نیم‌نگاهی به فیلم رضا؛ شاید من نمی‌توانم

نیم‌نگاهی به فیلم رضا؛ شاید من نمی‌توانم

تنها مورد گرم و قابل لمسی که در رضا توجهم را جلب می‌کند، خانه‌ی این شخصیت است؛ نقلی، خوش‌رنگ، مدرن و در عین حال با حال و هوایی سنتی. خانه‌ای که آدم دوست دارد یکی از آن‌ها را داشته باشد و در آن زندگی کند. به غیر از این، چیزهای دیگر فیلم را درک نمی‌کنم؛ بلاتکلیف بودن رضا، طلاق بی‌معنایش از فاطی (مثلاً چرا آن‌همه خوشحالند؟ که یعنی این‌ها آدم‌های متفاوتی هستند؟)، نویسنده بودنش، برگشت دوباره‌اش به فاطی و … . سکانس‌های طولانی را هم نمی‌فهمم و این که تفسیر می‌کنند این سکانس‌های طولانی از ریتم خودِ رضا نشأت می‌گیرند را هم متوجه نمی‌شوم. به یاد بیاورید آن سکانس طولانی ورود فاطی، غذا خوردن‌شان با هم و بعد خوابیدن فاطی در اتاق. دوستی می‌گفت آیا نمی‌شود این سکانس را به شکل معاشقه‌ای بین فاطی و رضا نگاه کرد؟ که یعنی غذاخوردن‌شان معادلی‌ست برای عشق‌بازی‌شان. با خودم فکر کردم ای کاش می‌شد لااقل به آن، این شکلی نگاه کرد.

 یا بدن‌نمایی‌های این شخصیت که از همان صحنه‌ی اول جلوی دوربین لخت می‌شود، می‌توانست به معنا و مفهومی منجر شود که نشده یا من نمی‌توانم ربطش را پیدا کنم. این که رضا آن‌همه از خودش تعریف می‌کند و مدام از خوشگلی‌اش، بامزگی‌اش، جالب بودنش حرف می‌زند و تأیید دیگران را هم می‌خواهد، به نکته‌ی خاصی منجر نمی‌شود یا باز من نمی‌توانم ربطش را پیدا کنم. البته به نظر می‌رسد معتمدی در قسمت‌هایی هم قرار است با خودش شوخی کند، مثل آن‌جا که از خوشگلی‌اش حرف می‌زند و بعد کات می‌شود به صحنه‌ی فوتبال بازی کردنش که با آن هیکل بزرگ و بی‌قواره درون دروازه ایستاده؛ خودتخریبی‌هایی که البته فقط برای اهالی سینما معنا پیدا می‌کند. اما خب این شوخی کردن‌ها هم به جایی ختم نمی‌شود یا باز من نمی‌توانم به جایی ختمش کنم.

همکار قدیمی‌مان در مجله‌ی «فیلم» که برای این مجله سنگ تمام هم گذاشته و از همان سکانس آغاز فیلمش آن را در صحنه قرار داده، در مصاحبه‌ای گفته بود که رضا با خودش به صلح رسیده. شاید برای فهمیدن این شخصیت و کارهایش باید آدمی باشیم که با خودمان و دنیای‌مان به صلح رسیده باشیم. من که هنوز نرسیده‌ام.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم