانندهها تا اینجای مطلب هنوز هم با نگارنده به تفاهم نرسیدهاند!
هندیها این ذات را میشناسند و به بهترین شکل ممکن آن را به کار میبندند. چرا که سینمای هند، سینمای توده مردم است، مردمی عموماً تنگدست که در آرزوی زندگی بهتر، دهها و صدها خدا دارند و برای رهایی از گناه، به شستشوی خودشان در رود گنگ دلخوشند و البته برای فرو رفتن در خیال و رویا، به سالنهای تاریک سینما پناه میبرند، ستارههای جذاب را میبینند، در خیالشان به آنها نزدیک میشوند و به این شکل لحظهای از افکار روزمره رهایی پیدا میکنند. سینما برای هندیها همان کاربرد مذهب و خدایان و الههها را دارد. به آنها آرامش ذهنی میدهد و به همین دلیل است که ستارههای سینمای هند، خدایان مردمش هستند و گاه حتی در حد پرستش هم بالایشان میبرند. هندیها سینما را برای سینما میخواهند. آنها به دنبال حرف و خردهفرمایش و پند دیدن و گیروگرفتهای اجتماعی نیستند. آنها عاشق شنیدن قصه هستند و این را سینمایشان برایشان مهیا میکند.
کمی از متر و معیارهای تثبیتشدهمان فاصله بگیریم و خودمان را به دنیای فیلمهای هندی نزدیکتر کنیم. این روش برای کسانی که اصولاً جهانبینی سخت و پیچیدهای دارند کاربرد چندانی نخواهد داشت، چون کلاً دنیا را پیچیده میبینند، برای هر چیزی تعبیر و تفسیری در آستین دارند، سازوکار دنیا را عجیب و غریب میدانند و وقتی به عالم سینما میرسند هر صحنهای از هر فیلمی را به چیزی ربط میدهند و در نهایت کمتر از برگمان و پازولینی را قبول ندارند. این روش برای چنین ذهنهایی بیفایده است. آنهایی که دنیا و خودشان را خیلی جدی میگیرند، با این نوشته به تفاهم نخواهند رسید و دلیل و مدرک هم کاربردی ندارد، حتی اگر بدانند همان برگمان و پازولینی هم آنقدر که اینها همهچیز را جدی میگرفتند، جدی نمیگرفتند! برای دیدن و همذاتپنداری با دنیای فیلمهای هندی باید سهلگیر بود و نه البته سهلانگار. هر چند باید این را هم مدنظر قرار داد که جدی گرفتن فیلمهای هندی به معنای انکار کردن سینمای سخت پازولینی و بلا تار و برگمان و آنتونیونی و غیره نیست. نگارنده خودش از طرفداران چند فیلم بلا تار است و تانگوی شیطانِ هفتساعتونیمه او را در یک نشست دیده! پس دوست داشتن همزمان اینها مغایرتی ندارد بلکه صحبت بر سر انعطاف ذهنی و کنار آمدن با دنیاهای مختلف است. شاید بعد از تمام این حرفها با نگاهی به دو فیلم جدید از سینمای هند و مطرح کردن مثالهایی روشن، بتوان بیش از پیش به مقصود این نوشته نزدیک شد.
