دایرهی بستهی بیروزن
خلاصهی داستان: پیرزنی به همراه عروسش، سربازها را میکشند و لباسها و ادوات جنگیشان را میفروشند تا با پول آن غذایی فراهم کنند و روزشان را بگذرانند. در عین حال، پیرزن چشم انتظار پسرش است که از میدان نبرد برگردد اما مردی به نام هاچی که همرزم پسر پیرزن است، از راه میرسد و خبر میدهد که پسر مُرده. هاچی که مردی وحشی به نظر میرسد، به دختر نظر دارد و پیرزن این را بهخوبی متوجه میشود. او سعی میکند به دختر هشدار بدهد که از هاچی دوری کند …
یادداشت: آدمهای داستان شیندو یا وحشیانه در حال خوردنند، یا بیرحمانه در حال کشتن و یا حیوانگونه مشغول آمیزش. دنیای آنها دنیای «خور و خواب و خشم و شهوت»گونهایست که مانند آن حفرهی عمیق و تاریکی که در ابتدای فیلم معرفی میشود، آدمها را به درون خودش کشیده است. شیندو عامدانه از اتفاقهایی که در میدان جنگ میافتد، پرهیز میکند، داستان او داستان زیرمتن خشن و بیرحم آدمهاییست که در مواقع کارزار، در مواقعی که موقعیتش جور باشد، بیرون میزند و همه چیز را نابود میکند؛ پشت میدان جنگ، جنگ ترسناکتری برپاست. پیرزن و عروس، مثل انسانهای اولیهای میمانند که تنها برای گذران روز آدم میکشند، بدون آنکه احساس پشیمانی داشته باشند. آنها میکشند و بعد در صحنههایی که با نماهای نزدیکشان همراه است، غذا را به نیش میکشند و میبلعند و به این شکل، تصویری حیوانی از خود به جا میگذارند. در صحنهای آنها حتی به یک سگ هم رحم نمیکنند و به بیرحمانهترین شکل ممکن، سگ را نفله میکنند و بعد گوشتش را میخورند.
حتی عشقورزی دختر با هاچی و حسادت پیرزن به آنها هم در عیانترین شکل ممکن خود قرار دارد. این مثلث، دیگر عشقی نیست، بلکه آمیزهایست از هوای نفس و شهوتی مهارنشدنی که بیننده را دچار خفقان میکند. پیرزن وقتی عروس و هاچی را میبینید که درهم میآمیزند، به درختی خشکیده میرسد، خودش را به آن میمالد و فریاد میکشد. جایی دیگر، رسماً از هاچی میخواهد که با او بخوابد و به او گوشزد میکند که: من درونم پیر نیست!. این میزان از وقاحت، هشداردهنده و البته ترسناک است.
فرارهای شبانهی دختر به سمت کلبهی هاچی در حالی که از میان علفهای بلندی که دوروبر خانهشان را احاطه کرده، میگذرد و باد با تکان دادن علفها همراهیاش میکند، انگار به نوعی درون خروشان و پر از هوس او را بازنمایی میکند. حتی گاهی، بارانی تند هم به این مجموعه اضافه میشود تا هر چه بیشتر پی به درونیات سوزان عروس ببریم. کسی که به محض شنیدن خبر مرگ همسرش، که مشخص هم نیست راست است یا دروغ، هاچی، همرزم همسرش را برای همخوابگی برمیگزیند و انگار نمیتواند جلوی خودش را بگیرد. در صحنهای هاچی و او را میبینیم که لختوعور، میان علفزار میدوند و میخندند و لحظهای دیگر در میان همان علفزار، در حالی که بارانی شدید میبارد، درهم میآمیزند تا روح لخت آدمهایی را نشان بدهند که انگار بیش از آن که انسان باشند، شیطانند.
پیرزن که هر لحظه بر میزان حسادتش افزوده میشود، به دنبال راهکارهای مختلف، ابتدا دختر را از عذاب جهنم میترساند. عذابی که به گناهکاران خواهد رسید. نمای نزدیک چشمان ترسیدهی دختر نشان میدهد که او حرفهای پیرزن را باور کرده و بعد ماجرای نقاب به میان میآید. نقابی که پیرزن، بعد از کشتن یک سامورایی که مثل بقیه از میدان جنگ آمده، از صورت او جدا میکند و برای ترساندن دختر به کارش میگیرد. نقابی که در نهایت تبدیل میشود به همان عذابی که پیرزن وعدهاش را در جهنم به دختر میداد. اینجا، نقاب در نمادگرایانهترین حالت خود تبدیل میشود به آلتی برای نشان دادن روح ترسناک آدمهایی که در آن علفزار خفقانآور زندگی میکنند. نقاب به صورت پیرزن میچسبد و در نهایت وقتی بهزور آن را از صورتش بیرون میآورد، چهرهی کریهاش نمایان و پوستش به همراه نقاب کنده میشود.
در پایان، پیرزن که حالا دیگر تبدیل به آن چیزی شده که از ابتدا لایقش بود، در حالی که فریاد میزند: «من یه انسانم. شیطان نیستم» به دنبال عروس میدود تا بلکه بتواند عذاب وجدانش بابت کاری که انجام داده را کم کند. دختر به سمت حفره میدود و از روی آن میپرد و در حین پریدن پیرزن است که فیلم تمام میشود و نمیفهمیم آیا او به درون حفره افتاد یا نه. اینکه در نهایت او به همان جایی افتاد که تا پیش از این، دیگران را میانداخت و جانشان را میگرفت، مهم نیست، این مهم است که حالا دیگر میدانیم در دنیای تیره و تار شیندو، هیچ رستگاریای برای آدمها وجود ندارد. انگار آنها در دایرهای بسته و بیروزن، در میان امیال پستشان گرفتار آمدهاند و راه فراری هم ندارند.
فیلمهای دیگر شیندو در «سینمای خانگی من»:
ـ جزیرهی خلوت (اینجا)
ـ بچههای هیروشیما (اینجا)
از این کارگردان kuroneko (گربه سیاه) رو قبلا دیدم که خیلی خوب بود.
نمیدونم چرا فکر میکردم onibaba هم شبیه همونه و ترغیب نشدم دانلود کنم و ببینم.
الان خلاصه شما رو که خوندم به نظرم متفاوت اومد و حتما این فیلم را خواهم دید.
خیلی هم عالی
آقا حواستون به نمره دادنتون باشه …نمره های شما ملاک دانلود ماست 🙂
خیلی از فیلمهای که معرفی کردید را یا دیدم و یا با معرفی شما دانلود میکنم و میبینم خواستم تشکر کنم ازتون …یه خوشحالی این که مثلا فیلم را چند سال پیش دیدم و خیلی هم دوسش داشتم بعد بیام اینجا و نمره بالا داشته باشه .سپاس
سلام. ممنون از پیگیری و لطفتان. چشم! حواسم هست :))
عجب تحلیل خوبی و چه پایان هوشمندانه ای داشت
ممنون از شما
فیلم شاهکاری بود، بازی ها بی نظیر، طراحی ماسک hannya واقعا منحصر به فرد بود، چیزی ک خیلی جالب بود نمایش شهوت زنان هستش که همیشه مخفی و بایکوت میشه ولی آقای شیندو این چنین نیست از سکانسی که هر دو عریان در علفزار آزادانه و خندان میدوند انگار که از آمیزش به آزادی رسیده اند، میتوان استنباط کرد که این فیلم اعتراضی دارد که زنان نیز حق بروز احساس شهوت دارند و این عمل قابل قیاس با گناهان کشتار توحش قتل حسادت نیست