در شیطان با تریلری جنایی و هیجانانگیز طرفیم. اما از آنجایی که هندیها همیشه خودشان هستند و همهچیز را به شیوه خودشان اجرا میکنند (حتی اگر از روی فیلمی آمریکایی کپی کنند)، این جنایی بودن جوری نیست که در فیلمهای کشورهای دیگر میبینیم. در این فیلم سه ساعته، با شخصیتی به نام آرون مواجه میشویم که عاشق سینماست. او طی سالها، فیلمنامههای مختلفی نوشته که هر بار به دلایلی از سوی تهیهکنندگان مختلف رد شده است. فیلمنامههای او اکثراً حال و هوایی جنایی دارند و خانه او هم پر است از بریدههای روزنامه درباره قاتلهای سریالی نقاط مختلف دنیا که آرون با الهام گرفتن از همینها، فیلمنامههایش را مینویسد. اما او به هر دری که میزند، به نتیجهای نمیرسد و از آن جایی که بیکار و بیپول است، به اصرار برادرش که در نیروی پلیس خدمت میکند، به استخدام این نیرو در میآید. اما تمام این ماجرا تا رسیدن به نقطهای که آرون تصمیم میگیرد پلیس شود، فقط ۸ دقیقه طول میکشد آن هم در یک فیلم سه ساعته! احتمالاً این فیلم اگر در آمریکا ساخته میشد، با ریتمی آرام، وارد جزییات زندگی آرون میشدیم؛ از خصوصیات اخلاقیاش تا حال و هوای محل زندگیاش و اینکه چرا تنهاست، خانوادهاش کجا هستند، چهگونه فیلمنامه مینویسد، چه عادتهایی دارد، اصلاً چرا علاقهمند فیلمهای جناییست، چه فیلمهایی میبیند و حتی چه غذاهایی میخورد و … . در یک فیلم آمریکایی (یا حالا هر کشور دیگری) وارد این ریزهکاریها میشدیم و دقایقی را با این شخصیت میگذراندیم. اما هندیها دنبال این ریزهکاریها نیستند و این درست همان جاییست که ذهنهای جدی و خشک باید با آن کنار بیاید. در شیطان تقریباً هیچ چیزی از آرون نمیدانیم. فیلم از همان جایی شروع میشود که ما مشغول دیدنش میشویم؛ از قبلش چیزی وجود ندارد.
در ملودی کور هم داستانی جنایی و پرپیچوخم میبینیم درباره جوان کور پیانیستی که شاهد یک قتل است! احتمالاً با خواندن همین نیمخط هم به اندازه کافی کنجکاو دیدن فیلم شدهاید اما توصیه میکنم همان آدمهای خشک و جدی طرفش نروند! این یکی از پیچیدهترین و هیجانانگیزترین تریلرهای امسال است. در همان صحنههای اول این فیلم دوساعتونیمه، با آکاش آشنا میشویم که در اتاقکی نشسته، پیانو را به حرفهایترین شکل ممکن مینوازد و البته کور است. همین! داستان از همان جایی شروع میشود که فیلم آغاز شده. ریزهکاریای وجود ندارد. برای نشان دادن این ایده، شخصیت اصلی باید کور باشد، که هست و همین کافیست. البته کمی بعد متوجه میشویم که او در واقع کور نیست و خودش را به کوری زده و در همین اثنا شاهد قتلی میشود که نباید دیدن آن را بروز بدهد. پرسشی که تا نیمههای فیلم به جواب آن نمیرسیم این است که او چرا خودش را به کوری زده؟ جواب هندیها مانند همیشه ساده است: چون او دوست دارد هنر از درونش بجوشد و نه با دیدن! این جوابیست که آکاش به سوفی، دختری که عاشقش شده میدهد. به همین دلیل است که تمرین کوری میکند. توضیح بیشتری نیاز نیست. احتمالاً اگر این فیلم را در کشورهای دیگر بازسازی کنند، که با توجه به داستان جذاب و عجیب و صحنههای فوقالعادهاش هیچ هم بعید نیست، برای همان یک جملهای که از زبان آکاش میشنویم، کلی پسزمینه میتراشند و ذهن را خسته میکنند!
سادهبینی و نه سادهانگاری هندیها، حتی در فیلمهای جنایی و هیجانانگیز اینچنینی که ذاتی پیچیده و عبوس دارند هم نمودی عینی و جذاب دارد. آنها نهتنها شخصیتهایی خلق میکنند که بیجهت پیچیده نیست (و نباید هم باشد)، بلکه در خلق موقعیتها هم بهسادگی هر چه تمامتر عمل میکنند و ابایی ندارند تا خودشان باشند. در همین شیطان قرار است به دنبال ریکشاهایی بگردند که گمان میکنند، قاتل دختران جوان، راننده یکی از آنهاست و با این وسیله، که علامت مشخصی هم دارد، دخترهای مدرسهای را گول میزند، سوار میکند و برای انجام اعمال شومش آنها را به محل خود میبرد. در حالی که جسدی دیگر در محل زبالهها پیدا میشود، آرون که حالا در نیروی پلیس خدمت میکند و درگیر پرونده قتلها شده، به شکلی اتفاقی ریکشای مورد نظر را میبیند، دنبالش میافتد و در نهایت هم راننده را دستگیر میکند. این پیشآمدهای «اتفاقی» در دنیای سینما قدمتی به اندازه تاریخش دارد؛ دیدن اتفاقی قتل، شنیدن اتفاقی موضوعی مهم، برخورد اتفاقی با قاتل و … . نکتهای که در دنیای دودوتا چهارتای فیلمنامهها میتواند ضعف به حساب بیاید اما اتفاقاً در دنیای فیلمهای هندی اینگونه نیست. این برخوردهای «اتفاقی» و «شانسی» همان نکتههایی هستند که فیلمهای هندی را بدون دستانداز پیش میبرند و آنها نیازی هم برای رفع و رجوع کردنش حس نمیکنند. ممکن است اگر این برخوردهای اتفاقی را به شکلی برنامهریزی کنند که شانسی و در نتیجه غیرمنطقی به نظر نرسد، حال و هوای فیلم بهتر شود اما آن وقت دیگر فیلم هندی نخواهد بود! احتمالاً اینجا محکوم خواهم شد به توجیه دنیای گاه بیمنطق فیلمهای هندی، اما امیدوارم خوانندههایی که ذهن بازیگوشتری دارند، از نگارنده حمایت کنند، چون واقعاً به هیچ شکل دیگری نمیشود حقانیت این موضوع را ثابت کرد!
در ملودی کور به عنوان فیلمی که سنگ بنایش بر رودست زدن به مخاطب و غافلگیرکردن اوست، از این دست صحنههای «شانسی» بیشتر میبینیم. به عنوان نمونه میتوان از صحنهای گفت که آکاش به شکلی کاملاً تصادفی، به پایین پرت شدن پیرزن همسایه از طبقه چندم آپارتمان را توسط سیمی (زنی که با همراهی معشوقش، شوهر بازیگرش را کشته) میبیند و البته چون ادای کورها را در میآورد، نباید ترس خود را از دیدن این صحنه نشان بدهد و به قول معروف به روی خودش بیاورد. در این صحنه، شانس مطلق است که بیرون آمدن آکاش از آسانسور دقیقاً مصادف میشود با لحظهای که سیمی در حال پرت کردن پیرزن از بلندیست و یا شانس مطلق است که معشوق سیمی از قضا پلیس است و زمانی که آکاش به اداره پلیس میرود تا قتل را گزارش بدهد، در همان لحظه هم مرد پلیس را میبیند، شوکه میشود (و میشویم) و حرفش را عوض میکند. ضمن این که همین شخصیت پلیس به عنوان معشوق سیمی، احتمالاً در فیلمهای دیگر با جزییات رفتاری و کاربردی متفاوت به کار گرفته میشد، اما در یک فیلم هندی، این شخصیت به دلیل اینکه باید پلیس باشد تا داستان جلو برود و هیجان ایجاد کند، پلیس است، نه به دلایل فرامتنی و ارجاعات جهانشمول و تعابیر و تفاسیر گردنکلفت.
هندیها پیچیده نمیکنند، در عوض دراماتیک میکنند. آنها به دنبال این هستند که هر چه بیشتر روی ذهن مخاطب اثر بگذارند به جای آن که متفکرانه گوشهای بایستند و از اینکه مخاطب در مواجهه با حل کردن جزییات فیلمشان در فکر فرو رفته، لذت ببرند. آنها ترجیح میدهند مخاطب را خندان، گریان یا هیجانزده ببینند تا اینکه فکرهای الکی به سرش بیندازند (و احتمالاً سختپسندان پازولینیدوستی که تا اینجا، مطلب را با بزرگواری تحمل و البته بدوبیراه نثار نگارنده کردهاند، با خواندن این پاراگراف، قطعاً نگارنده را به سطحینگری متهم میکنند و از خیر خواندن ادامه مطلب هم میگذرند). به عنوان مثالی آشکار، در شیطان به صحنهای میرسیم که معلم منحرف مدرسه، مشغول اغفال آمور، برادرزاده آرون است و میخواهد پشت درهای بسته کلاس به او تعرض کند که در همین لحظه، آرون با موسیقی حماسی و اسلوموشنهای خاص هندیها از راه میرسد. در این صحنه در حالی که دختر جلوی معلم زانو زده، دوربین از چشمهای بسته معلم حرکتش را آغاز میکند، دور او میچرخد و به سمت دیگرش که میرسد، ناگهان آرون را میبینیم که روبروی او ایستاده. معلم چشمهایش را باز میکند و با دیدن آرون، غافلگیر میشود. نوع برگزار کردن این صحنه، بیش از آن که مطابق با واقعیت باشد، جلوهای دراماتیک و هیجانانگیز دارد که با هیچ متر و معیاری قابل سنجش نیست.
اما شاید مهمترین نکتهای که درباره سینمای هند باید در نظر گرفت این است که به شکل عجیبی تقریباً هیچکدام از فیلمهایشان (در هر ژانری) به هیچ تعبیر و تفسیری راه نمیدهند. همیشه هنر و در اینجا سینما را به مثابه مدیومی برای تفکر و تعقل میبینیم و میخواهیم از آن به نتایجی برسیم. فیلمهای بزرگان سینما را هنوز هم بعد از گذشت دههها، تعبیر و تفسیر میکنیم و زیرمتنهای مختلفی از آنها بیرون میکشیم و دربارهشان حرف میزنیم و فیلم خوب را فیلمی میدانیم که بعد از تمام شدنش هم در ذهن ما ادامه داشته باشد. اما مشخص نیست با چه متر و معیاری به این نتیجه رسیدهایم. شاید چون آدمها عاشق تعبیر و تفسیر هستند و ذاتشان اینگونه است؛ پرچمها را نماد کشورشان میگیرند و برای آن میجنگند، قلب را نماد عاشق شدن میدانند، سیاه را نماد عزا، رنگ سبز را نماد زندگی و … این نمادبافیها، البته جنبه دیگری از همان ذهن قصهپرداز آدمهاست که به اندازه تاریخ شکل گرفتن انسانها قدمت دارد. اما هندیها چندان موافق این حرف نیستند که فیلم خوب باید در ذهن ادامه پیدا کند. آنها عاشق صحنهپردازیهایی هستند که دهان مخاطب را از تعجب باز نگه دارد اما وقتی به کلیت فیلم نگاه میکنیم، نیازی به تعبیر و تفسیر نمیبینیم؛ همهچیز همان بوده که دیدیم و تمام.
در ملودی کور به تناوب شاهد صحنههای جذابی هستیم که به شکل منفرد، بهشدت هیجانانگیزند و البته پر از زیرمتن. به عنوان مثال میتوان از صحنهای گفت که آکاش به عنوان پیانیست کور، قرار میشود به خانه بازیگر معروف برود و بنوازد. او که در واقع کور نیست، با ورود به خانه با جسد صاحبخانه مواجه میشود و همسر زیبایش را هم بهشدت آشفته مییابد. بعد که به بهانهای تصمیم میگیرد به دستشویی برود، به مردی اسلحهبهدست برمیخورد که هر لحظه ممکن است شلیک کند اما آکاش که خودش را به کوری زده، هیچ عکسالعملی نشان نمیدهد در حالی که میدانیم چهقدر ترسیده. کمی بعد، یکی از بهترین و عجیبترین صحنههای فیلم اتفاق میافتد: در حالیکه آکاش پیانو مینوازد و دوربین هم او را در پیشزمینه کادر دارد، در پسزمینه، سیمی و معشوقش، جسد مرد بازیگر را درون چمدان میگذارند، با خونسردی ساعت و انگشتر او را از دستش بیرون میکشند (و البته برای بیرون کشیدن انگشتر مجبور میشوند انگشت جسد را جلوی چشمهای بهظاهر نابینای آکاش بشکنند) و در سکوت آن را به بیرون منتقل میکنند. ما در جایگاه آکاش نشستهایم و در آرامش به این صحنه عجیب نگاه میکنیم. این صحنه به خودی خود میتواند حامل تعابیر و تفاسیر زیادی باشد که باید به اهلش سپرد!
اما در نگاهی کلی درباره فیلمی مانند ملودی کور با وجود این صحنههایی که پتانسیل زیرمتن دارند، به هیچ زیرمتنی نمیرسیم. احتمالاً اگر این فیلم را دیگران میساختند، به مبحث «دیدن»، «دید زدن»، «شاهد بودن»، «دروغ و واقعیت» و … پرداخته و هزارجور زیرمتن به آن اضافه میشد، اما در فیلم هندی از این خبرها نیست. یا اگر شیطان را دیگران میساختند، احتمالاً از اینکه قاتل روانی فیلم، شعبدهباز است و یا از اینکه آرون از فیلمسازی به حل پروندههای جنایی روی آورده، به نتایج بغرنجی میرسیدند که رمزگشایی از آنها نیاز به کلی پرونده و مقاله داشت، اما در فیلمی که هندیها ساختهاند، هر چیزی تنها به این دلیل وجود دارد که باید وجود داشته باشد تا در نهایت با فیلمی دراماتیک، قصهپرداز و خالص مواجه باشیم. اصلاً چه کسی گفته فیلم بعد از پایانش باید ادامه داشته باشد؟ چه نیازی به این افکار است؟ کسی که این حرف را زده، قطعاً دنیا را زیادی جدی میگرفته!
خطوط بالا، تنها بخشهایی از قوانینیست که برای دیدن و لذت بردن از فیلمهای هندی میتوان در نظر داشت. هنوز هم بر این باورم که ذهنهای سختگیر و بیش از حد جدی، توانایی برخورد با فیلمهای هندی را ندارد و خواندن این نوشته یا هر نوشته دیگری هم در این امر به آنها کمکی نخواهد کرد. حتی برای اثبات نکتههای بالا هم راهی جز دیدن فیلمهای هندی و مقایسهشان با سینمای بخشهای دیگر دنیا وجود ندارد. شاید برای کسانی که تنها با شنیدن نام فیلم هندی، گارد میگیرند و به موضع اندیشمندی جهانشمول میروند که برای حل و فصل معضلات دنیا، راه و دیدگاه دارند، کنار آمدن با این قوانین سخت باشد، اما نگارنده تضمین میکند که اگر کمی، فقط کمی، از موضع خود پایین بیایند و پیگیری سینمای هند را با همین دو فیلمی که ذکرش رفت آغاز کنند، احتمالاً کمکم به این نتیجه خواهند رسید که پازولینی و امثال او به دردسرش نمیارزند!
سلام
توضیحات عالی هست ممنون
با همین فرمون جلو برید جناب دامون
منتظر فیلم جدید هندی هستیم معرفی کنید
یه سه تا پیشنهاد
stree 2018
pari 2018
Haider
۲۰۱۴
gang of wasapur 2012
]part 1 va 2
سلام و ممنون از شما و توجهتان … خوشحالم کردید … فیلمهای پیشنهادی را هم حتماً خواهم دید … سپاس … به پیش! با همین فرمان!
عزیزی
از این نقد های یک جانبه بدون انصاف کم نیستن
اصلا ارزش بحث کردن نداره باهاشون . بزارین تو همون دنیای خاکستری خودشون بمونن …
واقعا فیلم هایی که گفتین عالی بود
تومباد رو هم دیدم . خیلی خوب فضا در اومده بود . اصلا فکر نمی کردم اینجور باشه . ممنونم
خیلی هم عالی … باز هم ممنون
حتی من یکی فیلم عاشقی۲ رو از ستارهای متولد میشود بیشتر دوست داشتم و خیلی همراهتر شدم با شخصیتهای فیلم و از شما چه پنهون کل ساندتراک فیلم رو هم دانلود کردم و گوش دادم در حالی که این اتفاق تو نسخه هالیوودی برام نیفتاد.
و یک سوال، گمونم تومباد از این دوتا فیلم خیلی خیلی بهتر باشه، نه؟ واقعا خیلی بهم چسبید تومباد نمیتونم با هیچ چیز مقایسهاش کنم.
آن فیلم هم خوب بود و دربارهاش چند خطی نوشتهام. نمیتوانم بگویم کدام بهتر از دیگری بود، همهشان خوبند.
سلام ندیدم فیلم رو
تومباد در حد هزارتوی پن بود بلکه هم بهتر
تک اهنگ داره که همونم دارم گوش می دم
من الان سه ماهی هست تو این سایت هستم.
یک نکته میگم فراموش نکنید:
هرکسی یک مقاله شما را دوباره بخونه، طعم سلیقه ناب و زیبای شما را میتونه پیدا کند.
اگر کسی پرسید، چندتا از بهترین فیلمها را معرفی کنید…یعنی یک مقاله هم نخونده.
خدایی، من خودم از شما این سوال پرسیدم. اما الان که چندتا از مقالات شما را خواندم از سوالم شرمنده شدم.
ممنونم. لطف دارید به من. خوشحالم که نوشتهها را دوست دارید.
سلام و ممنون از معرفی فیلم ratsasan
نمیدونم از سینمای هنگ کنگ port of call رو دیدین یا نه ولی به نظرم قابل پیشنهاد و نقده
خوشحالم از آشنایی با شما و سایتتون
سلام به شما و من هم خوشحالم که همراهم هستید. فیلم مذکور را ندیدهام هنوز. میروم سراغش :))
سلام از شما تقاضا دارم فیلم no smooking 2007 رو تقدشو بذارید کارگردان فیلم آنوراگ کاشیاپ هست
در مورد فیلم ملودی کور سوال من اینه در آخر فیلم پسر به قوطی با عصا ضربه میزنه
آیا پسر به دروغ برای دختره داستان تعریف می کرد ؟ و قبلا کور نبوده میشه توضیخی بدید؟
سلام. اگر فیلم را دیدم و خوشم آمد، چشم…دربارهی پایان «ملودی کور» هم عرض کنم که به نظرم نوعی شوخی با مخاطب است و چیز چندان جدیای نیست. قرار است یکجورهایی شک و شبهه مثل همین شکی که در دل شما افتاده، در دل بیننده ایجاد کنند.
سلام لطفا نگاهی به فیلم Ugly 2013 بیندازید پشیمون نمیشید.
سلام. چشم، حتماً.
سلام ممنون از مطلب مفیدتون.
یه سوال داشتم. من فکر میکنم از بعد از حادثه ای که واسه اکاش اتفاق افتاد داشت دروغ میگفت که کور شده. اما دوستم میگه کور شد واقعا اما عمل کرد ولی باز اخر فیلم پنهان کرد که میبینه. کدوم درسته؟
سلام و ممنون. فیلم سرِ بازی با مخاطب دارد. به نظرم جواب به این پرسش چندان هم مهم نیست.
نقد جالبی بود این دو تا فیلم رو دیدم عالی بودن
البته فیلم padman مرد نواربهداشتی بهترین فیلم هندی ۲۰۱۸ هست
سلام
بنده اصلا یک مخاطب حرفهای سینما نیستم
و در این حوزه تخصصی ندارم
به نوشتهی شما از سرچ داستان فیلم ملودی کور که اسمش رو اینجا متوجه شدم و بخشی از اون رو تو اینستاگرام دیده بودم و فکر کردم شاید دیدنش جذاب باشه رسیدم
متنتون خیلی بهم چسبید
موفق باشید
یاعلی مدد
سلام و ارادت … خوشحالم که خوشتون اومد. ممنون از نظرتون.
ملودی کور دیدم.
قبول دارید اگر این فیلم در ایران ساخته شده بود اعتراض میکردید
چرا قاتل اون مرد اتفاقی باید همان پلیسی باشد که فلان فلان
چرا اون چیز به چیز
خیلی اتفاقهای فیلم در زندگی واقعی معقول نیست.
تعجب کردم جزء ۲۵۰ فیلم برتر شده
شما هنوز راه و رسم لذت بردن رو بلد نیستین پس! یه دور دیگه متن رو بخونید! اگه در ایران ساخته میشد، من از خوشحالی خودمو حلقآویز میکردم! ولی خب ممکن نیست چنین چیزی.
حالا البته توقع حلق آویز ندارم . ولی اگر خدایی چرا اینقدر تصادفی بودن اتفاقات فیلم خدشه دار نمیکند.
اون زن بلیط فروش…اون مرد…یک دفعه ای کلیه فروشی..یکدفعه ای اون این میکشه این اون میزنه…اصلاً یه وضعی
عرض کردم: دوباره بخونید!
این افراد ذهنشون بر پایه ی استاندارد های فیلمسازی غربی شکل گرفته و سلیقه هاشون فرق میکنه و نمیشه کاریش کرد.
من به دوست فیلمبازم پیشنهاد کردم فیلم pk رو ببینه . همون اول فیلم گیر داده بود به اینکه چرا اون دختر هندی و پسر پاکستانی در عرض کمتر از ۱ دقیقه از فیلم از دعوا رسیدن به عشق و عاشقی و تصمیم به ازدواج گرفتن ؟
واسه همین فیلم رو ادامه نداده بود و گفت فیلم مزخرفیه
کملاً درست گفتین…ممنون… کارمو راحت کردین
با سلام خدمت شما …شما صفحه تلگرام یا اینستاگرام ندارید که بشه نقد فیلمهای شما رو اونجا دنبال کنیم
من از طرفداری اصلی سینمای بالیوود هستم
متن شما بسیار گیرا و جذاب بود در مورد سینمای هند
سلام. ممنون از توجهتون. آدرس صفحهی اینستاگرام من اینه: damoon_ghanbarzadeh
عالی بود
ممنونم
نظرات شما را خوندم وبا اکثرشون موافقم؛واقعا سینمای بالیود سبک خاص خودش را داردوهمچنین جذابیت خودش داره و واقعا خوب آدم رو سرگرم می کنه.من که از دیدن فیلمهاشون لذت می برم.
بهترین فیلم هندی زندگی من فیلم بارانی (لباس بارانی )
با بازی آجی دیوگان و آیشواریا بود
یکی درام فوق العاده و ساده و گیرا
البته هند فیلمای خوب دیگه ای هم داره مثل ظرف نهار
سلام و ممنون از این مقاله زیبای شما
یه جمله هست که میگه همه جا آدم خوب داره آدم بدم داره این جمله در مورد فیلم های هر کشوری هم صدق میکنه
دوست دارم ملاک ها و معیار های شما از یک فیلم خوب رو بدونم لطفاً ؟
سلام و ممنون از شما… این ملاکها چیزی نیست که بشه بهراحتی دربارهشون حرف زد!
سلام من واقعا علاقه ای به دیدن فیلمهای هندی نداشتم دقیقا همون حرفهاییکه شما زدید عقیده من بود ولی بعد از خوندن مقاله شما رفتم و چندتا فیلم دیدم .فوق العاده بود مخصوصا جانگل ۳ بار دیدم و هربار یچیز تازه و حرف تازه داشت
ممنونم ممنونم
سلام. چهقدر خوب. خوشحال و ممنونم ازتون
حاوی اسپویل
.
.
.
.
.
..
.
.
برداشت من اینه که آکاش لحظه ای توی این فیلم کور نبود وقتی چشماش سفید شدن درواقع مقداری میدیده تا خیال خانومه اسمش یادم نیست رو راحت کنه
اخر فیلم سر عصاش یه خرگوشه همونی که زندگیش رو نجات داد یعنی اون لحظه دیده خرگوشه رو!
یه پایان بندی دیگه هم براش میشه اینو گفت که قرنیه راننده تاکسیه رو بهش پیوند زدن…